Sunday, Mar 26, 2023

صفحه نخست » من و شهبانو و ایرج طهماسب، هادی خرسندی

khorsandibanner.jpgهادی خرسندی - ویژه خبرنامه گویا

تلفن شنبه بعد از ظهرِ خانم شهبانو شاهدی شد بر مطلبی که داشتم مینوشتم: «چرا ما اینجوریم؟»

روز قبلش زنگ زده بودم به رئیس دفتر ایشان آقای آتابای پیام شادباش نوروزی داده بودم. چند سالی است که ایشان بعداً خودشان زنگ میزنند: «الو. سلام من فرح پهلوی»

«- حال شما چطور است؟ .... - علیاحضرت حال همه مان مثل هم است ....» چند دقیقه خوش و بش. گفتم: امیدوارم به قول شما امسال «نور بر تاریکی پیروز شود.». سر درد دل ایشان باز شد:

«حالا من این را گفته ام، یک عده میگویند تکراری است. میگویم مگر سلام و خداحافظ تکراری نیست؟ پس چرا هر روز میگوئیم؟ ..... جالب است که الان همین جمله در ایران شعار شده» ...

«-علیاحضرت بهشان بگوئید از وقتی خدا خورشید را آفرید (حالا فرض کنیم) این عبارت هم درست شد. من هم این جمله را از قول شما در ذهن دارم. نگران نباشید. یک عده دوست دارند دست آدم را خط بزنند. ..... این که چیزی نیست، موارد بدخیمش را ندیده اید قربان. اگر کامنت هائی که برای ما مینویسند را دیده باشید .... دست شما را می بوسم. ..... سال خوشی باشد ....»

برمیگردم به کیبورد و کامپیوتر:

چرا ما اینجوریم؟

وقتی سانسور هست، خفقان هست، خط قرمزی به سرخی خون هست، نویسنده، هنرمند، برنامه ساز، در پوست خود نمیگنجد که هرطور شده در مقاله، شعر، نمایش خود، - در این رسانهٔ شخصی، در دل رسانهٔ بزرگ ـ حرفی از فاجعه بزند. خطر کند. اشاره ای بکند و در برود. از خط قرمز رد شود بی آنکه رنگی شود! بی آنکه سانسور شود. بی آنکه از سوی نظارتی ها به دردسر بیفتد. البته هنوز آن سرش معلوم نیست. گاهی به فتوای قتل ختم میشود.

هنرمند فکرها میکند. به ترفندها می اندیشد. سرانجام - اینجا، ایرج طهماسب ـ با شگردی، از لای سیم های خاردار سانسور و اختناق، به زحمت رد میشود. حرکتی در مقابل و مقابله با دستگاه سرکوب و سانسور.

دریغا که از سوی دیگر - از سوئی که فکرش را نمیکرد ـ از سوئی که «ما ز یاران چشم یاری داشتیم» - به درد سر میافتد. دستش را که خط میزنند هیچ، هزار جور فحش زهرآلود به جای خود، برایش پرونده هم میسازند.

زخم دل ها عمیق است. اشک ها سرخ است. بغض ها در گلوست. کسی حال و حوصله شوخی ندارد. ایرج طهماسب هم شوخی نکرده، اما داغداران و عزاداران و همدل ها و همدردهایشان - عموم مردم - حوصله طنز تلخ هم ندارند. (طنزی تلخ و سیاه در عین حال لوس و نچسب و ناموفق. دست انداخته شدن شهروندی عامی و ابله و عقب افتاده توسط خودش!)

تراژدی اینجاست که هنرمند، بدهکار شده: «میخواسته عادی سازی کند!». عادی سازی؟ آیا اینهمه جنایت و اینهمه داغ و اینهمه بیشرفی و نامردمی را میشود به این راحتی عادی سازی کرد؟

هنرمند، برنامه ساز، به ترفندی به داغ ها اشاره میکند. در حد توان خود وحشت را نشان میدهد. شهامت به خرج میدهد. (کامنت: «نه خیر آقای خرسندی. شهامت را آنهائی نشان دادند که کشته شدند. شهامت را هنرمندانی نشان دادند که به زندان افتادند.» جواب کامنت: «شهامت را شما نشان میدهید که با اسم عوضی از لب گود توئیت لنگش کن و کامنت خاک بر سرت مینویسید.»)

ایرج طهماسب سال گذشته را بد میداند. اگر تا حال سکوت کرده بوده حالا در قالب طنزی شتابزده، ممنوعه ای را در رسانه فراگیر دولتی مطرح میکند و «قبض روح» شدن مردم را از خبر دستگیری ها نشان دهد. به خیابان رفتن دختری و گرفته شدنش.

حالا، داغ ها تازه میشود. بغض ها میترکد. به این اضافه کنید: دق دلی ها، حسادت ها و تنگ چشمی ها و خرده حساب ها را. روی آن بگذارید فرهنگ روضه خوانی را. «دمت گرم ایرج طهماسب، خوب زدی!»؟ نه خیر. خداحافظ ایرج طهماسب! تو برای این برنامه پول گرفتی. تو زن و بچه ات در کانادا خرج دارند!

مردم عصبانی و خشمگین. یکنفر این وسط باید کیسه بوکس باشد و در این رابطه فحش بخورد. این روزها: نوبت ایرج طهماسب!

حالا کلیک کنید ملت. چه سوژهٔ برنامه پر کنی برای یوتیوب ما، ما برنامه سازان حاضری خور! تصویری هم هست. عالی ..... چه راحت میتوان افکار عمومی را با مغالطه ای علیه یکنفر شوراند. «از هموطنان با غیرت ساکن کانادا انتظار داریم از خجالتشان در آیند.» - کامنتی در یوتیوب کانال کوچه.

به آن طرفش هم فکر کرده ایم؟ این برایمان آشنا نیست: از بیت رهبری و اطلاعات دولت و ساواما و اطلاعات سپاه و منکرات و ناجا و پاجا و صدجا پرسیده اند چرا گفتی «قبض روح شدم»؟ .... منظورت چه بوده؟ چرا وحشت کردی؟ چرا فکر کردی خواهرش رفته به خیابان و او را گرفته اند؟ چرا قبض روح شدی؟ چرا سیاه نمائی کردی؟ توهین به رهبری؟........ (نمی شناسیم این نظام را؟)

به این ترتیب داغی دیگر به داغ ها اضافه میشود. خودمان اضافه میکنیم. از کنار خودمان یک هنرمند موفق و خلاق را میکُشیم و رسماً در فضای مجازی به خاک میسپاریم. («روحت شاد آقای ایرج طهماسب» - تیتر کانال کوچه)

غافل از اینکه شاید در تاریخ بنویسند که در آن ظلمات سیاه، هنرمندی پیدا شد که دل شیر داشت ..... به امید پیروزی نور بر تاریکی.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy