Tuesday, Dec 27, 2022

صفحه نخست » گذار از خشونت، اکبر کرمی

Akbar_Karami_3.jpgخشونت چیست؟

کاربرد زور (فیزیکی، کلامی، روانی) برای فشارآوردن، زخم‌زدن و آسیب‌رساندن به کسی/کسانی یا دارایی‌ها و آزادی‌ها ی فردی او/آن‌ها را خشونت می‌گویند.

خشونت امری زیست‌مانی است و گفت‌وگوها ی ذات‌گرا در مورد آن سر دارازی دارد و همانند هر گفت‌وگو ی ذات‌گرا ی دیگری بی‌پایان خواهد بود. گفت‌وگوها ی ذات‌گرا هرچند گاهی مناسب و لازم، اما از آن‌جا که پیشینی هستند، در نهایت و به‌طور چیره به سازش‌ها و توافق‌ها ی ما محدود و مربوط می‌شوند. چنین سازش‌هایی را نام‌گرایی (نامینالیزم) می‌نامند که در مورد خشونت اشاره به تعاریف و کرانه‌هایی دارد که دریافت ما را از خشونت هم‌پوشان می‌کند.

گذار مردم‌سالارانه و گذار از خشونت

خشونت‌پرهیزی چیست؟ پرهیز از خشونت یا خشونت‌پرهیزی، اشاره به مجموعه‌ای از پیش‌آورد‌هایی است که کاربرد خشونت و زور برای تغییرات، فردی، اجتماعی، سیاسی و بین‌المللی را نه تنها نالازم، که خطرناک می‌دانند؛ و توصیه به پرهیز و دست‌کشیدن از اشکال گوناگون خشونت در روابط انسانی می‌کنند. برآمد آن ما با پیوستاری از فلسفه‌ها ی خشونت‌پرهیزانه روبه‌رو هستیم که می‌تواند بنیادها ی سنتی، دینی، اخلاقی، فلسفی، و حتا علمی داشته باشد. من در این پاره‌گفتار نمی‌خواهم از خشونت‌پرهیزی سنتی، دینی، اخلاقی و حتا علمی یا ریشه‌ها، شوندها و بنارهایی که ما را به آ‌ن‌جا می‌رساند بگویم.

آماج من در اساس توصیه به پرهیز از خشونت نیست! من می‌خواهم "گذار از خشونت" را به جای خشونت‌پرهیزی انگاره‌پردازی کنم. می‌خواهم از خشونت و زور به عنوان یکی از ابزارها ی سیاسی لازم و ضروری در سیاست و در مسیر آن صحبت کنم. شوربختانه نادانی به "امر سیاسی" و "سیاست‌ورزی" در ایران به درک خشونت‌پرهیزی هم آسیب‌زده است؛ و خشونت‌پرهیزی را از جای‌گاه ابزاری سیاسی (در کنار ابزارها ی دیگر) به امری سانتی‌مانتال و اخلاقی/عرفانی فروکاهیده است. خشونت‌پرهیزی در این معنا و در این‌جای‌گاه شکلی از "نشانه‌‌گان درهم‌آمیزی اخلاق و سیاست" است.

گذار از خشونت امری ساده، خطی و یک‌بار برای همیشه نیست؛ گذار از خشونت یک فرآیند است؛ که همانند توسعه با انسان‌مند، تاریخ‌مند، کران‌مند و نهادمند شدن یک جامعه رخ خواهد داد. گذار از خشونت گذاری آ‌گاهانه و هوشیارانه از عصبیت قومی به مدنیت در فرایند اجتماعی شدن است؛ گذار از خشونت گذار از اجتماع(سنت/فرهنگ) به جامعه(سیاست) است. گذار از خشونت امری پویا، پیچیده و ملی برای گذار از مدنیت ناتمام است. گذار از خشونت هم پیش‌نیاز و هم ابزار گذار مردم‌سالارانه است.

نشانه‌گان درهم‌آمیزی اخلاق و سیاست

درهم‌آمیزی اخلاق (عرفان، معنویت، حتا علم) و سیاست هم نادرست است و هم خطرناک. و حتا بدتر پس از تجربه ی دهشت‌بار درهم‌آمیزی دین و سیاست در جمهوری اسلامی، منطقه و جهان خطر کردن دوباره به درهم‌آمیزی سیاست با هر پهنه ی دیگری یک نادانی مرکب و کمدیک است. کسانی که به چنین پیوندی خطر می‌کنند یا سیاست و امر سیاسی را نمی‌شناسند و یا اخلاق را. ممکن است آن‌ها در هر دو پهنه اطلاعاتی داشته باشند، اما مطلع بودن غیر از فلسفیدن در بنیادها ی سیاست یا اخلاق است. این دست درهم‌آمیزی‌ها در به‌ترین حالت رویاها و امیدها ی درهم‌آمیزنده‌گان را بازتاب می‌دهد؛ امیدها ی خامی که نمی‌گذارد به دیگری، امیدها و رویاها ی او هم بیندیشیم. در بدترین حالت درهم‌آمیزی اخلاق و سیاست ادامه ی توهم بدخیم درهمآمیزی دین و سیاست است؛ شکلی رقیق و درحال تعلیق از خوانشی از یک دین سیاسی. با این همه، اهمیت ندارد در جان کسانی که درهم‌آمیزی اخلاق و سیاست را پیش‌می‌کشند، چه می‌گذرد؛ جهانی که از این توهم‌ها بالا می‌آید همیشه تاریک، بوی‌ناک و هراس‌‌انگیز است. به زبان دیگر درهم‌آمیزی اخلاق و سیاست یوتوپیا(شهر نور) ی جدیدی است که به دیستوپیا(شهر زور) دیگر می‌رسد.

خشونت سیاسی همانند یک ابزار

اگر بتوانیم از توهم درهم‌آمیزی اخلاق و سیاست بگذریم؛ و خودبسنده‌گی پهنه ی سیاسی را بپذیریم؛ آن‌‌گاه آسان‌تر است که به سیاست و خشونت‌سیاسی بیندیشیم و نسبت خود را با آن توضیح دهیم. هم خشونت‌ورزی و هم خشونت‌پرهیزی از ابزارها ی سیاسی هستند و پیشاپیش نمی‌توان یک‌بار و برای همیشه تکلیف آن‌ها را روشن کرد. در بنیادها کسانی که می‌خواهند یک‌بار برای همیشه تکلیف همه چیز از جمله خشونت را روش کنند، درک عمیقی از انسان، جامعه و سیاست ندارند!

گذار از خشونت روی دیگر مدنیت است؛ فرآیند هم‌کاری و هم‌سازی و ملی شدن قدرت و قانون و امر داوری است؛ صورتی از مصالحه، آمیزش اجتماعی مسالمت‌آمیز و گفت‌وگو است؛ شکلی از دمکراسی و ارج‌شناسی نوین است. به زبان دیگر از خشونت‌پرهیزی الزامن به دمکراسی و مناسبات آن نمی‌رسیم؛ اما هرگاه دمکراسی(و انصاف) هست دیگر نیازی به کاربرد خشونت نیست.

هم‌چنان که در جنبش مدنی سیاهان آمریکا رایج است، در جامعه‌ای که انصاف و عدالت نیست، صلح هم نیست. دمکراسی با توزیع برابر و نهادمند قدرت و شان و حق داوری، فرایند گذار از خشونت را امکان‌پذیر می‌کند. دمکراسی در این معنا لویاتان جدیدی است که با توزیع امکان کاربرد زور (خشونت) در میان شهروندان لویاتان را تکثیر می‌کند و به گذار از خشونت کمک می‌کند.

دانستن و خواستن دمکراسی و تعادلات آن به عدالت، صلح و پرهیز از خشونت می‌رسد. تا آن‌هنگام بیرون گذاشتن خشونت به صورت گتره‌ای و فله‌ای از جعبه ی ابزار سیاست‌مدارها (هم ژنرال‌ها و هم سربازانی که در خیابان‌ها ی ایران برای آزادی می‌جنگند.) اوج سیاست‌ناشناسی است. خشونت‌پرهیزی (نامحدود) در این شکل و شمایل همان مخالفت سانتی‌مانتال و گاهی مد روز با جنگ در جهان است؛ شکلی از همان اصلاح‌طلبی بزدلانه و ذلیلانه است که درکی از سیاست و قدرت و پویایی (دینامیزم) آن‌ها ندارد؛ و فوج فوج هواداران فلسفه ی اصلاح‌طلبی را می‌پراند. بیرون گذاشتن برخی از مصادیق خشونت و کاربرد زور از مجموعه ی رفتارها ی خشونت‌آمیز حتا از آن هم بدتر است. زیرا در این راه‌برد هم خشونت‌پرهیزی و هم مصادیقی که از دایره ی خشونت بیرون مانده‌اند، اعتبار خود را نه در سازش‌ها ی پسینی و فرزانش‌ها ی سیاسی که از پیش‌آوردها ی پیشینی و غیرسیاسی می‌گیرند؛ و به ادامه ی سنتی کمک می‌کنند که در درک سیاست و سازوکارها ی آن درمانده است.

خشونت‌پرهیزی فله‌ای روی دیگر خشونت‌ورزی فله‌ای است؛ هر دو خطرناک و بخشی از چرخه ی ناکارآمد خشم و تسلیم هستند. سیاست اگر سیاست باشد، سیاست‌مدارها باید در جعبه ی ابزار خود پتک و دینامیت هم بگذارند؛ اما داشتن پتک و دینامیت به معنا ی تجویز آن‌ها و کارآمد بود کاربرد آن‌ها در هر شرایطی نیست. خشونت و سیاست ادامه ی یک‌دیگر هستند و باید نهادمند، کران‌مند و انسان‌مند شوند.(2) سیاست در تبارشناسی خود هنوز چیز بیش از تدبیر(در کاربرد زور) شهرها (برای فشارآوردن، زخم‌زدن و آسیب‌رساندن به دیگری) نیست. آن‌چه به واقع تغییر کرده است شهرها، شهرآوردها و تدبیرها است. یعنی کاربرد زور از انتخاب نخست به انتخاب واپسین رسیده است.

دانستن دمکراسی

چنین دریافتی از سیاست و خشونت، دانست و خواست ما از دمکراسی را هم متحول می‌کند. در جایی پیش‌تر نوشته‌ام که "دمکراسی یعنی من هم هستم."(3) هرگاه دمکراسی نیست، هویت و بودش ما هم انکار شده است. هرگاه آزادی، قدرت، شان و حق داوری (و خطا کردن) برابر توزیع نمی‌شود، یعنی من نیستم؛ و "ما"یی وجود ندارد. در نبود دمکراسی ما نمی‌توانیم "ما" شویم. تبعیض موریانه ی یک ملت است؛ و از ما تنها شهربندانی خسته و شکسته باقی می‌گذارد.

هیچ کس در پهنه ی سیاست (و بر سر سفره ی قدرت، شان، آزادی، ثروت و...) به "ما" بفرما نخواهد زد. سیاست‌‌ورزی تکاپو ی یک حیوان سیاسی است برای برخورداری از سهم خود از آزادی، شان، قدرت و ثروت در جنگل سیاست. مدنیت را نباید بیرون گذاشتن آدم‌ها از فرآیندها ی این تصمیم‌سازی‌ها و تصمیم‌گیری‌ها ی دش‌وار در پهنه ی عمومی دانست؛ و سیاست را هم نباید بیرون گذاشتن زور و خشونت از پهنه ی عمومی فهمید. مدنیت بی‌سلاح و یراق‌چین کردن آدم‌ها و تولید و تکثیر انبوه شهربند نیست. زیرا همان‌طور که "تنها ما می‌توانیم بر آزادی‌ قید بزنیم"(4) تنها ما می‌توانیم با وجود حق و امکان کابرد زور از خشونت بپرهیزیم. سیاست مدرن و سیاست‌ورزی نوین نوعی توزیع امکان کاربرد زور و خشونت هم است که می‌تواند از شهربندان شهروند بسازد. یعنی یک سیاست‌مدار هیچ ابزاری را بیرون از جعبه ی ابزار خود نمی‌گذارد؛ و نباید بگذارد. زیرا مناسبات مردم‌سالارانه در نهایت برآمد تعادلات جنگ و صلح و درک آن‌ها در پهنه ی عمومی است. جامعه‌ای که درک مناسبی از صلح و جنگ ندارد، درک دقیق و عمیقی از سیاست و ضرورت مردم‌سالاری هم نخواهد داشت.

حیوان سیاسی هرگاه بی‌سلاح و یراق‌چین شود، تنها یک حیوان است؛ یک شهربند تمام‌عیار و بی‌دست‌وپا که یک روز صبح همانند یک بره از سلول بیرون کشیده و اعدام می‌شود.(5)

خشونت امری استراتژیک است

خشونت امری زیست‌مانی است؛ و به آسانی نمی‌توان آن را از اجتماعات انسانی بیرون گذاشت. اما هرگاه گذار از اجتماع به جامعه آغاز می‌شود خشونت امری استراتژیک و سیاسی هم می‌شود؛ زیرا چه‌گونگی کران‌مند، نهادمند و قانون‌مندیدن کاربرد خشونت کانونی‌ترین دش‌واری پهنه ی عمومی است. در نتیجه داوری بر آن همانند هر داوری ی دیگری به سیاست و مناسبات و تعادلات مردم‌سالارانه گره خورده است. خشونت‌پرهیزی گذار از عصبیت و در آمدن به مدنیت است؛ اگر و تنها اگر خشونت‌پرهیزی فرایند گذار از خشونت باشد؛ یعنی به یک بی‌سلاحی دوطرفه (ملت و دولت) بینجامد. در حالی که خشونت‌پرهیزی به‌طور چیره در اجتماعات پیشامدرن و غیردمکراتیک فرایندی برای یراق‌چین کردن و بی‌سلاحی عمومی (ملت) است، تا دولت قدرقدرت شود.

در این آستانه پرسش آن است که اگر گروهی در پهنه ی سیاست از خشونت برای از میان برداشتن گوناگونی‌ها (و اختلاف‌ها) بهره گیرند، در برابر آن‌ها چه باید کرد؟

ادعاها ی پیشینی در مورد خشونت‌پرهیزی از هر کجا آمده باشند، در داوری من ادعاهایی سیاسی نیستند و در پهنه ی همه‌گانی و سیاسی چندان اهمیت ندارند. داوری در مورد خشونت و‌ بهره گرفتن از آن و حد و حدود آن امری پسینی است و همانند همه ی داوری‌ها ی پسینی زمان‌مند، انسان‌مند و کران‌مند است. یعنی متناسب با شرایط باید در مورد آن‌ها تصمیم گرفت. آن‌چه در این مورد بسیار اهمیت دارد آن نیست که نظر ما در مورد خشونت و حواشی آن چیست؟ آن‌چه اهمیت دارد آن است که چه‌کسی باید در این موارد تصمیم بگیرد.

در گفتمان خشونت و خشونت‌پرهیزی باید مقام تصمیم‌سازی را از مقام تصمیم‌گیری جدا کرد. در مقام تصمیم‌سازی ما می‌توانیم و باید بتوانیم آزادانه و مستقل در مورد خشونت از هر گوشه‌ای گفت‌وگو کنیم و در فرآیند تصمیم‌سازی‌ها مشارکت داشته باشیم. اما کاربرد خشونت و پی‌آمدها ی آن در پهنه ی عمومی امری پسینی، ناگزیر و ناگریز است. خشونت آخرین ابزاری است که در جعبه ی ابزار ما برای حل و فصل دش‌واری‌ها و اختلاف‌ها به کار می‌رود. خشونت دملی است که هرگاه گفت‌وگو پایان می‌گیرد، باز می‌شود؛ و شمشیر دمکلوسی است که ادامه ی گفت‌وگو را فرمان می‌دهد. خشونت گاهی همانند جراحی و یک روش (پروتکل) درمانی است و باید به وسیله ی سیاست‌مدارها تصمیم‌گیری شود. اگر چنین درکی از خشونت و خشونت‌پرهیزی برای ما چندان آسان نیست؛ از آن روست که ما در سنت ایرانی‌اسلامی هنوز درک مناسبی از امر سیاسی و فرآیند‌ها ی تصمیم‌گیری در آن نداریم.

امر سیاسی در یک معنا در نهایت سازش بر سر همین موارد است؛ چه کسی در نهایت حق دارد برای کاربرد خشونت؛ زمان و حد و چه‌گونه‌گی آن داوری کند؟

در سنت ایرانی‌اسلامی پاسخ‌ها ی پیشینی در بنیادها گفت‌وگو بر سر این دش‌واری‌ها را ناممکن کرده است. پاسخ‌ها ی پیشینی همیشه به شکلی از بی‌سلاحی عمومی و ملی می‌انجامد؛ و در نتیجه میان حاکمان و محکومان در اساس هیچ امکانی برای گفت‌وگو نمی‌ماند. حاکم حکم می‌کند و محکوم اطاعت. سنت ایرانی‌اسلامی حتا در دوران اخیر یک نظام شهربندی تمام‌عیار بوده است. همه ی سازوکارها ی تمام‌کننده و فیصله‌بخش در این سنت در نهایت به حاکم که ظل‌الله است می‌رسد. آن‌چه تغییر کرده است و می‌کند حاکم و نام‌هایی است که او برخود زیبنده می‌یابد.(6)

رژیم‌ها ی داوری و چرخش تمدنی

خشونت امری استراتژیک و سیاسی است. کسانی که از پیش و به‌گونه ی پیشینی خشونت‌پرهیزی را تجویز می‌کنند، امر سیاسی یا خشونت را نمی‌فهمند. آن‌ها همانند یک فرد مذهبی هستند که پیشاپیش جراحی، واکسیناسیون یا تزریق خون را از جعبه ی ابزار پزشکان بیرون گذاشته‌ است. اندیشیدن به این انتخاب‌ها و بنیادها و پرسیدن از درستی یا نادرستی آن‌ها هرچه که هست، سیاست نیست! و پاسخ هرچه که باشد، در پهنه ی سیاست چندان اهمیت ندارد. زیرا در پهنه ی سیاست در بنیادها پرسش این نیست که (مثلن) کاربرد خشونت خوب است یا نه؟ و نیز پرسش این نیست که کاربرد خشونت درست است یا نه؟ حتا این هم نیست که حدود کاربرد خشونت چیست؟

این دست پرسش‌ها و ماندن در گل آن‌ها ما را در سنت زندانی خواهد کرد؟ زیرا این پرسش‌ها برآمد پیش‌آوردها ی سنتی اند. پیش‌آوردهایی همانند «راه در جهان یکی است و آن هم راه راستی.». پیش‌آوردهایی که جان ما را با وس‌واس‌ها ی درست و نادرست به آتش کشیده‌اند؛ و جهان ما را با پاسخ‌ها ی پیشینی به جنگ. پیش‌آوردهایی که با انسان خطاکار میانه‌ای ندارد و خطاکاری آدمی را به رسمیت نمی‌شناسد. از این پیش‌آوردها، پرسش‌ها و پاسخ‌ها انسان‌شناسی نوین و سیاست مدرن زاده نمی‌شود. آدمیت و مدنیتی که هنوز گرفتار این وس‌واس‌ها است نیازمند یک دیگری بزرگ و یک رژیم داوری هرمی است! ما در فرایند‌ها ی تصمیم‌گیری‌ها نیستیم و نخواهیم بود. زیرا ما خطاکاریم و نمی‌توانیم به خودمان اعتماد کنیم. همیشه یک دیگری بزرگ، یک دانا ی مطلق و قادر متعال هست که در تشخیص مصالح ما صالح‌تر از خودمان است. اوست که باید و می‌تواند به این پرسش‌ها پاسخ دهد. ما باید همانند کوران دست در دست او بگذاریم و گردن به فرمان اش بسپاریم، تا رستگار شویم. هرگاه پا ی دیگری بزرگ در میان است، ما کاره‌ای نیستیم؛ ما اصلن نیستیم. هرگاه ما نیستیم، دمکراسی هم نخواهد بود.

نشانه‌گان خشونت‌پرهیزی و همه ی انگاره‌ها ی سانتی‌مانتالی که از توزیع امکان خشونت‌ورزی سرباز می‌زنند، سیاست‌ناشناسانی هستند که به انگاره‌ها ی رنگارنگ "برهان لطف" چسبیده‌اند.(7) یعنی آن‌ها دانسته یا نادانسته، خواسته یا ناخواسته می‌خواهند به ما بگویند: دیگری بزرگ به‌تر می‌داند! چه، خشونت‌پرهیزی سانتی‌مانتال، به محدود شدن خشونت کمک نمی‌کند به بزرگ‌تر و همه‌کاره شدن برادرها ی بزرگ‌تر کمک می‌کند. نشانه‌گان خشونت‌پرهیزی یک بحران است؛ و همانند همه ی بحران‌ها در سنت به یک برهان لطف می‌رسد. خشونت‌ورزی اما شکل دیگر آزادی است؛ هرگاه توزیع آزادی محدود می‌شود، خشونت کم نمی‌شود؛ خشونت و خشونت‌ورزی انحصاری می‌شود؛ و سهم برادران بزرگ‌تر از آزادی و کاربرد زور و خشونت بی‌اندازه و مطلق خواهد شد. ‎

سیاست مدرن برآمد انسان‌شناسی مدرن و ارج‌شناسی(اکسل هونت 2003) جدید است.(8) سیاست مدرن هوده ی چرخشی در تمدن است، که هرم‌ها ی اجتماعی (از جمله هرم سیاسی) را واژگون و تخت می‌کند. و از خیال تخت و بخت می‌گذرد. سیاست مدرن ایستادن روی‌ پاهای شکننده ی خود و اضطراب شیرین آدمیزاده‌گی است. سیاست مدرن با مرگ خدا آغاز می‌شود. سیاست مدرن توزیع خدای‌گانی و حق داروی کردن، جسارت خطا کردن و امکان خشونت ورزیدن برای همه‌گان است.

حق خطا کردن بنیادی‌تر از حق دفاع از خود است

کسانی که منتقد یا مخالف توصیه‌ها ی خشونت‌پرهیزانه هستند، به طور چیره به "حق دفاع از خود" در برابر خشونت پناه می‌برند؛ چنین استدلالی خشونت‌پرهیزی را می‌پذیرد، اما آن را مشروط می‌کند. این استدلال ناتمام است؛ زیرا خشونت‌پرهیزی اگر خود را به سنت، دین، اخلاق یا علم بچسباند، به آسانی می‌تواند فرد را قانع کند که دیگری بزرگ صالح‌تر به درک مصالح او و حفظ جان و منافع او است. در نتیجه، هرگاه جسارت خطاکردن در میان نباشد و حق خطا کردن توزیع نشود، همیشه احتمال آن هست که ما ناخواسته خشونت را از جعبه ی ابزار خود بیرون بگذاریم! و پیش از جنگ تسلیم بشویم.

میان "حق دفاع" از خود و "حق خطا کردن" دایلما ی بسیار باریک و ظریفی هست. سنت برآمد تقدم و پیشی ی حق دفاع از خود بر حق خطا کردن است؛ (و عجیب نیست اگر به انگاره‌ها ی دیگری بزرگ، برهان‌ها ی لطف رنگارنگ، و ادیان گونه‌گونه می‌رسد؛ سازوکارهایی که برآن هستند خطا کردن را ناممکن و محدود کنند و دفاع از خود را ممکن و نامحدود.) و مدرنیته میوه ی پیشی ی حق خطا کردن بر حق دفاع از خود. (در این جا دیگری و حقوق او ازجمله حق خطا کردن اهمیت بسیار می‌یابد.) توزیع برابر حق داوری و خطاکردن به انسان‌مندی و تاریخ‌مندی و کران‌مندی پهنه ی همه‌گانی می‌رسد؛ و انسان‌مندی و تاریخ‌مندی و کران‌مندی سیاست چیست؟ مگر مرگ دیگری بزرگ! و سیاست مدرن چیست، مگر تن دادن به امکان کاربرد خشونت به وسیله ی "دیگری".

حق خطا کردن و حق خشونت‌ورزی است که دیگری (شهربند) را شهروند می‌کند.

سیاست مدرن انسان‌مند، زمان‌مند و کران‌مند است

سیاست و سیاست‌ورزی تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری در پهنه ی عمومی است. سیاست و سیاست‌ورزی مدرن تخته‌بند "است‌ها" نیست و در بنیادها خود را به هیچ "است"ی پیوند نمی‌زند. پرسیدن از درستی یا نادرستی هر آن چه که هست(یا ما فکر می‌کنیم هست)، سیاست نیست! و پاسخ به این دست پرسش‌ها هم، هرچه که باشد، و از هر کجا آمده باشد در پهنه ی سیاست، چندان اهمیت ندارد. زیرا در پهنه ی سیاست پرسش این نیست که (مثلن) کاربرد خشونت خوب است یا نه؟ کاربرد خشونت درست است یا نه؟ حدود کاربرد خشونت چیست؟ آن‌که به این پرسش‌ها مشغول است، هنوز به پهنه ی سیاست مدرن نرسیده است! و هنوز با امر سیاسی در جهان‌ها ی جدید به تمامی درگیر نیست. سیاست و امر سیاسی به این پرسش‌ها نمی‌پردازد؛ این پرسش‌ها در سیاست چندان کانونی و بنیادی نیستند.

پرسش ‌بنیادین در پهنه ی سیاست آن است که چه‌کسی در این موارد باید پاسخ دهد؟ و تصمیم بگیرد؟

انسان‌مند، زمان‌مند، خودبسنده، خودبنیاد و نهادمندیدن سیاست و کاربرد خشونت است که به سازوکارهایی همانند حکومت قانون، قراداد اجتماعی، چک و بالانس، تفکیک قوا، رسانه‌ها ی آزاد، نهادها ی شاهدیاب معتبر، فضاها ی خالی از قدرت، فرآیندها ی دادرسی منصفانه و حقوق شهروندی می‌رسد. همه ی این سازوکارها برای برساختن دمکراسی است؛ و روی کاغذ!

دمکراسی و تعادلات آن روی زمین به توازن نیروها و تعادل قوا مربوط می‌گردد. جامعه‌ای که به سیاست مدرن و توزیع آزادی‌ها و حقوق (و امکان خشونت‌ورزی) تن نمی‌دهد، در نهایت دمکراسی نمی‌خواهد! یا دمکراسی نمی‌داند.

امر سیاسی از جنس "باید" است؛ (همانند حقوق) سیاست مدرن امری انسان‌مند، زمان‌مند و کران‌مند است؛ یعنی سیاست امری پسینی است و به سازش‌ها و پسند ما گره خورده است. برای مدرن شدن و نوینیدن در پهنه ی همه‌گانی(که سیاست ستون فقرات آن است.) باید از سنت و رژیم‌ها ی داوری آن گذشت. سنت و رژیم‌ها ی داوری سنتی ادامه ی گذشته و درگذشته‌گان هستند؛ و برآمد آن مجموعه‌ای از "است‌"ها است که از نسلی به نسلی دیگر می‌رسد. رژیم‌ها ی داوری سنتی است‌بنیاد هستند، در حالی که رژیم‌ها ی داوری جدید بایدبنیاد اند. در رژیم‌ها ی داوری سنتی هم "باید" بسیار هست؛ اما این "باید"ها طفیلی، دنباله و وابسته ‌به "است‌"ها هستند. بایدها ی سنتی بایدهایی اسطوره‌ای، دینی، اخلاقی یا حتا علمی هستند. در حالی که "باید"‌ها در رژیم‌ها ی داوری جدید خودبنیاد و انسان‌مند هستند؛ و برآمد هم‌سازی.

سیاست در جهان‌ها ی سنتی ادامه ی فرگشت و انتخاب طبیعی است؛ سیاست مدرن اما مدیریت انسانی و مردم‌سالارانه ی فرگشت و برایش اجتماعات انسانی در آینده است. سیاست مدرن طراحی جهان‌ها ی نوینی است که در حال زادن و زاده‌شدن اند.

پانویس‌ها

1- متن پیش‌نویس برنامه ی است با سرنام "زن، زنده‌‌گی، آزادی در گذار از خشونت" که قرار است، مهمان "کانون بی‌خدایان و ندانم‌گرایان" در اینستاگرام باشم. برنامه سه‌شنبه 6 دی‌ 1401 و در ساعت 10 شب به وقت تهران آغاز خواهد شد. در این نوشته به قول آمریکایی‌ها من به آب‌ها و سرزمین‌هایی ناشناخته رسیده‌ام؛ و انگاره‌ای بسیار جدید را در برابر انگاره ی خشونت‌پرهیزی ‌گذشته‌ام. امیدوارم که با بازخوردها ی مناسب گم نشوم. اصل پیش‌نویس یک روز پیش از برنامه منتشر شده است؛ تا گفت‌وگو معنادارتر شود.

2- کرمی، اکبر،با خشونت "جنبش زن، زنده‌گی، آزادی" زاده نمی‌شود، تارنما ی اخبار روز، 6 مهر 1401.

3- کرمی، اکبر، دمکراسی یعنی من هم هستم، تارنما ی اخبار روز، 28 مرداد 1383.

4- کرمی، اکبر، تنها ما می‌توانیم بر آزادی قید بزنیم، تارنما ی اخبار روز، 5 اسفند 1384.

5- چنین درکی از سیاست و شهروندی را من وام‌دار زیستن در آمریکا و آشنایی با بنیادها ی حقوقی آن (آزادی، عدالت و جست‌وجوی خوشبخی) هستم؛ جامعه‌ای که در آن آزادی را تا حق حمل اسلحه در جامعه و تشکیل گروه‌ها ی نظامی و چیریکی خصوصی ادامه داده است؛ و ایستادن مسلحانه در برابر سرکوب و استبداد و جباریت حکومت را حق مسلم شهروندان خود می‌داند. برای درک آزادی باید تاریخ آمریکا را مطاله کرد. کسی که "اصل کنفدراسیون" را نخوانده است، و شور و شعور آمریکایی ها را در دانستن و خواستن آزادی نمی‌فهمد و نمی‌شناسند؛ یا کسانی که شورش شیز در آن دوران و تاریخ و دلایل آن را نخوانده اند، چه‌گونه از ترس مطلقی می‌توانند سراغ بگیرند که بنیان‌گذاران آمریکا را به بنیاد این آزادی‌ها و دمکراسی شکوه‌مند آن کشاند.

Article of confederation

Shays Rebellion

6- شوربختانه از آن‌چه داریوش در کتیبه‌ها ی نقش رستم در 3 سده پیش از میلاد مسیح نوشته است تا آن‌چه ام‌روز در زندان بزرگ ایران ادعا می‌شود یک خطا راست وجود دارد؛ حکومت موهبتی الهی است که به حاکم بخشیده شده است! و حاکم هرچه می‌کند خواست خدا است؛ و محکوم باید اطاعت کند. (به متن 5 بندی ایلامی‌آرامی کتیبه‌ها نگاه کنید؛ با این ادعاها مونمی‌زنند.)

7- کرمی، اکبر، از برهان لطف تا بحران لطف، تارنما ی اخبار روز، 19 تیر 1393.

است که اولین بار اکسل Recognition and Reification8- ارج‌شناسی جدید برابرنهاد

هونت فیلسوف آلمانی و در ادامه ی انگاره ی انتقادی آن را توضیح داده است. برای پی‌گیری دریافت من از ارج‌شناسی جدید می‌توانید به نوشته زیر نگاه کنید.

کرمی، اکبر، دمکراسی یعنی من هم هستم، تارنما ی اخبار روز،18 مهر 1391.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy