Monday, Jan 16, 2023

صفحه نخست » تصویر ایران آینده (بخش آخر)، اکبر کرمی

Akbar_Karami_3.jpgمدنیت جدید آزادی است

هر انتخابی که ام‌روز داشته باشیم، خوش‌بختانه می‌گذرد و می‌گذریم؛ و چون می‌گذرد و می‌گذریم لابد غمی نیست! امااین‌گونه نیست؛ نخواهد بود؛ و هیچ‌گاه این‌گونه نبوده است؛ فردا خواهد آمد و شوربختانه اگر نتوانیم انتخاب‌ها‌ی مناسبی داشته باشیم، خیلی زود صورت‌حساب انتخاب‌ها‌ی ما خواهد رسید و کسی باید آن را بپردازد. در ایران آینده سررسیدها می‌رسند و صورت‌حساب انتخاب‌ها‌ی ام‌روز ما را فردا کسانی با گوشت، پوست، استخوان و جان خود یا عزیزان خود خواهند پرداخت.

هر تصویری که از ایران آینده دارید، پایدار و محترم؛ اما تاریخ را! نه سیاست چنان حساب‌وکتاب دارد که بتوان بر سر آن سوگند خورد و نه سیاست‌مدارها (و انسان‌ها) چنان‌‌اند که بتوان روی سوگندها‌ی آنان حساب کرد. سیاست بازی بزرگان است؛ و برای آن‌که که بتوانیم این بازی را مدیریت کنیم، باید اسباب بزرگی فراهم آوریم. تصویر ایران آینده در پایان برآمد رویاها‌ی ما نخواهد بود؛ تصویر ایران آینده برآمد زورها و بردار نیروها خواهد بود. ایران آینده برآمد درک ما از آزادی و فرایند آزادی‌خواهی خواهد بود.

زخم‌ها برای چه‌کسی خواهد ماند؟

با همه گوناگونی‌ها شوربختانه دلایل و شوندها‌ی بسیاری درکار هستند که می‌تواند ایران را با آن تاریخ دازآهنگ به سوریه، لیبی، عراق، مصر یا حتا افغانستانی دیگر تبدیل کند؛ مسوولیت چنین فاجعه‌ای بی‌شک بیش از هرکس بر عهده‌ی زندان‌بان اعظم ایران خامنه‌ای است؛ هرچند دولت، نهادها و گروه‌ها‌ی سیاسی و مدنی دیگر هم به اندازه‌ی مشارکتی که در برساختن این زندان و بالا بردن دیوارها‌ی آن داشته‌اند، دارند و از آن سهم می‌برند، روزی باید پاسخ‌گوی تاریخ باشند؛ اما خامنه‌ای است که دست همه را بسته است.

خامنه‌ای با مسدود کردن مسیر اصلاحات در ایران، مسیر سیاست‌ورزی را مسدود کرده است؛ اوست که ایران را به لبه‌ی این پرت‌گاه آورده است. ممکن است رقبا‌ی منطقه‌ای ایران، یا دشمنان و مخالفان جمهوری اسلامی در کشاندن ایران و جمهوری اسلامی ایران به این پرت‌گاه و حتا انداختن آن دخالت داشته باشند، اما این خامنه‌ای و هواداران نادان او هستند که این مسیر را هم‌وار کرده‌اند؛ و می‌کنند. ممکن است بسیاری از منتقدان و دشمنان داخلی جمهوری اسلامی در هم‌کاری با دشمنان منطقه‌ای ایران گاف داده، و راهی بی‌بازگشت را پیموده باشند، اما این خامنه‌ای است که سیاست‌ورزی ملی را با تعطیل کردن پهنه‌ی سیاست، تعطیل کرده است.

سیاست‌ورزی‌ی ملی به ملی کردن قدرت و قانون پیوند خورده است؛ همه کسانی که به انکار حقوق بشر و دمکراسی همت گماشته‌اند، در این فاجعه شریک هستند. همه‌ی جریان‌هایی که در ملی‌کردن قدرت و قانون و دمکراسی اختلال ایجاد کرده‌اند، متهم‌اند. همه‌ی کسانی که در سکولار کردن پهنه‌ی سیاست اما و اگر آورده‌اند، و در توزیع برابر ایران میان همه‌ی ایرانیان ناکام بوده‌اند، بخشی از دش‌واری‌اند.

طبیعی است در غیبت دمکراسی و حقوق بشر هر جامعه‌ای سیاست‌زدایی می‌شود؛ و به وضعیت طبیعی که وضعیتی پیشاتاریخی و پیشا‌سیاسی است بازمی‌گردد. طبیعی است در غیبت سکولاریسم و دمکراسی منافع ملی از هر سو انکار می‌شود و دیو غارت ملی دهان باز می‌کند و تنوره می‌کشد؛ و آتش در خرمن سرمایه‌ها‌ی ملی و تاریخی در هر سو می‌افتد. در غیبت توزیع برابر آزادی، قدرت،‌شان، حق خطا کردن و حق کابرد زور آن‌ها که به امتیاز و ممتازیت رسیده‌اند منابع مادی، مالی و اقتصادی را غارت می‌کنند و آن‌ها که محروم مانده سرمایه‌ها اجتماعی و فرهنگی و تاریخی را. (به تعبیر آن هم‌وطن شمالی «مملکت من بگایه تو بگایه» می‌شود.)

این همه اما تنها یک روی داستان پر اشگ و آب این خاک است؛ و رو‌ی دیگری هم هست! مردم نباید فراموش کنند که هزینه‌ی این تباهی‌ها از جیب آن‌ها پرداخت خواهد شد و درد آن را آن‌ها باید سده‌ها در قلب‌ها‌ی زخمی و شانه‌ها‌ی نحیف خود حمل کنند. وقتی آدمی زمین می‌خورد و می‌شکند، چندان اهمیت ندارد مقصر کیست و چه کسی کوتاهی کرده است.

درد منطق قاطع هر تاریخ و سنتی است؛ و کسی که فردا درد خواهد کشید، احتمالن قربانی پی‌آمدها‌ی دیرآیند انتخاب‌ها‌ی ام‌روز ماست.

دش‌واری کار همین‌جاست! نه آن‌ها که خطر سوریه‌ای شدن ایران را بزرگ می‌کنند دوستان دانا‌ی مردمان ایران هستند و نه کسانی که خطر را به‌کلی نادیده و نابررسیده رها می‌کنند. سوریه‌ای شدن ایران جدی است. اگر انتخاب مناسبی نداشته باشیم؛ اگر از ترس تبدیل ایران به سوریه، لیبی، عراق، مصر یا حتا افغانستانی دیگر به استبداد حاکم تن دهیم، و از شجاعت مدنی در ایستاده‌گی در برابر بی‌داد و ناآزادی بی‌بهره باشیم، یا این خطر را دست‌کم بگیریم و تسلیم عصبیت قومی و نماینده‌گان نادان آن شویم، ایران دیر یا زود سوریه، لیبی، عراق، مصر یا حتا افغانستانی دیگر خواهد شد.

انتخاب آسانی وجود ندارد. اصلن هیچ وقت انتخاب آسان نیست؛ و به همین دلیل باید فکری اساسی و تاریخی در مورد خودپایی جمعی کرد و برای سرمایه‌گذاری در سیاست اندیشید.

نباید بگذاریم استبداد و سنت ما را از شجاعت مدنی و فرزانه‌گی اعتراض خالی کند یا پوپلیست‌ها و دموگاگ‌ها از گوشت و پوست ما برای خودشان کلاهی بدوزند! مدنیت و اعتراض دو رو‌ی یک تاریخ هستند! مدنیتی که از اعتراض و ایستاده‌گی تهی است مدنیت نیست و اعتراضی که از مدنیت خالی است، اعتراض نیست. مدنیت امکانات جمعی ما برای یافتن همین نقطه‌ی تعادل است؛ نقطه‌ای که همانند هیچ زمان و مکان دیگر نیست!

مدنیت آزادی است؛ مدنیت (جدید) سنت آزادی است؛ مدنیت دانستن و خواستن آزادی است. مدنیت توزیع آزادی و قدرت و برابری است. اما مدنیت توزیع حق خطا کردن، و کاربرد زور هم هست. مدنیت امکان‌سنجی و امکان‌یابی برای جنگیدن برای آزادی هم هست. مردمانی که نمی‌توانند در داخل مرزها‌ی خود برای آزادی مبارزه کنند و حتا بجنگند، بر سر مرزها برای سروری‌ی دیکتاتورها خواهند جنگید.

سنت ایرانی‌اسلامی و رژیم‌ها‌ی هرمی مسلط قدرت و داوری در آن هیچ امکانی برای کشف آزادی برای ما نگاشته‌اند و تا هستند نمی‌گذارند. از این چشم‌انداز انحطاط، توسعه‌نایافته‌گی، استبداد و جباریت (نشانه‌گان استبداد ایرانی) برآمد نادانی به آزادی است. نادانی به آزادی است که به ناآزادی چیره بر ایران رسیده است.

بگویید چه امکانی برای جنگیدن برای آزادی دارید، تا بگویم مدنیت را چه‌گونه درک می‌کنید.

تصویر ایران آینده تصویر امروز ماست

تلاش برای رهایی ایران از این نکبت وظیفه تاریخی همه‌ی ماست. اگر می‌خواهیم ایران بماند باید دوست‌داشتن ایرانیان را بیاموزیم؛ باید دوست داشتن و دوست داشتن خود را بیاموزیم. اگر می‌خواهیم ایران بماند و تصویری در خور از ایران آینده بماند، باید خودپایی ملی را بیاموزیم و امکانات آن را فراهم آوریم و شجاعت آن را تجربه کنیم. مدنیت زیستن با آزادی یا مردن برای آزادی است.

باید در سیاست سرمایه‌گذاری کنیم؛ و این درست همان کاری است که ما نمی‌کنیم؛ و به جهت مدنیت سنتی حتا آن را درک هم نمی‌کنیم. سیاست همانند صنعت بیمه است، کسی باید هزینه‌ی آن را بپردازد. درسنت سیاست و سیاست‌ورزی ادامه‌ی عصبیت قومی است. گروهی بیابان‌گرد، غیرمدنی و عصبی از راه می‌رسند و بر منابع سنتی حاکم می‌شوند و حاکمیت ملت را تعطیل می‌کنند. (و عجیب نیست اگر همه به چنین حاکم و بساطی "حاکمیت" هم می‌گویند! هر حاکمی حاکمیت نیست؛ زیرا حاکمیت از آن مردم است؛ و تنها حاکمی که نماینده مردم باشد، می‌تواند حاکمیت خوانده شود. حاکمی که نماینده‌ی مردم نیست، سلطان است و بساط‌اش سلطنت نامیده می‌شود و نه حاکمیت.) هرگاه سیاست ادامه‌ی عصبیت قومی باشد، صنعت بیمه آزادی (دمکراسی) شکل نخواهد گرفت. صنعت بیمه‌ی ناآزادی، استبداد و دیوار زندان بالا می‌آید. آن کس که بر منابع مسلط است بر همه‌گان مسلط خواهد بود. سیاست‌ورزی در چنینی وضعیتی تکاپوی نزدیک شدن به حاکم و مشارکت در غارت است. آن کس که ام‌روز برای سیاست یک سکه‌ی سیاه خرج نمی‌کند، برای غارت آمده است. آن کس که وعده‌ی سرمایه‌گذاری در پهنه‌ی سیاست را برای فردا می‌دهد، به غارت منابع ملی فکر می‌کند.

اگر از مثال صنعت بیمه که در ایران بسیار ناشناخته است، خوش‌تان نمی‌آید، به صنعت معدن فکر کنید. آن کس که ام‌روز برای کشف معادن فکر، برنامه و امکانات سیاسی ندارد و برا‌ی گذار دمکراتیک سرمایه‌گذاری نمی‌کند، و وعده‌ی فردا را می‌دهد و می‌خواهد از منابع آینده برای توسعه سیاسی هزینه و پیش‌خور کند، برای غارت آمده است. اگر ما (چند ملیون ایرانی در خارج از کشور) نمی‌توانیم یک حزب سیاسی، یا یک رسانه‌ی ملی قدرت‌مند بسازیم، به خاطر آن است که همه به غارت می‌اندیشیم و عادت کرده‌ایم و نه به سیاست و سیاست‌ورزی. (وضعیت داخلی‌ها هم شوربختانه چندان به‌تر نیست.)

آن کس که صورت حساب‌ها را می‌پردازد، توزیع آزادی را هم محاسبه خواهد کرد؛ اگر ام‌روز دیگران برای ما هزینه کنند، فردا هم آن‌ها آزادی را مدیریت خواهند کرد.

بگویید چه دارید؟ تا بگویم ایران آینده چگونه خواهد بود.

بگویید چه حزبی دارید؟ تا بگویم در ایران آینده کجا ایستاده‌اید.

بگویید چه نهادها و چند حزب سیاسی قدرت‌مند دارید؟ تا بگویم قدرت و ازادی در آینده چه‌گونه توزیع خواهد شد. بگوید چه قدر در پهنه‌ی سیاسی هزینه و سرمایه‌گذاری کرده‌اید؟ تا بگویم چه حکومتی خواهید داشت.

بگویید دیگری بزرگ شما کیست؟ تا بگویم رژیم قدرت و داوری در ایران آینده چه‌گونه خواهد بود.

بگویید چه گونه دیگری بزرگ را می‌توانید سرجا‌ی خود بنشانید؟ تا بگویم در ایران آینده آزادی، قدرت، ثروت،‌شان و حق داوری کردن و خطا کردن چه‌گونه توزیع خواهد شد.

بگویید در اطاق‌ها‌ی خواب شما چه کسانی فرمان می‌رانند؟ تا بگویم در پهنه سیاست چه کسانی فرمان‌روایی خواهند کرد.

بگویید چه قدر از درآمد شما هزینه‌ی سیاست و فرهنگ می‌شود، تا بگویم چه دریافتی از آزادی دارید؟

بگویید ام‌روز کجا ایستاده‌اید؟ تا بگویم تصویر ایران فردا چه‌گونه خواهد بود.

هر تصویری که از ایران آینده دارید محترم؛ اما تصویرها همیشه محدود به توانایی‌ها‌ی ما خواهند بود. گذار دمکراتیک با برساختن نهادها‌ی سیاسی قدرت‌مند آغاز خواهد شد. گذار دمکراتیک شجاعت دانستن و خواستن آزادی و دمکراسی است. در نبود نهادها‌ی مدنی و سیاسی قدرت‌مند حتا اگر گذار از جمهوری وحشت اسلامی رخ دهد، گذار دمکراتیک نخواهیم داشت. در نبود نهادها‌ی مدنی و سیاسی قدرت‌مند همیشه احتمال آن هست که بهار آزادی نرسیده، خزان بیاید و سنت و رژیم‌ها قدرت و داوری سنتی بازگردند و همه‌ی بافته‌ها‌ی ما را دوباره پنبه کنند.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy