در حیات ۴۴ ساله جمهوری اسلامی ایران، خیزش معروف به زن زندگی آزادی رخداد سیاسی- اجتماعیِ بزرگ و بیسابقهای بود. سه ویژگیِ و سه درسِ اصلیِ آن را از دید خود بیان میکنیم.
ویژگی اول: خیزشی خودجوش، مردمی و انقلابی.
خیزش خودانگیخته بود. دستهای، حزبی، جریانی یا قدرتی، نه در داخل کشور و نه از خارج، آن را به وجود نیاورده بود. رهبری یا هدایت نمیکرد. از پیش سازماندهی یا برنامهریزی نکرده بود. تئوری یا ایدئولوزی خاصی، جز امر آزادی، راهنمای این جنبش نبود. این خیزش تنها از درون خود نیروی مادی و معنوی میگرفت. این جنبش در روند مستقل خود موفق به تشکلیابی نشد. اما توانست، با وجود سرکوب و ترور، شکلها و شیوههایی از هماهنگی، پیوند و سازماندهی میان خود ایجاد کند. به گونهای خودجوش، خودمحور و خودمختار. به صورت جنینی، موقتی، موضعی، افقی و محلی.
خیزش از سوی دیگر مردمی بود. زیرا نیروی اصلی آن را جوانان و نوجوانان، بهویژه دختران و زنان، شکیل میدادند. اینان امروز نزدیک به نیمی از جمعیت کشور را تشکیل میدهند. قیامکنندگان برخاسته از اقشار و طبقات مختلف بودند. از اتنیهای مختلف ایران. از شهرها و شهرستانهای بزرگ و کوچک. از سراسر کشور. مردم اما در انبوهِ خود، به دلایل مختلف، مستقیم پا به میدان نگذاشتند. با این حال، از راهها و با شیوههای گوناگون، همبستگی و همسویی خود را با مبارزان خیابانی ابراز نمودند.
خیزش سرانجام انقلابی بود. بدین معنا که خواست برافتادن رژیم جمهوری اسلامی را داشت. رفرمیستی یا اصلاحطلب نبود. از نوع جنبشهای اجتماعی پیشین در دهههای ۸۰ و ۹۰ نبود. جنبهی مذهبی به هیچ رو نداشت. این خیزش خواستی، تقاضایی و یا مطالبهای از حاکمان و رژیم نداشت. چه معیشتی، چه اقتصادی، چه صنفی و یا سیاسی. این خیزش از دولت افزایش دستمزد و حقوق بازنشستگی نمیخواست. مطالبهی حقوق عقب افتاده نمیکرد. مطالبهی آب، نان، کار، مسکن و از این دست نداشت. گدایی انتخابات آزاد و رفراندوم نمیکرد. این جنبش، انقلابی بود و بس. چون کلیت نظام دیکتاتوریِ دینی و تبعیض را نمیخواست. از ایدئواوژی و مجلس اسلامیاش تا قوای اجرایی، قضایی و نیروهای انتظامیاش.
ویژگی دوم: خیزشی علیه حجاب اجباری و زنستیزی.
در تمام این سالها، از انقلاب ۱۳۵۷ تا کنون، زنان ایران همواره در صف مقدم مبارزه با تبعیض جنسیتی و زنستیزیِ یک رژیم تئوکراتیک قرار داشتند. دو پدیدارِ زنستیزی و دینسالاری ویژگی ماهوی نظام حاکم بر ایران را تشکیل میدهند. در خیزش ۱۴۰۱، دختران جوان، با اعتراض به حجاب اجباری، با روسری از سر برداری، دست به نفی شریعت و دینسالاری زدند. آنها برابری زن و مرد را اعلام مینمودند. عمل روسریسوزیِ آنها در میادین شهر، در ملأ عام، فوقالعاده جسورانه و بیسابقه بود. نه تنها در تاریخ ایران بلکه در تاریخ جهان. از این رو نیز مورد پشتیبانی جهانیان قرار گرفت. با مبارزات خود علیه زنستیزی، زنان ایران در عین حال دست به یک اقدام فمینیستیِ جهانشمول میزدند. یعنی مبارزه برای رهایی زن از سلطه مردسالاری.
ویژگی سوم: خیزشی علیه دیکتاتوری و تبعیض، برای آزادی.
خیزش ۱۴۰۱ علیه دیکتاتوری و تبعیضهای مختلف از جمله بر اتنیهای مختلف ساکن ایران بود. خیزش برای کسب آزادی و در عین حال دموکراسی بود. با اینکه خواست دموکراسی آشکارا توسط معترضان خیابان اعلام نشد، اما جنبه اصلیِ آزادیخواهیِ خیزش را تشکیل میداد. از سوی دیگر، اقلیتهای اتنیکی (اقوام یا ملیتها) در ایران، از کردستان تا بلوچستان، در خیزش ۱۴۰۱ شرکتی بسیار فعال داشتند. بسیاری از اینان نیز دستگیر و تعدادی اعدام شدند. خواستها و شعارها همگی در جهت همبستگی و برابر حقوقی مردمان گوناگون در ایران بود. این خود بیانگر یکی دیگر از ویژگیهای خیزش ۱۴۰۱ بود که مسالهی تبعیض اتنیکی را مطرح میکرد. تبعیض توسط رژیمی تمرکزگرا که با زندگیِ آزادانه و برابرانهی انسانها در تفاوتهای اتنیکی (قومی یا ملیتی)، فرهنگی، زبانی و غیرهِ شان دشمنی بنیادی دارد.
با توجه به این ویژگیها، درسهای اصلی این خیزش را در سه نکته بیان میکنم.
درس اول: ضرورت طرح شعارهای ایجابی.
کنشگران آزادیخواه ایران موظفاند، همراه با شعارهای سلبی و نفیگرا، شعارها و هدفهای ایجابی و اثباتی خود را طرح کنند. در مبارزه برای سرنگونی یک نظام، اگر شعارهای سلبی همراه نشوند با طرحی جایگزین، آشکار و ایجابی، تغییری اساسی در اوضاع به وجود نخواهد آمد.
در اوضاع سیاسی- اجتماعی ایرانِ امروز، طرح اثباتیِ مورد نظر ما، هم در برابر جمهوری اسلامی قرار میگیرد و هم در مقابل آلترناتیوهای اقتدارگرای دیگر چون طیفی از راست سلطنتطلب تا چپ توتالیتر با گذر از جمهوریخواهان اقتدارگرا. سه شعار ایجابی جمهوریخواهان دموکرات و لائیک در شرایط امروزِ ایران میتوانند چنین باشند:
نه به دیکتاتوری، آری به دموکراسی. نه به دینسالاری، آری به لائیسیته. نه به پادشاهی، آری به جمهوری.
دموکراسی چون مشارکت مردمان در ادارهی امور خود، ممکن نیست مگر با استقرار آزادیهای گوناگون. آزادی بیان، اندیشه و عقیده. آزادی تشکل، تجمع، تحزب و سندیکای مستقل. آزادی مخالفت کردن. آزادی اعتراض، تظاهرات و اعتصاب. آزادی مطبوعات و رسانههای مستقل. به طور کلی آن چه که آزادیهای مدنی مینامیم. دموکراسی، در تعریف متعارف آن، یعنی انتخابات آزاد با رآی همگانی. وجود مجلس و نهادهای آزاد و مستقل. دموکراسی یعنی پلورالیسم، چندگانگی و پذیرش وجود تعارض و اختلاف در جامعه. با این تعریف، دموکراسی مورد نظر ما با هر گونه مناسبات اقتدارگرا، دیکتاتوری، پادشاهی، فرد سالاری، دینسالاری، تک-حزبی و توتالیتر در تضاد قرار میگیرد.
لائیسیته چون جدایی دولت (منظور سه قوای قانونگذاری، قضائی و اجرائی، که برخی حکومت نامند) و دین، برابری همهی شهروندان مستقل از اعتقادات دینی یا غیر دینیِشان را تضمین میکند. در لائیسیته، دین رسمی وجود ندارد، مذهب و دین امر خصوصی تلقی میشوند و هر فرد آزاد است که باورمند به دین، بیدین یا ضد دین باشد.
جمهوری در مقابل پادشاهی و سلطنت قرار میگیرد. در جمهوری، سیاست، دولت، حکومت و به طور کلی ادارهی امور جامعه و کشور، امر عموم تلقی میشود و نه در انحصار فردی، دستهای، شورایی، حزبی، طبقهای و یا نمایندگانی. جمهوری، در تعریف متعرف آن، یعنی حکومت قانون، استقلال سه قوای اجرایی، قانونگذاری و قضایی. یعنی انتخابی بودن مقامات کشوری برای مدتی محدود و معلوم، از رئیس جمهور تا نمایندگان مجلس و غیره. چون حافظ یکپارچگی و وحدت کشور، جمهوریِ مورد نظر ما تمرکزگرا نیست. جمهوریِ غیر متمرکز شرط همزیستی مسالمتآمیز مردمان مختلف ساکن ایران است. سرزمینی با اتنیها، زبانها و فرهنگهای گوناگون و با خواستهای دموکراسیخواهانه و برابریطلبانه. شکل عدم تمرکز (خودمختاری، فدرالیسم، مجالس استانی و یا غیر...) را مردم ایران از راه دموکراتیک، با تشکیل مجلس مؤسسان تعیین و تبیین خواهند کرد.
درس دوم: ضرورت تشکلیابی جنبش داخل با اتکآ به نیروی خود.
جنبشهای اجتماعیِ نوینِ امروزی، چه در جهان و چه در ایران، تحزب سنتی را رد و نفی میکنند. این گونه تحزب و شکل سازماندهی عموماً هیِرارشیک، قدرتطلب و اقتدارگرا ست. اما جنبشهای امروزی در پیِ ابداع شکلهای جدید و متفاوتی از سازماندهیِ خود برای تغییرات بنیادیِ اجتماعی میباشند. چنین امری، بهویژه در فقدان دموکراسی و آزادی، مانند شرایط امروز ایران، البته کاری بس دشوار است، اما ناممکن نیست. این تشکلیابیهای نوین میخواهند به صورت جنبشی، افقی، شبکهای و غیرسلسلهمراتبی عمل نمایند. دموکراتیک، مستقل از دولت، احزاب و قدرتها باشند. خودمختار و خودگردان باشند. متکی بر مجمع عمومی باشند. یعنی همزمان هم خود تصمیم گیرنده باشند و هم خود اجرا کننده. این تشکلیابیهای نوین رهبریهای خودساخته و از بالا را بر نمیتابند. قیمومیت آنها را نمیپذیرند.
پرسش اصلیِ امروزی این است: جنبشها و خیزشهای اجتماعی ضدسیستمی کنونی، با خصوصیاتی که نام بردیم، چگونه قادر به ایجاد تغییرات اساسی اجتماعی خواهند شد؟ اکنون ما پاسخی هنوز برای این پرسش نداریم. در تجربه و عمل و با درسگیری از کمبودها و نارساییهای خود است که این خیزشها و جنبشها قادر خواهند شد راهکارهایی مناسب بیابند. با این حال از نظر من چند باور را میتوان از هم اکنون به صورت اثباتی بیان کرد. این که این خیزشها و جنبشها از راه اتکا به نیروی خود و مستقل از دولت، قدرتها و احزاب قدرتطلب و اقتدارگرا میتوانند تعیینکننده شوند. از راه تداوم و گسترش مبارزات خود. از راه پایداری و پایبندی به امر آزادی، دموکراسی، پلورالیسم و چندگانگی هم به طور کلی در میدان مبارزات اجتماعی و هم یه طور خاص در روابط و زندگیِ درون خود. از راه مسالمتآمیز و پرهیز از قهر، خشونت و حذف مخالفان. از راه پذیرش و به رسمیت شناختن اختلافها و تضادهای درون خود. از راه نفی و رد ایدئولوژهای توتالیتر، ناسیونالیستی، اقتدارگرا و قدرتطلب. سرانجام از راه پیوند و همسو کردن خود زیر خواستهای ایجابی و اثباتی. و اینها همه با تشکلپذیری خود به دستِ خود، در خودمختاری، خودگردانی و خودسازماندهی.
درس سوم: ضرورت همکاری جمهوریخواهان خارج کشور در همبستگی با جنبش داخل.
مهمترین، اگر نه تنها، وظیفهی جریانهای اپوزیسیونی خارج از کشور همبستگی عملی و معنوی با جنبش داخل کشور است. اینان، از هر دسته و گرایشی، بهتر است دنبال سراب نروند. یعنی چنگ زدن به سیاستهای آلترناتیو سازی در خارج از کشور و رهبری جنبش داخل از خارج از کشور، که توهمی بیش نیست. تلاشهای بیهوده برای ایجاد "بَدیل" و "رهبری" خود ساخته، کاذب و به دور از جامعه و مبارزات عینیِ داخل کشور، فرجامی ندارند جز ایجاد وابستگی به قدرتهای خارجی و منحرف کردن اپوزیسیون خارج از کشور از وظیفهی اصلیاش.
این وظیفهی اصلی، یعنی ایجاد همبستگی بینالمللی با جنبش داخل کشور و گسترش هر چه بیشتر آن، میتواند از راه فراخواندن نهادها، انجمنها و نیروهای دموکراتیک و مترقی جهان صورت پذیرد. با برگزاری کارزارهای اعتراضی علیه جمهوری اسلامی و سیاستهای ضدبشریِ آن. در همین راستا، اپوزیسیون خارج کشور باید در جهت انزوای هر چه بیشتر جمهوری اسلامی در جامعهی جهانی گام بردارد. خواستهای کُنکرتنی را مطرح کند. برای تحقق آنها، دولتها، پارلمانهای دموکراتیک و نهادهای بینالمللی را مورد خطاب و زیر فشار قرار دهد. از جمله به خواستهای زیر میتوان اشاره کرد:
۱- افزایش بستههای تحریمیِ با هدف تشدید فشار بر رژیم اسلامی و عواملش و نه بر مردم.
۲- کاهش همکاریهای اقتصادی و تجاری با جمهوری اسلامی متناسب با تشدید نقض حقوق بشر در ایران.
۳- قرار دادن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در فهرست گروههای تروریستی.
یکی دیگر از وظایف مهم جمهوریخواهان دموکرات در خارج ار کشور، ایجاد همکاری و همگرایی میان خود است. از دید من، همکاری و همگرایی تنها میتواند در بین روندهای نزدیک به هم به لحاظ سیاسی، نظری و سبک کاری صورت پذیرد. زیرا همکاری و همگرایی با پارهای از جریانهای سیاسی، حتا با آنها که ادعای ترقیخواهی، چپ و یا جمهوریخواهی دارند، مقدور نیست. چون اینان اقتدارطلباند. نه جمهوریخواه، نه دموکرات و نه آزادیخواهاند. از سوی دیگر، در خارج از کشور، امر همکاری و همگرایی جمهوریخواهانِ نزدیک به هم و همسو نیز تنها در راستای وظیفهی اصلیِ آنها یعنی پشتیبانیِ عملی و فکری از جنبش داخل کشور میتواند معنا داشته و تآثیرگذار باشد. در این مورد، میتوان ۷ اصل اساسی زیر را شرط همکاری و همگرایی جمهوریخواهان ایران در خارج از کشور قرار داد:
۱- پایبندی به سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی ایران در تمامیتاش و نه امکان اصلاح و ترمیم آن؛
۲- طرفداری از آزادی، جمهوری، دموکراسی و جدایی دولت و دین؛
۳- برابری زن و مرد؛
۴_ پایبندی به اعلامیه جهانی حقوق بشر و پیوستهای آن، لغو مجازات اعدام؛
۵- برابر حقوقی اتنیهای مختلف ساکن ایران و عدم تبعیض.
۶- استقلال و یکپارچگی ایران با به رسمیت شناختن چندگانگی و تنوع زبانی، اتنیکی و فرهنگی مردمان ساکن کشور.
۷- عدم وابستگی به قدرتهای خارجی.
باشد که همکاری جمهوریخواهان خارج از کشور، در پرتو مبانی بالا، یتواند نقش خود را در همبستگی با جنبش رهاییخواهانه داخل کشور هر چه بهتر، بیشتر و کارآمدتر ایفا کند.
شیدان وثیق
[email protected]
ژوئن ۲۰۲۳ -خرداد ۱۴۰۲