در آغاز این نوشته دو خاطره نقل می کنم که شاید برای ورود به بحث و واکاوی دو سئوال زیر، روشنگر باشد:
۱- آیا مردم، خمینی و حکومت اسلامی خود ساخته اش را می شناختند؟
۲- و آیا رای آری ۹۸ درصد از ۹۷ درصد شرکت کنندگان در انتخابات، به جمهوری اسلامی، رایی از سر آگاهی و شناخت بود؟
در سال ۱۳۵۵ شایعه ای در میان دانشجویان دانشگاه مشهد پخش شده بود مبنی بر اینکه آقای ولیان، استاندار خراسان تصمیم گرفته محدودیتهایی برای دانش آموزان دختر مدارس و دانشگاهها ایجاد کند.
برای پیشگیری از انجام آنچه شایع شده بود، عده ای از دانشجویان به نزد آقای شیخ علی تهرانی که در آنزمان نماینده خمینی در ایران و یکی از افراد مورد اعتماد او بود رفتند و از او خواستند تا از خمینی بخواهد تا در جهت خنثی کردن نقشه ولیان اعلامیه ای بدهد. جواب شیخ علی تهرانی این بود که مطمئن است خمینی چنین اعلامیه ای را نخواهد داد. او گفته بود که خمینی در موارد بسیاری تقاضاهای خودش و دیگران را برای صدور اعلامیه با این بهانه که مردم به فتوایش عمل نمی کنند و به اصطلاح، فتوایش زمین می ماند، رد کرده وایشان شدیدا از ورود به مسائل سیاسی، امتناع می کند.. این ونمونه های دیگر دلیل واضحیست برانفعال و بی عملی خمینی در سالهای تبعید و فرو بستن دست و زبان مبارزه برعلیه حکومت شاه. بر خلاف نظریه سینه چاکان و خمینی امامان، خمینی در سالهای تبعید، کنج عزلت و بی عملی گزیده بود و در سال ۵۶ به یکباره از میان پستوهای حوزه علمیه نجف خود را به میان جمعیت به هیجان آمده پرتاب نمود.
خاطره دیگر را نقل خواهم کرد تا نشان دهم آنکس که بعدها نام امام بر او نهاده شد و مردم چهره اش را در ماه دیدند، اکثر مردم ایران تا سال ۵۶ یا او را نمی شناختند ویا اگر هم می شناختند، او را از یاد برده بودند.
رسم بر این بود که دانشجویان مسلمان دانشگاهها سالروز ۱۵ خرداد را با برپایی تظاهرات در سطح شهر ویا اعتصاب در محیط دانشگاه، گرامی می داشتند. در دانشگاه مشهد این تظاهرات در سطح شهر و در محلات فقیر نشین انجام می گرفت و هر بار برای عمق دادن به این حرکت و سنجش تاثیرگذاری آن برروی مردم، بعد از اتمام تظاهرات، دانشجویانی به محل تظاهرات می رفتند وبا رعایت مسائل امنیتی نظر مردم را در این رابطه جویا می شدند. به طور قطع و یقین میتوانم بگویم که حتی یک نمونه هم وجود نداشت که فردی از مغازه داران و افرادی که مورد سئوال قرار گرفته بودند، خمینی را بشناسند و یا نامش را شنیده باشند. البته مسلما قشری از روشنفکران و بازاریان با نام خمینی آشنا بودند و او را می شناختند ولی اکثر مردم ایران یا او را نمی شناختند و یا او را به شدت فراموش کرده بودند. پس می توان نتیجه گرفت که خمینی در سالهای تبعید نه از نظر سیاسی فعال بود و نه اکثریت مردم از او شناختی داشتند.
از روز ۱۹ دی ۱۳۵۶، یعنی دو روز بعد ار انتشار مقاله استعمار سرخ و سیاه به قلم نویسنده ای با نام مستعار احمد رشیدی مطلق در روزنامه اطلاعات، تا تاریخ ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ که رفراندم آری یا نه به جمهوری اسلامی، برگزار شد، کمتر از ۱۵ ماه فاصله بود. اگر زمان کوتاه آشنایی مردم با خمینی و امکانات و تسهیلات بسیار محدود خبررسانی و بسته بودن دنیای ارتباطات، را در کنار هم قرار دهیم، هیچ نتیجه گیری دیگری امکان پذیر نخواهد بود، جز این نتیجه قطعی که رای آری مردم به خمینی و حکومت خود ساخته اش ، انتخابی ناآگاهانه و کورکورانه بوده و حاوی هیچ فراوردی از رایگیری آزاد و انتخابات دموکراتیک نبوده است.
متاسفانه مردم نه خمینی را می شناختند و نه حکومت خودساخته اش را. بگذار دقیقتر بگویم که روشنفکران و الیت های جامعه هم چنین وضع و حالی داشتند و آنها هم در فضای ملتهب، احساسی و هیجان زده ای که کاریزماتیزم خمینی ایجاد کرده بود، منفعل شده بودند.
در برگ آری یا نه ۱۲ فروردین شاید مردم می دانستند به چه چیز باید نه بگویند اما مسلما نمی دانستند به چیز می خواهند آری بگویند. در فاصله زمانی کوتاه بین ۲۲ بهمن ۵۷ و ۱۲ اردیبهشت ۵۸ هیچ کار اطلاع رسانی و آگاهی بخشی در خصوص حکومت مورد نظر خمینی صورت نگرفته بود. هرچند کتاب ولایت فقیه خمینی که سنگ بنای حکومت پیشنهادی او در ۱۲ فروردین ۵۸ بود، سالها قبل تولید و منتشر شده بود و در ایران هم بارها تجدید چاپ و تکثیر شده بود، اما مردم و حتی روشنفکران انگیزه ای برای رجوع به آن نداشتند.
چریکهای فدایی خلق و بیشتر احزاب کرد در این رفراندم شرکت نکردند و یا به آن رای منفی دادند. هرچند حتی دلایل عدم شرکت احزاب کرد مبتنی بر عدم آگاهی از محتوای حکومت اسلامی نبود و آنها به خاطر ابهاماتی که در خصوص اصل خودمختاری داشتند، در رفراندم شرکت نکرده بودند.
خمینی علیرغم اصرار درست مهندس بازرگان برای به تعویق انداختن رفراندم، سعی در انجام هرچه سریعتر رفراندم را داشت. او بیشتر از هرکسی می دانست اگر این رفراندم به تعویق بیفتد، شور و هیجان مردم فرو خواهد نشست و مردم با فاصله گرفتن از جوانقلابی و فراموش کردن وعده های زیبا و فریبنده خمینی در نوفل لوشاتو، رغبت اولیه برای شرکت میلیونی در رفراندم را نخواهند داشت.
او همچنین با زیرکی و لجاجت، نام تصویب شده در شورای انقلاب، یعنی حکومت دموکراتیک اسلامی را که بازرگان شدیدا مدافع آن بود، به جمهوری اسلامی تغییر داد و گفت جمهوری اسلامی نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر. شاید خمینی بطور دقیق در آنزمان تصویر کاملی از حکومت جمهوری اسلامی نداشت، اما او به خوبی می دانست که سمت و سو و سنگ بنای این حکومت فرسنگها با چشم اندازی که او در نوفل لوشاتو و به کمک شارلاتانیزم و فریبکاری های یزدی و دیگر حواریون، بر بام رسانه های جهان خلق کرده بودند، فرق دارد.
کوتاه سخن اینکه خمینی هوشمندانه در نوفل لوشاتو با وعده های مردم پسند و دنیا پسند، مردم ایران و رهبران جهان را فریفت و پس از سرنگونی رژیم پهلوی بر تنور داغ احساسات و هیجان مردم و غفلت روشنفکران، نان حکومت اسلامی را چسباند و در ادامه با اتخاذ تصمیمات مستبدانه، گام به گام پایه های حکومت ولایت فقیه را محکم و محکمتر کرد.
او در ۱۲ فروردین با گرفتن یک آری تاریخی از ملت ایران، به همه خواسته ها، آرزوها و آرمانهای این مردم نه گفت.