مهدی کرمانشاهی - خبرنامه گویا
در این روزهای پر آشوب و دلهره که کشور در تب جنبشی از سر درد میسوزد و هر روز خبر پرپر شدن گلی نورسیده دل همه رامیلرزاند وسه ماه است که چشمها فرصت خشک شدن پیدا نکرده اند ، زندگی یکایک ایرانیان اعم از ساکنان داخل وخارج به فراخور شرایطی که در آن قراردارند از حوادث تلخی که گذشته است تاثیری عمیق پذیرفته است.
همه متفق القولند که شرایط هرگز به روز قبل از شهادت دخترعزیز وطن ژینا (مهسا)بازنخواهد گشت و حتی درصورت استمرار رژیم جمهوری اسلامی ، حکمرانان ناچارند که به تحولاتی جدی تن بدهند.
بعنوان شهروندی مقیم تهران در این سه ماه ازطریق مشاهده تلویزیونهای فارسی زبان خارج از کشور و همچنین منابع خبری داخلی، بستگان ودوستان، تقریبا درجریان تمامی رویدادها بوده و دیده ام که روند حوادث و رخدادهای سه ماه گذشته بخصوص چه تاثیر شگرف و هیجان وتحرکی را در جامعه ایرنیان مهاجررقم زده، که گوئی جانی دوباره یافته و خون تازه ای به پیکرشان سرازیر شده که پیر وجوان ،با شور وشعف در گردهمائیها و راه پیمائیهای شگفتی آور شرکت میکنند تا آنجا که نگاه و توجه جامعه جهانی را به سمت ایران و وتحولات عجیب وچشمگیر آن خیره کرده اند.
اجاز میخواهم از جایگاه ناظری سالخورده، عادی و کم وبیش زخم خورده از آنچه در چهل وچهارسال گذشته درایران گذشته و علاقمند به تحولات کشور ،دیدگاه خودرا که تصور میکنم با بسیاری از مردم داخل همسو ویکسان است درمیان بگذارم تا شاید سرسوزنی به کار زنان ومردان حاضر در میدان که این روزها صحنه گردان یکی از بزرگترین رویدادهای اجتماعی مملکت هستند بیاید.
ایرانیان داخل وخارج
علیرغم آنکه بدرستی پیوند ایرانیان داخل و خارج در این سه ماه بسیار محکمتر وقوی تر از گذشته شده، به نظر میرسد که تفاوت انگیزه های این دوگروه کماکان بقوت خود باقی است و دغدغه های آنان به کلی متفاوت وگاه کاملا متناقض است.
عزیزان و دوستانی پراکنده در آمریکا، کانادا، اروپا، استرالیا و قبرس دارم که سالیان سال است با آنان درتماسم وپنج شش سالی است که به یمن تلگرام و واتس اپ چندان بهم نزدیکیم که در موارد گوناگون بایکدیگر تبادل فکر و مشورت داریم.
در مرور حوادث سه ماه گذشته با این دوستان دریافته و از تمام آنان شنیده ام که از بالا رفتن قرب و منزلت ایرانیان در جامعه میزبان خود بسیار خوشحالند و رویدادهای ایران را موجب سربلندی و افتخار میدانند و میگویند این تحولات جهان را آگاه کرد که ما ایرانیان ملتی بافرهنگ و خواهان پیوند با جهان مدرن هستیم و حالا دیگر دنیا از تفاوت عمیق بین ملت و حکومت آگاه شده است.
درمقابل این پرسش که درصورت تغییر حکومت به ایران باز میگردند یانه، اکثرا اظهار میدارند حتی اگر برای سکونت دائم هم برنگردیم ولی سالی دوسه بار با خیال راحت رفت و آمد خواهیم داشت.
اشاره این عزیزان به ریشه ای است که طی سالیان طولانی در کشور میزبان دوانیده اند و فرزندان و نوه هائی که عمیقا به فرهنگ و دوستان خود در آن کشور علاقه مندند وتمایل چندانی به سکونت در ایران ندارند.
در انقلاب 57 بنده 28 ساله بودم و الان 72 سال دارم. اگرسن مقامات باز مانده از نظام پیشین که در آن سال یا کمی بعد ناچاربه جلای وطن و مهاجرت به خارج شدند را بین 40 و50 فرض کنیم، بافرض زنده بودن ،اکنون بین 84 تا 94 سال سن دارند که قطعا سن مناسبی برای مهاجرت مجدد نیست.
فرزندان این گروه سنی نیز در آغاز یا میانه سنین کهولت قرار دارند وهمانطور که گفته شد فرزندان جوان و نوجوان آنان هم انگیزه جدی برای باز گشت به ایران ندارند.
آن گروه از مهاجرانی هم که درطی سالهای بعد بدون احساس خطر و به میل و انگیزه شخصی از ایران رفته اند ، بدون تردید تمایل به باز گشت نخواهند داشت.
نتیجه آنکه ایرانیان عزیز و ارجمند مقیم خارج از کشور که در بیش از چهار دهه گذشته درسطح جهان بسیار خوش درخشیده اند ، انگیزه مشترکی با ایرانیان داخل نداشته و تنها به سرافرازی ومنزلت بالاتر خود در کشور میزبان می اندیشند.
داستان ما داخل نشینان بکلی با آنان متفاوت است و اگربخواهم درد و دغدغه مشترک ایرانیان طبقه متوسط ومعمولی ساکن داخل را فهرست کنم در چند کلمه خلاصه میشود: جوانی و عمرسوخته و از دست رفته و چهل وچند سال زیست درقفس ، تنگی معیشت ، فرزندان نه چندان کامروا، نگرانی از سرنوشت فرزندان پس از مرگ والدین ، مسکن ، هوا ، آب و...
رهبری تحولات علیرغم حمایت قلبی بیش از هشتاد نود درصد از جمعیت ایران از معترضان جوان- این ارقام توسط صاحب نظران و اهل حساب وکتاب این روزها در رسانه ها مورد تاکید قرارگرفته- میبینیم که برخلاف سال 88 جماعت میلیونی در خیابان حضور پیدانمیکند.
میتوان چنین فرض کرد که شعار غالب یعنی "زن، زندگی، آزادی" در اکثریت ملت که دغدغه شان نا امیدی از آینده ، مسکن و معیشت است ، انگیزه لازم برای تحرک و جوشش را بیدار نمیکند و از منظر آنان این شعار بیشتر جنبه فانتزی و نوگرائی و "شیک بودن" دارد که دردی از آنان را دوا نمیکند و لذا علیرغم انزجار از شرایط موجود، افقی روشن را در برابر خود نمیبینند وبه خیابان نمی آیند.
همه میدانیم که تلویزیونهای فارسی زبان خارج از کشور با فعالیت بی سابقه و شبانه روزی سعی در زنده نگاه داشتن جنبش و ایجاد تحرک در داخل داشته و دارند و در طی سه ماه گذشته ضمن انجام گفتگو و مصاحبه با عده ای خاص از صاحب نظران که عده شان از ده پانزده نفر تجاوز نمیکند تلاش وثیق بعمل آورده اند که با کمک گرفتن از موسیقی ، نمایش ،رقص آواز و... این شعاررا جاانداخته و مردم را بخیابان بکشانند و از همه مهمتر با چهره سازی از عده ای انگشت شمار عمدتا مقیم خارج و بعضا مقیم یا زندانی درایران که مردم شناخت چندانی از آنان نداشته و دلایل برجسته سازی آنان را نمیدانند یا قبول ندارند، رهبرانی را برای هدایت تحولات جاری به ملت ایران معرفی نموده یابقبولانند.
همانطور که همه شاهد بوده ایم علیرغم استمرار حضور معترضان جوان در خیابانها و کوچه پس کوچه های شهر و روستا و دادن حدود 500 نفر کشته و تعدادخیلی بیشتری مجروح ومعلول تاکنون حتی یکبار نام یکی از این رهبران پیشنهادی در خارج از کشور را بزبان جاری نکرده اند.
رهبران پیشنهادی مورد اشاره که هریک بجای خود میتوانند اشخاص کار آمد و قابل احترامی هم باشند تاکنون نتوانسته اند دردل اقشار جامعه و تودها جائی بیابند و اگر اوضاع بهمین منوال ادامه یافته وهمچنان افراد شناخته شده و موجه تر که پیشینه سیاسی قابل قبول دارند وممکنست بتوانند اعتماد مردم راجلب کنند به سکوت خود ادامه دهند و وارد گود نشوند ، احتمال سرد شدن تدریجی و خاموشی ولو موقت معترضان بسیار بالاست.