۴۴ سال پیش شورش شیعی که منتهاالیهاش تأسیس حکومت اسلامی و هر دو برآمده از بطن فرهنگ اسلامی ما بوده، میگذرد. در این طول زمانی، هر چه نشانهای از مدرن و نو شدن با خود داشته سرکوبیده شده و به محاق رفته. تاریکی اسلامی بر همه جا مستولی و امان آدمی را سلب کرد. بر نرمهای زندگی و مدنیت خط بطلان کشیده شده و وجود هر دو بی اثر گشت و در همین بی اثری، جامعه از ریخت و قیافه افتاد و به شبه جامعه تبدیل شد. هیچ روزنهای برای برونرفت از این وضعیت باز نشده بود. لازمه برونرفت، فکر نو سیاسی بهمراه موضوعات جدید و جدی، اراده و پایداری در نزد نخبگان و روشنفکران در مقابل جاهلیت این نظام اسلامی بوده که هر دو بی بو و بی خاصیت شده بودند. ملاحظه کنید که "روشنفکر" شناخته شده در "جامعه"ای که همه چیز و همه کسِ آن را جمهوری اسلام زیر و زبر کرده و مشوق چگونگیِ رابطه جنسی حلال تحت نام صیغه در خانههای عفاف است، با توجه به ذایقه طبع حاکمان، فروغ را صیغه ابراهیم گلستان اعلام میکند!!
حکومت برآمده از شورش ۵۷ هر چه کرده بی کم و کاست مبتنی بر شرع اسلام و قرآن کرده. اگر یک فرهنگ را در سه محور خانواده، اجتماع و جامعهاش در نظر گیریم بنابراین فرهنگ اسلامی و نظام اسلامی برآمده از آن نمیتوانسته بر آن سه محور تسلط نیابد. عدمِ بلامنازعِ تسلط بر آن سه محور در سابق، به دلیل پشتوانه حکومتهای سکولار پهلوی بوده، که آنهم کوتاه مدت بوده و نتوانسته در مقابل شورشیان ۵۷ مقاومت کند. منظورم از مقاومت تشدید بگیر و ببندها نیست برعکس، رویکرد مماشاتگرانه است. نحوه برخورد خشن و تحریک کنندهی شورشیان نسبت به شاپور بختیار نشان داد که آنها بنابر بینش تک صدایی خود، اهل مماشات بر سر آزادیها نبودهاند. آزادی هایی که بختیار بدان پایبند بود.
۴۴ سال از آن واقعه شوم که میزان برخوردهای خوشونت بار از سوی حکومت نوبنیاد اسلامی در این مدت، نه اینکه فقط در محدوده کُشتار دگراندیشی باقی مانده باشد بلکه به مرز کُشتار دینی کشیده شده و حتا اصلاح طلبان حکومتی نیز از آن مصون نماندهاند. حکومتی سوداگر نشسته بر اریکه قدرت و مشغول کشتار است، کشتار بی وقفه جوانان. باری، هیچ رویدادی در ایران اسلامی نتوانسته از مرزهای اسلام و ارزشهایش عبور کند. حتا بزرگان انقلاب مشروطیت که نظر به ایجاد "عدالتخانه" و مشروط شدن قدرت به قانون داشته، در مقابل سد سکندر اسلام نتوانستند تعریف واقعیِ مفاهیمِ تازه وارد شده از غرب به ایران را توضیح کنند و اجباراً تن به جعل آن مفاهیم دادند. بی خدایان نیز با توجه به محور سه گانه نامبرده خانواده، اجتماع و جامعه که در ید کامل ارزشهای اسلام بوده، در مقابل این هیولا چنان بزدل شده و نفسشان بند آمده که "احترام" بدان را پیشه خود کردهاند. ذهن این جماعت چنان ساییده و فرسوده شده که از آن هیچ بر نمیخیزد مگر از ذهن صاحبان "نواندیش"اسلامی چیزی تراوش کند تا آنها از سرِ بی چیزی به بزرگنمایی دست زده و خود در خاکساریاش نشینند. به همین خاطر از انقلاب زن زندگی آزادی واهمه دارند، نکند روزی جمهوری را بی کم و کاست نپذیرد و بخواهد تن به رفراندومِ نوع نظام پس از سرنگونی حکومت اسلامی، دهد؟
اما آنچه که در ۱۴۰۱ رخ نمود از جنس یک انقلاب راستین است. انقلابی که سابقه آن را در فرهنگ اسلامی مان سراغ نداریم؛ یگانه و بی همتاست. انقلاب زن زندگی آزادی. اگر شورش یا ضد انقلاب ۵۷ از بابت تنگنای آخوند شیعی در بخطر افتادن موقعیتش، برخاسته انقلاب ۱۴۰۱ از آگاهی شهروندانی برخاسته که مصمماند تا سرنوشت خود را بدون اِعمال قدرت مرجع و ملجاء در دست گیرند. به همین جهت است که مرجع و ملجاء اسلامی در خصوص جان گرفتن انقلاب زن زندگی آزادی و خطری که از این ناحیه میتواند بساط زر و زور و تزویرشان بر چیند به تکاپو افتاده و در آستانهی سالگرد "انقلاب مهسایی" پیشاپیش شمشیر از نیام برکشیده تا در خیابانها هر جنبندهای را سر از تن جدا کنند. انقلاب و دگرگونی اجتماعی را میتوان سرکوبید مانند انقلاب و دگرگونی اجتماعی در درون نظام پیشین اما ختم آن ناممکن است. رفتار فردی و اجتماعی نسلهای انسانی دائماً و پیوسته در حال دگرگونی است. نام این دگرگونی انقلاب است؛ انقلاب رو به پیشرفت است گر پسرفت باشد، انقلاب مبتنی بر آن دگرگونی نیست. انقلاب زن زندگی آزادی با ظرفیت چنین دگرگون ساز به میدان آمده و همهی واپس ماندگیها را از سر راه بر میدارد و راه را برای آیندهای درخشان که همه چیزش در همه عرصهها نوبنیاد باشد، خواهد گشود. مقاومت و مبارزه مدنی زنان ایران در نمایش و پیشبرد امر حجاب اختیاری در خیابانها، ادامه همین انقلاب است که در آستانه سالگرد آن قرار داریم.
نیکروز اعظمی