با آنکه سنگر خیابان در تحولات حاکم بر انقلاب ملی، از اهمیت بسزایی برخوردار است و همچون اصل راهنما در پیکار سیاسی برای نشان دادن ورشکستگی رژیم اسلامی و لزوم براندازی آن به حساب میآید، با وجود این، مبارزه و جنبش نیرومندی که در کشور در جریان است، حاصل سالها تلاش فکری و مبارزه فرهنگی در متن جامعه است که در کانون خانوادهها پرورش یافت و فصل نوینی در ذهنیت سیاسی و نگرش فرهنگی گشود که نمود بیرونی آن اکنون در بستر خیابانها نمایان است و نمود درونی آن در شعارهای مردم بازتاب دارد. این جنبش فکری که نظم حاکم و ارزشها و هنجارهایش را بیاعتبار و شکست داده و پاسخهای بایسته برای چرایی و چگونگی براندازی را فراهم کرده است، بویژه از آبان ماه ۹۸، مبارزه را از ذهنها به کف خیابانها هدایت کرده است تا سرنگونی رژیم اسلامی را عملی و نظم جایگزین را برجسته کند.
چنین پیوندی میان بینش و کنش، تأثیر بسیار نیرومندی در دگرگونی اولویتهای سیاسی و معیارهای سیاست ورزی بوجود آورده است، بویژه در جامعه سیاسی ایران که در آن محتوا و ماهیت گفتمانی تأثیری عقلایی در شکل بندی سیاسی بر جا نمیگذارد، پدیدار شدن دگرگونی ذهنی و رفتاری به رویکردهای سیاسی، نتیجه این جنبش فکری بوده است که رژیم متکی بر خرافات شیعه را ناتوان از بازسازی و تاب آوری در برابر اندیشه براندازی کرده است.
تسخیر خیابان، که نام دیگر حضور مردم است، از ملموس ترین ابزارهای مبارزه برای تقویت خرد جمعی مردم به منظور برجسته کردن چشم انداز نابودی رژیم درمانده اسلامی و زدودن ذهنهای پیروان حکومت از ماندگاری نظام دینی است و عامل مهمی برای چیرگی بر موانع فراروی انقلاب ملی و عبور از این فرسودگی و رسیدن به آستانه براندازی است و نباید آن را به رایگان از دست داد.
بر خلاف گزارش خبرگزاری رویترز که از «دال» افزایش سرکوبها و اعدامها به «مدلول» برجستهتر شدن «سویههای زیرزمینی مبارزات و اقدامات سیاسی علیه نظام جمهوری اسلامی» رسیده است، سرکوب و اعدامها در روند کنونی جنبش، نه به «زیرزمینی» شدن مبارزه، بلکه به گسترش بستر خیابان و انبوه تر شدن آن منجر خواهد شد. اکنون که سنگر خیابان یگانه قطب نمای مبارزه شده است و همگان نبض سیاسی خود را با آن تنظیم میکنند؛ در هنگامهای که عناصری از رانده شدگان درون حاکمیت هم در حال پیوستن به انقلاب ملی هستند و افق آینده رژیم نکبت اسلامی را تیره و تار میبینند، این تحلیلها نشان از ناآگاهی از متن جامعه و عدم شناخت از عناصر سازنده و ساختارهای انقلاب و از همه بیشتر بی اطلاعی کامل از مفهوم «زیرزمینی» شدن مبارزات دارد.
گفتمانی که چهار دهه در «زیرزمین» فرهنگ سازی میکرده و مشغول تولید اندیشه بوده است تا ارزشهای ملی به عنوان عوامل مکمل و تقویت کننده در امر مبارزه و سپهر سیاست جای گیرند و تازه چند سالی است که توانسته است با تسخیر خیابانها بر همه گفتمانهای رسمی و غیررسمی پیروز شود؛ گفتمانی که با زیر و رو کردن فضای سیاسی و قواعد سیاست ورزی، سبب فعال شدن لایههای تعیین کننده اجتماعی شده است و با بازیابی دوباره هویت ملی و استخراج سازههای کلیدی آن، ابتکار یک نوزایی ملی را با درایت و تدبیر دنبال میکند، هرگز، آن هم در میانه جنبش انقلابی، زیرزمینی نخواهد شد. انقلابی که به حمایت جهانی مجهز شده و شعار پر محتوایش ورد زبان همگان گشته و ترانه و آهنگ زیبایش به زبانهای گوناگون بازخوانی شده است، هیچگاه زیرزمینی نمیشود.
منطق تحولات جاری، متأثر از چرخشهای فکری به وجود آمده، بازآفرینی تازهای از امر سیاسی را ناگزیر کرده است که به روشی نو در سیاست ورزی منجر شده است. کسانی که از شناخت صورت مسئله بازماندهاند، چه رسد به ماهیت مسئله، هرگز توانایی درک ویژگیهای گذار از الگوهای رایج به پارادایم تازه را نخواهند داشت و بدیهی است که دریافت دقیقی از این روش تازه در سیاست را نداشته باشند و همچنان با بیقراری سیاسی بر الگوهای شکستخورده و سیاستهای بی حاصل تکیه و اصرار ورزند.
حکومتی که دست به سرکوب روشمند معترضان میزند، تنها ناکارآمدی و درماندگیاش را نشان نمیدهد، بلکه بیشتر، پایان حکومتاش را آشکار میکند. اعدام جوانان، هرگز آرامشی برای دلهای قالب تهی کرده سرکوبگران و موافقان رژیم شیعه به همراه نخواهد داشت، و هیچگاه، سمبلی برای قدرتمندی و اقتدار حکومتها نبوده است و آنها را بیشتر با چالشهای جدیتر و اجماع گسترده جهانی روبرو میکند که باز هم به ضعف و انزوای بیشتر آنها دامن میزند.
هنگامی که آمادگی ذهنی مردم و ساختارهای جامعه برای بروز علنی اعتراض مهیا است و پارامترهای لازم برای روند انقلابی به هم نزدیکتر شدهاند، وادادن سنگر خیابان در انقلابی که جاریست، و فرصت دادن به حکومت آویزان به سرنیزه، تنها به افزایش بیشتر امنیتی شدن فضای جامعه دامن میزند و دست رژیم آدمکش را برای سرکوب بیشتر بازتر و آسانتر میکند.
انقلاب تنها با حضور مردم در خیابانها تجلی مییابد و همه رمز پیروزی آن این است که از وضعیت منفعل به موقعیت فعال فرا روید و از زیرزمین به سطح زمین فرا خیزد. مگر فرماندهی درمانده سپاه خون ریز پاسداران انقلاب اسلامی چندی پیش به جوانان نگفت که «دیگر به خیابان نیاید».
دینامیسم انقلاب و مبارزه، سرشتی پویا دارد تا زمینه تداوم جنبش را در جامعه فراهم و زمینههای لازم عینی و ذهنی برای خلق وضعیت مطلوب بدست آید. اتفاقاً عامل خیابان نه تنها تیغ سرکوب و چرخه اعدام را کُند و شیب سرنگونی را تند میکند، بلکه با فراهم کردن فضای سیاسی، بسترهای مورد نیاز را برای بسیج بیشتر مردم بوجود میآورد و با بر هم زدن قواعد بازی به سود خود، به افزایش شکاف میان آدم کشان حکومتی دامن میزند.
ماهیت جنبش انقلابی بزودی با ظهور کنشگران تازه و شیوههای جدید مبارزه و متناسب در برابر روشهای سرکوبگرایانه رژیم اسلامی، دستخوش دگرگونی در پیش فرضها، نگرشها و مکانیسمهای دفاعی خواهد شد که با روال گذشته تفاوت دارد و بیش از هر چیز بر سازوکارهای ترکیبی استوار خواهد بود. این فضای تازه برخاسته از عملکردهای وحشیانه رژیم اسلامی است که پیامد عینی جهت دار شدن و معنا یافتن کنشگری را نشان میدهد که ماهیتی عملیاتی دارد تا با بکارگیری ابزارهایی که تنها بصورت انحصاری در خدمت سرکوبگران حکومتی است، قلمرو قدرت رژیم را با فرسایش روبرو سازد. تحولی که در منظومه آگاهی مردم برای دفاع از خود در برابر دستگاه سرکوب جمهوری اسلامی در حال شکلگیری است، تابع مرزهای ملی نیست و بازتابش به برونمرز هم خواهد رسید که به جابجایی متدها در برخورد با فرزندان آخوندها و کارگزاران حکومتی، حامیان و مشاطه گران رژیم کشیده میشود و واکنشها دیگر تنها به مشاجره لفظی و تذکر گفتاری محدود نخواهد بود.
درک مناسبات سیاسی تازه انقلاب جاری نیاز به شناسایی الگوهای مناسب برای دستیابی به اهدافی دارد که کنشگران میدانی در باره آنها به اجماع رسیدهاند. این اجماع، شکل و فرم کنشهای آینده سیاسی را صورت بندی میکند تا ساختارهای قدرت سیاسی را فلج و نیروهای سرکوبگرش را بیشتر از این خسته و ناتوان سازد.
رژیم مردود شیعه بهتر است که بداند، سرکوب و اعدام جوانان و کودک کشی به جای شکسته شدن چرخه اعتراضات و اختلال در روند انقلابی، به تداوم و گسترش آن میافزاید و اثرات نامطلوب چنین وحشیگریهایی در روح و روان مردم، طعم شیرین «انتقام» را «شیرینتر» میکند.
اعدام؟ یا قتل و اسیرکشی؟ علی حسین نژاد
تصویر ایران آینده (بخش آخر)، اکبر کرمی