Sunday, Apr 16, 2023

صفحه نخست » ناشرِ نابینایی که دوچرخه‌ سواری هم می‌کند

hariri.jpgاز گفت‌و‌گو با طالقانی و بنی‌صدر تا شاملو و براهنی

عصر ایران - اگر به صورت حرفه‌ای و پی‌گیر اهل فرهنگ و ادبیات و کتاب باشید با نام ناصر حریری آشنایید. چرا‌که در دهه ۶۰ - که از رسانه‌های متنوع امروز خبری نبود - این نام با چند تن از مشهورترین چهره‌های فرهنگ و ادبیات همچون احمد شاملو، رضا براهنی و مهدی اخوان‌ثالثگفت‌و‌گو کرد اما همان‌ها هم شاید ندانند او پیش از آن با چهره‌های اصلی و شاخص انقلاب ۵۷ هم مصاحبه یا مصاحبت داشته است. تب‌و‌تاب سیاست که فرونشست ذوق‌و‌شوق او اما فرونکاست و این بار سراغ شخصیت‌های ادبیات ایران رفت و حاصل، مصاحبه‌هایی خواندنی و ماندگار شد که نه در مجلاتی که هنوز شاید به صحنه نیامده بودند که در قالب کتاب منتشر شدند و آن قدر بازتاب داشتند که بارها تجدید چاپ شدند و خصوصا خود شاملو در گفت و گویهای بعدی به جای تکرار نظرات و تعاریف خود مدام به آن ارجاع می‌داد و همین‌ها به اضافه یک عمر فعالیت فرهنگی و آموزشی از ناصر حریری یک برند معتبر در عرصه فرهنگ و ادبیات و پژوهش ساخته است و همه اینها در حالی است که او مرکز نشین نیست.

جالب این‌که او فعال رسانه‌ای نبود و از سر عشق و علاقه از شمال ایران راهی تهران می‌شد و با شخصیت‌های برجسته به دیدار و گفت‌و‌گو بنشیند. او البته در گرماگرم سال اول بعد از پیروزی انقلاب ۵۷ با آیت‌الله‌طالقانی و ابوالحسن بنی‌صدر هم گفت‌و‌گو کرده بود. اولی بیشتر مصاحبت بود تا مصاحبه و دومی یک مصاحبه. تازه همه اینها در حالی قابل توجه‌تر است که بدانیم ناصر حریری نابیناست.


گفت‌و‌گوی حاضر درباره یک عمر فعالیت فرهنگی و اجتماعی شخصیتی در این حد را با این انگیزه منتشر می‌کنیم تا یادآور شویم نباید اجازه داد خمودی و خموشی بر ما چیره شود و جدای این بپرسیم چرا باید هلن کلر را بشناسیم و ناصر حریری یا دکتر محمد خزایلی را نه و چرا در کتاب‌های درسی معرفی نشود؟

این گفت‌و‌گو را با صبر و حوصله‌ای مثال‌زدنی خانم روفیا عابدی انجام داده که خود اهل کتاب و ادبیات است و تردیدی نیست که اگر پیشینه سال‌ها آشنایی ایشان با آقای حریری نبود جلب رضایت و انجام آن میسور نبود. این یک مصاحبه نیست. درس زندگی از زبان یک فعال فرهنگی و اجتماعی است و دریغ است که تاکید بر بخش فرهنگی جنبه اجتماعی را کم‌رنگ کند.


علی نقی حریری با نام هنری ناصر حریری در سال ۱۳۲۰ خورشیدی در شهرستان بابل، استان مازندران در خانواده‌ای ۸ نفره با ۲ خواهر و سه برادر چشم به دنیا گشود. چشمانی که به دنیا باز شد اما زود دانستند و دانست که این چشم‌ها توان دیدن ندارند. به همین خاطر و با وجود تلاش برای هم‌سان سازی (در بازی،آموزش و یادگیری) با هم سن‌و‌سال‌هایی که از بینایی محروم نبودند تا ۱۵سالگی نتوانست به طور مستقیم و رسمی تحصیل کند.

هر چند در این سال‌ها هم در کلاس‌های درس می‌نشست و به سبب شیفتگی فوق‌العاده به دانستن درس‌ها را گاه بهتر و دقیق‌تر از هم‌کلاسی‌ها به خاطر می سپرد و در کلاس‌ها پاسخ‌گوی معلم‌ها بود و الگویی که به دیگران معرفی می‌شد.

در همین زمان بود که با سرگذشت دکتر محمد خزائلی در سال‌نامه دنیا آشنا شد و از آموزش و پرورش خواست به او هم فرصت و امکان شرکت در امتحانات را بدهند. موافقت شد و درسال ۱۳۳۵ ششم ابتدایی را داوطلبانه امتحان داد و به نیکویی از عهده برآمد و پس از آن توانست دوره‌های دبیرستان را در دبیرستان شاهپور، قناد و آیت‌الله نوری (در رشته ادبیات) ادامه دهد اما این سقف آرزوهای حریری جوان نبود و دوست داشت جهان را اگر نه با چشم سر که با چشم فرهنگ و ادبیات نظاره کند و به کانون جامعه بیاید نه آن‌که در گوشه‌ای بخزد.

چنین بود که سال ۱۳۴۲ وارد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شد و به تحصیل در رشته علوم اجتماعی پرداخت و تنها سه سال بعد (در سال ۱۳۴۵) از دانشگاه فارغ التحصیل شد. دو سال پس از آن وارد آموزش و پرورش شد و چند ماهی در مدرسه نابینایان تهران به تدریس پرداخت و بعد به بابل بازگشت و به خدمت در اموزش و پرورش ادامه داد و به عنوان معلمی نمونه و مثال‌زدنی شناخته شد.

ناصر حریری اما می‌خواست جامعه و جهان را باز هم بیشتر بشناسد. پس رهسپار فرنگ شد و سال ۱۳۵۶در فرانسه در رشته جامعه شناسی به دریافت فوق‌لیسانس نایل آمد.

اواخر ۵۶ بازگشت و بعد از انقلاب «مصاحبه با تاریخ‌سازان ایران» را شروع کرد و مثل دیگر مردمان چند سالی درگیر سیاست هم بود اما از سال 1363 از دل‌مشغولی‌های سیاسی فاصله گرفت ولی با فعالیت اجتماعی وداع نکرد.

به کار‌های فرهنگی پرداخت و با نخستین کتاب در این زمینه که گفت‌و‌گو با احمد شاملو و رضا براهنی است نام او بر سر زبان‌های اهل مطالعه افتاد در حالی که خیلی‌ها نمی دانستند نابیناست و ساکن تهران نیست و منتقد ادبی هم نیست. یا هم اوست که چند سال قبل با شخصیت های سیاسی مشهور آن سال‌ها هم گفت‌و‌گو کرده است.


چون گفت‌و‌گو‌ها را با دو نام معتبر شروع کرده بود و هر دو از حاصل کار راضی بودند دیگران هم تمایل نشان دادند و مجموع این کتاب ها به 15 جلد رسید و گفت‌و‌گو با هنرمندان در رشته‌های موسیقی، نقاشی و فیلم همچنین با مترجمین‌ را نیز در برگرفت.

ذهن پویای او اما آرام نمی‌گرفت و از سال ۱۳۶۵ تحقیق بر روی شاهنامه را هم آغاز کرد و نتیجه این تحقیق ۶ جلد کتاب است با عنوان «سرگذشت قهرمانان شاهنامه». از دیگر کتاب های او می‌توان به «فردوسی،زن و تراژدی» و سرگذشت فردوسی و مرگ در شاهنامه اشاره کرد و چندان غرق فردوسی و شاهنامه شد که اکنون عنوان شاهنامه‌پژوه نیز او را می‌برازد.


چنان که اشاره شد دغدغه او تنها فرهنگ و ادبیات نبود و به فعالیت‌های اجتماعی هم می‌پردازد و مهم‌ترین آنها پایه‌گذاری انجمن امداد به بیماران سرطانی ایران است و فعالیت مستمر در این عرصه. (این توضیح هم لازم است که اگرچه مقدمه از ماست اما از اطلاعاتی که در شماره ۱۱۱ مجله «بارفروش» آمده بود نیز بهره فراوان گرفته‌ایم).



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy