شاید یکی از دلایلی که در حال حاضر مسئله حزب نزد ایرانیها اعتبار ندارد ترس و تنفریست که ما احزاب و گروههای سیاسی نزد این مردم ایجاد کردهایم. آنقدر مفهوم و کاربری این مبحث راعوض و حتی زشت و خندهدارکردهایم که تمام اقشار این مملکت به شدت جلوی این کلمه ترمز میکنند. از نوع رستاخیزیش گرفته تا مردمی و تودهای و ملی و چپی و امتی.
اما، هم ایرانیها و هم گروهبندیهای سیاسی، چه بخواهیم و چه نخواهیم باید دو باره به این راه برگردیم و گرنه بسیاری از حرکتهای ما به بنبست میخورد و به همان روش همیشگی فهم ما از سیاست سالم کج و معوج میشود. توضیح میدهم.
هر حزبی لزوما خودش را باید از دو راه ابراز بکند. اول، آن ساختار اساسی اوست به عبارت دیگر شناسنامهاش. دوم عمل و عکسی العملهایش در مقابل وقایع روز.
بخش اول، ساختار فکری، برنامه نوشتهشده و بهروزشده هر سالهی اوست. به گفته دیگر جهتگیری راه حلهایی که برای اجتماع ارائه میدهد از نوع چپ، راست، سبز و غیره. این قسمت در ادبیات سیاسی استروکتورل نام دارد.
از آن پس، قدرت جنبوجوش یک حزب در جریان برخورد با حوادث برآورد میشود. این راه دوم است که طبق آن هرحزب خودش را نشان میدهد یعنی آن قسمت تحرکی و عکسالعملی و یا باز هم به قول همین ادبیات کنژونکتورل.
تا بهحال ما فقط دنبال اتفاقات دویدهایم. درخلاء بیمارگونهی بخش اول یعنی برنامه و منش، ما دچار عارضهی عروسک کوکی بودهایم که کاری بهجز گفتن چند کلمه ندارد. یعنی تکرار بیوقفهی بدبختیهای یک اجتماع و قانع کردن قانعشدهها. و این در حالیست که توضیح واضحات همه قبول، ماهیت ما را نشان نمیدهد.
عدم ساختار موجب ابهام وغبار رابطههاست که درجا زنی، به جلو نرفتن ویا سخت به جلو رفتن را به دنبال دارد. یک مثال برای توضیح بیشتر.
در چهار دههی اخیر بسیار کلمه اتحاد برای براندازی ملاها بهکار گرفته شده که همیشه به بنبست بر خورده است، چرا؟ شاید یکی از دلایل این باشد که اتحاد طبق برنامه و موضعها بسته میشود و نه بر اساس تصورات و احساسات.
نوشتن، ارائه و بهروزکردن برنامهی حزبی بسیار منفعتها دارد که حداقلش تقلیلدادن چهرهی ناهنجاریست که تا بهحال از خودمان نشان دادهایم. در نبودن تصویرهای نویی که میتوانیم از خود ارائه بدهیم، دیگر گروهها و مردم طبیعتاً به نشانههای قدیمی ما رجوع میکنند که در آنها دیکتاتور، مستبد، متعصبهای عقیدتی، نادان و بیصلاحیت، تجزیهطلب، خائن و جنایتکار محسوب میشدیم. که نهایتاً اتحاد با ما و یا طرفداری از ما را مشکل میکنند.
به ملاک همین تصویرهای قدیمی هم هست که همه از آن دیگری سوال میکنیم چه تضمینی میدهید برای اینطور و یا آنطور نبودن. و این در حالیست که یکی از تضمینها در ابتدا باید و لزوماً برنامهی گروهی نوشتهشده و امضاشده باشد.
نفرت مردم از رژیم ملاهای خونخوار باعث نمیشود که از خودشان سوال نکنند چرا باید متحد کسانی بشوند که به رسم ملاها برابری زن و مرد را قبول ندارند؟ اگر داریم بگوییم، بنویسیم، فریاد بکنیم.
سود مردم کجاست که با نگاه الهی و امامی بجنگند برای برقراری نگاه ایزدی و خسروانی؟ اگر نمیخواهیم، تصویرهای گذشته خودمان را تصحیح بکنیم.
چرا باید از استبداد شاه و ولایت فرارکنند و بیفتند به دیکتاتوری طبقاتی و یا عقیدتی که از یکسری دیگر در ذهن دارند؟ اگر رشد و تحول کرده و نگاه دیگری کسب کردهایم، بنویسیم و ابراز کنیم.
مردم چهطور میتوانند به ما بپیوندند وقتی که ما خواست مدیریت عادلانه و انسانی را با تجزیهطلبی اشتباه میگیریم، حق و حقوق قومی را با تمامیت ارضی و هر چهار مبحث را رنگ ایرانپرستی و ناموسپرستی میزنیم و متوجه خطر پایتختمحوری نیستیم که تا بهحال یکی از بیماریهای بزرگ ایران در زمینهی سیاسی و اقتصادی و اجتماعی بوده است؟ چهار گوشه ایران میدانند دوست داشتن اقوامی که ما تا بهحال ادعا کردهایم یعنی چه بلاها. و اگر طور دیگری فکر میکنیم، دوستداشتن خودمان را یک بار دیگر تعریف کنیم.
چهگونه نگاه اکنون ما به بدبختیهای ایران است که میتواند چهرههای ناهنجار قدیمیمان را کمرنگتر بکند. بر ماست که الان و قبل از بهدست گرفتن قدرت به ایرانیان بگوییم چهطور یکسری مسائل را میبینیم و چه راه چارههایی برایشان داریم. سیاههی مشکلات پُراهمیت طولانیست که به کوتاه، میان و طویلالمدت تقسیم میشوند اما یکی از آنها در خط اول قرار دارد که باید بهصورت اضطراری چارهسازی بشود. و آن نجات مردم است از گرسنگیای که به آن دچارند. وهیچ سیاستمداری از مسئولیت سیرکردن فوری مردمش فرارنمی تواند بکند. چه کسانی از ما تا بهحال این نیاز فوری را دیده و چارهای اندیشیدهایم؟
خطوط کلی و یا جزء شدهای که عنوان میکنیم در مرحله اول نشاندهندهی درجهی کیفیت، پختگی و توانایی فکری ماست و در مرحلهی دوم از ما احتمالاً گروه و حزبی مناسب برای طرفداری در نزد شهروندان و یا قابل ائتلاف برای همکاران سیاسی آیندهمان میسازد.
این کاریست که برعهدهی ماست و بسیارند که دیگر به خود اجازه نمیدهند اشتباه سال ۵۷ را یک بار دیگر تکرار کنند یعنی حمایت و طرفداری کورکورانه از گروه و حزبی.
ابراهیم باران