ای که ریزی خون تازه بر زمین
عزم ما زیرت کشد از روی زین
مردمان خسته را خوانی به خویش
تا بگویی بس دروغ از عهد پیش
نیست دیگر دوره منبر نشین
نان ز کار آید نه از بازار دین
یا نداری منطقی در گفتگو
یا بترسی از کلام رو برو
محمل حرفت نباشد جز فریب
گر چه بازی میکنی نقش نجیب
کس ندارد باوری بر یاوهات
بی سبب زحمت دهی بر چانهات
گر نبندی گوش خود بر دادها
روز و شب رنجت دهد فریادها
آنچه گوشت میدرد آن نیست باد
مادری از کودکش آرد به یاد
از خمینی بیش از این یادی مکن
در کویر خاوران شادی مکن
در زمان تلخ او دلها فسرد
جز زیان از دست او میهن نبرد
کی طلایی خواندش وجدان پاک؟
عهد دفن عاطفه در قلب خاک
دل دگر بر دولت وارث مبند
میرود او هم چو آن نوری به بند
دم فرو بند و ز کس خونی مریز
راه تو اینک فقط باشد گریز
Monday, Jan 16, 2023