اقدام پلیس و دولت آلبانی در هجوم گسترده به مقر مجاهدین خلق در این کشور همزمان با لغو گردهمائی این گروه سیاسی در فرانسه، صرفنظر از اینکه من و شما موافق یا مخالف مجاهدین باشیم یا نه، هشداری است بر باورهای عجولانه مخالفین جمهوری اسلامی در مورد ماهیت حمایتهای دولتهای خارجی از مخالفین جمهوری اسلامی.
سیاستگزاریهای سیاسی-امنیتی آلبانی و فرانسه وحمایت شتابزده دولت آمریکا از اقدام پلیس و دولت آلبانی مورد انتقاد بعضی از گروهها و افراد سیاسی قرار گرفت اما دیگرانی که بطور سنتی خود را نزدیک به غرب میدانند امیدوار به آنکه ضربه به گروه رقیب موجب نزدیک شدن گروه یا فرد مطلوبشان به دولتهای خارجی خواهد شد، با سکوت، یا گاه با ابراز رضامندی، از سیاستهای دولتهای اروپائی و آمریکا حمایت کردند.
مراد از این نوشته نقد فراگیرهیچ گروه یا فرد سیاسی نیست و امیدوارم با خواننده این سطور به این تفاهم برسم که نام بردن از هر گروه یا فرد سیاسی در اینجا ناگزیر و تنها در مسیر تبیین و توضیح مطلب صورت میگیرد و حب و بغضی در کار نیست.
مقصود انگشت گذاشتن بر این واقعیت است که سیاستهای اجرائی، و نه تبلیغاتی، دولتهای اروپائی و آمریکا در مورد ایران تنها متکی بر منافع ملی آن کشورها تنظیم میشود و هیاهوهای حقوق بشردوستانهشان در رابطه با آنچه در ایران میگذرد تنها برای مصرف تبلیغاتی وداخلی خود آن کشورها ویا بمنظور تعاملهای پنهان با جمهوری اسلامی است و نه بیشتر.
انگلیسیها گفتار معروفی دارند که: حکومت منافع دارد ولی دوست ندارد. به این معنی که سیاست خارجی و روابط راهبردی کشورهای جهان با یکدیگر، و به طور خاص کشورهای سلطه گر با کشورهای سلطه پذیر، در اساس متکی بر منافع ملی و عمدتأ اقتصادی است که تعیین و اجرا میشود و نه متکی بر ارزشهای بشر دوستانه. تعیین و تشخیص این "منافع ملی" هم عمومأ در حیطه قدرت اجرائی دولتهاست و مردم کوچه و خیابان، نه تنها در کشورهای دیکتاتوری بلکه در دموکراسیهای غربی هم، قدرت تعیین کننده و مستقیمی در تعیین و اجرای سیاست خارجی کشور خود ندارند. بهترین مثال تظاهرات و مخالفت میلیونی مردم آمریکا با ادامه جنگ ویتنام بود که بزرگترین جنبش ضد جنگ تاریخ معاصر را موجب شد ولی با وجود سالها استمرار، عاملیت فوری و شاخصی در پایان این جنگ نداشت. به بیان دیگر "دموکراسی" حتی در دموکراسیهای غربی هم دستی در" سیاست خارجی" ندارد و اینکه میلیونها آمریکائی به خیابان بریزند و از روسای جمهور دموکرات یا جمهوریخواهشان (هر دو حزب در طول جنگ ویتنام به تناوب بر سر کار بودند) بخواهند که جنگ را خاتمه دهند تأثیرچندانی در تصمیمات دولتها ندارد. این واقعیتهای تلخ صحنههای جنگ در ویتنام برای ارتش آمریکا بود که عامل تعیین کننده در خروج این کشوراز ویتنام را به عهده گرفت.
برگردیم به منافع غرب درمنطقه خاورمیانه و در همسایگی ایران. سئوالاتی که باید از خود بپرسیم اینست که:
· آیا بواقع وجود جمهوری اسلامی ایران مخالف "منافع ملی" اروپا یا آمریکا و نیز بسیاری از کشورهای منطقه است؟
· آیا نقض حقوق بشر در ایران آنچنان اهمیتی برای غرب دارد که آنها "منافع ملی" خود را فراموش کرده و از مخالفین جمهوری اسلامی حمایت کنند؟
حقیقت امر اینست که تداوم حکومت روحانیون شیعه در ایران منافع اقتصادی بسیار بزرگی برای سرمایه داری غرب داشته است که در پیوند آشکار با "منافع ملی" دولتهای غربی قرار دارد. یک جستجوی ساده در گوگل نشان میدهد که با به قدرت رسیدن حکومت روحانیون شیعی در ایران کشورهای عربی حوزه خلیج فارس واعراب دوردست تر به بزرگترین خریداران اسلحه از کشورها غربی تبدیل شدهاند. پیشرفتهای رژیم ایران به سوی تولید سلاح اتمی و اجرای نقش "سگ هار" (قصد توهین نیست بلکه بیان واقعیت است) در سیاست خارجی، جنگهای نیابتی و حمایت از تروریسم درخارج از مرزهای ایران چنان لولوخورخورهای از این رژیم ساخته است که برای اعراب چارهای جز پناه گرفتن در کنار کشورهای غربی و متحد شدن برای آنان باقی نگذاشته است. به بیان دیگر، آشوبزدگی منطقه خاورمیانه ومرزهای شرقی کشورمان منافع بزرگ اقتصادی و استراتژیکی برای کشورهای غربی و متحدان آن داشته و دارد و همچنان علامتی از تغییر در آن دیده نمیشود.
دولتهای منطقه هم از تداوم چهره خونبارو ویرانگری که اسلام در حکومت در ایران ارائه کرده سود برده و میبرند چرا که مردم کشورهای مسلمان میبینند که اسلام در حکومت چه بلائی بر سر مردم ایران تحت حاکمیت اسلامگرایان آورده است. تنفر مردم عراق و لبنان، کشورهائی که جمهوری اسلامی ایران بیشترین نفوذ را در آنها دارد، از رژیم اسلامی ایران شواهد روشنی بر این مدعاست. در عین حال همین کشورهای منطقه، حوزه خلیج فارس و ترکیه، فواید مالی بسیاری را از استخراج یک سویه منابع انرژی ایران و کشانده شدن میلیاردها دلار سرمایه ایرانیان به سرزمینهای خود داشتهاند.
منافعی را که غرب و همسایگان ایران از وجود و حضور رژیم اسلامی ایران میبرند دیدیم. درهمین حال میبینیم که گروههائی از مخالفین جمهوری اسلامی، بسیارسهل انگارانه، میگویند که نقض فاحش حقوق بشر در ایران عاملی برای تغییر سیاستهای غرب و متحدان آن نسبت به رژیم ایران میشود ومشکل در عدم اطلاع دیگران، و بطور خاص غرب از نقض حقوق بشر در ایران است.
بواقع چنین نیست که نقض فاحش حقوق بشر تأثیری در اتخاذ تصمیمها و جهت گیریهای سیاسی کشورها داشته باشد. باید جستجو کرد و از خود پرسید که کجای تاریخ همروزگار را میتوان سراغ کرد که کشور یا کشورهائی برای رهائی مردم کشور دیگری از سرکوب و شکنجه و زندان و اعدام دست به عملی فراگیر تراز محکوم کردنهای لفظی زده باشند؟
مثال عینی در مورد کشور افغانستان و مردم بسیار ستمدیده آنست. دولتهای جمهوریخواه ترامپ و دموکرات بایدن قریب به ۴ سال مذاکرات پیدا و پنهان بسیاری را با طالبان به پیش بردند تا تنها به یک هدف دست یابند و آن کمک گرفتن از طالبان در مهار القاعده و گروههای متحدشان برای مانع شدن آنها از کشتار اتباع آمریکائی و غربی بود و بس. حال این توافق چه بر سر مردم محروم و ستمدیده افغانستان آورد و میآورد چه باک؟!
در ماه فوریه ۲۰۲۰ طالبان با نماینده عالیرتبه دولت آمریکا، زلمی خلیلزاد، و با مداخله پمپئو وزیر خارجه دولت جمهوریخواه آمریکا (بدون حضور نماینگان دولت افغانستان) معاهدهای را امضا کردند که بر اساس آن دولت آمریکا و متحدان غربیش ظرف ۱۵ ماه بتدریج خاک افغانستان را ترک کنند.
بزرگترین دست آورد مذاکرات دولت آمریکا با طالبان آزاد شدن قریب به ۷۰۰۰ زندانی خطرناک و بسیار متعصب طالبان بود که بسیار سریع خود را مسلح کردند و حملات گستردهای را علیه ارتش و نیروهای نظامی دولت افغانستان، که اتفاقأ مورد حمایت غرب هم بودند، آغاز کردند. مذاکرات دولت آمریکا و نمایندگان طالبان در دوحه در جریان بود که طالبان دهها فعال مدنی و خبرنگار را هم در افغانستان ترور کردند. این حملات و ترورها در حالی صورت گرفت که نیروهای آمریکائی و ناتو همچنان در افغانستان حضور داشتند. زمانی که رئیس جمهور دموکرات جورج بایدن بر سر کار آمد هنوز ۲۵۰۰ نیروی نظامی آمریکائی در کنار نیروهای ناتو همچنان در افغانستان بودند و ارتش و نیروهای نظامی افغانستان را تعلیم میدادند و حتی حقوق آنها را پرداخت میکردند. زمان زیادی سپری نشد که بسیار شتابزده اول نیروهای ناتو و سپس نیروهای آمریکائی از افغانستان بیرون رفتند و ارتش آمریکا هم ۷ میلیارد دلار اسلحه و تجهیزات نظامی برای طالبان بجا گذاشت!. نتیجه دور از انتظار نبود؛ طالبان دولت افغانستان را بسیار سریع واژگون کردند و یک حکومت بسیار متعصب سنی را در مجاورت حکومت بسیار متعصب شیعی ایران برپا کردند.
جو بایدن در تاریخ ۳۰ ژوئن ۲۰۲۳ گفت: " یادتان هست در مورد افغانستان چه میگفتم؟ گفتم القاعده [باید] آنجا نباشد. گفتم که آنجا نباشد. گفتم از طالبان [در این زمینه] کمک بگیریم. حالا چه رخ داده؟ چه میگذرد؟ رسانه خود را مرور کنید. حق با من بود. " در پی اوعبدالقهار بلخی، سخنگوی وزارت خارجه طالبان گفت: «ما اظهارات جو بایدن رئیس جمهور ایالات متحده در مورد عدم وجود گروههای مسلح در افغانستان را به منزله اعتراف به واقعیت میدانیم»
تاکنون طالبان هزاران نفر از مردم افغانستان را کشتهاند زنان را از حداقل حقوق انسانی هم محروم میکنند، و چند صد هزار نفر از مردم این کشور آواره دیگر کشورها شدهاند. اما آمریکا و متحدانش دستآورد سریعی از توافق با طالبان داشتهاند و آن توقف کامل حملات طالبان و متحدان پیشین آن، مانند القاعده، علیه تمامی کشورهای غربی و متحدان آنها بوده است.
در حاشیه باید گفت که نوعی از شباهت عمیق وجود دارد میان مذاکرات دولت آمریکا با طالبان در پایتخت قطر و آنچه ژنرال هایزر در هفتههای پیش از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ در تهران انجام داد. آمریکا و غرب در آنزمان، در پی مذاکرات محرمانه نمایندگان دولت کارتر با آیت الله خمینی و مشاوران نزدیکش در پاریس، پذیرفته بودند که رژیم روحانیون شیعه در ایران بر سرکار بیاید. در پی آن ژنرال هایزر، بدون موافقت شاه و دولت وقت، به ایران فرستاده شد تا ضمن مذاکره با آیت الله بهشتی مانع مداخله و کودتای احتمالی ارتش شاهنشاهی شده وارتش با «بیطرفی» خود، همانگونه که امیران ارتش شاه آنرا امضا کردند، مانع استقرارحکومت روحانیون شیعی در ایران نشود. نتایج برای مردم ایران همان بود که برای مردم افغانستان: برپائی یک حکومتهای بسیار متعصب اسلامی در هر دو کشور، کشته شدن هزاران نفر از مردم در هر دو کشور، آوارگی میلیونها نفر، نقض بسیار فاحش حقوق زنان و...
فراتر از چهار دهه است که ایرانیان مقیم خارج کشور تماسهای بسیاری را با نمایندگان کنونی و سابق دولتها، پارلمانها و سازمانهای بین المللی برقرار کردهاند که در اینجا به دو مورد شاخص آنها، سازمان مجاهدین خلق و آقای رضا پهلوی، اشاره میکنم.
بلاشک در چهل و یکسال گذشته هیچ فرد یا گروهی را نمیتوان یافت که باندازه سازمان مجاهدین با سیاستمداران دولتی و غیر دولتی غربی و عربی و نیز با سازمانهای بین المللی تماس گرفته و حجم عظیمی از «حمایت»های آنان را گرد آورده باشد. این «حمایت»ها در عین حال که نقض فاحش حقوق بشر در ایران را محکوم کردهاند ولی رنگ و بوی سیاسی مشخصی در اعلام حمایت از مجاهدین خلق نیز داشتهاند.
نزدیکترین مثال مربوط به همین ماه ژوئن امسال است. در حالی که دولت فرانسه گردهمائی هر ساله مجاهدین در ماه ژوئن را لغو کرد درست در همان زمان ۳۶۰ نماینده پارلمان و سنای فرانسه، از این سازمان سیاسی اعلام «حمایت» کردند.
تصمیم دولت فرانسه مبنی بر لغو گردهمائی مجاهدین در پاریس به تصمیم دادگاه اداری پاریس غیرقانونی شناخته شد. دادگاه اداری پاریس در رأی نهایی خود که تنها یک روز پیش از گردهمائی گرفته شد، تأکید کرد: «ممنوعیت برگزاری گردهمایی توسط پلیس، آشکارا حق تجمع را نقض میکند». رأی و عملکرد دادگاه اداری پاریس برای ما ایرانیان که قوه قضائیه رژیم اسلامی و بسیاری قضات مزدور آن را میبینیم رشگ انگیز است ولی نباید فراموش کرد که سیاست خارجی و روابط فرامرزی با دیگر کشورها اساسأ در حیطه اقتدار دولتهاست و نه در حوزه اختیارات دادگاههای کشورها که تنها میتوانند در محدوده سرزمین خود تصمیم بگیرند.
عبرت برانگیز هم هست که دیدیم همان زمان که دولت آمریکا از هجوم پلیس آلبانی به مرکز مجاهدین در آلبانی حمایت کرد، اکثریت کنگره آمریکا از طرح مجاهدین «برای آینده» ایران بدون ولی فقیه حمایت کردند و سیاستمدارانی در حدود معاون سابق رئیس جمهور آمریکا و نخست وزیر سابق انگلستان در میتینگ مجاهدین در پاریس حضور یافتند.
این سیاستها یک بام و دو هوا نبوده بلکه نشانده عمق ماهیت سیاست خارجی کشورهای غربیاند.
سئوال اینست که اینگونه"حمایت"ها چرا صورت میپذیرند؟ چندین دلیل وجود دارد:
از یک سو خبروحشیگریهای حکومت روحانیون به گوش مردم جهان میرسد و تصاویر و فیلمهای آن دیده میشوند و تاسف بسیاری از مردم کشورها را بر میانگیزد. در همین حال سیاستمداران و دولتمردان فعلی یا پیشین همین کشورها نیاز بی وقفهای برای نوعی چهره پردازی سیاسی-مردمی وانتخاباتی در صحنه عمومی دارند که هیچ ارتباطی با تعقیب «منافع ملی»، مبتنی بر منافع اقتصادی کشورها که در پشت درهای بسته دولتها و مثلأ میز ایران وزارت خارجهها انجام میشود ندارد. شعار جایی دارد و عمل جای دیگر.
از سوی دیگرهمین "حمایت"ها به مثابه کارتهای بازی میان کشورهای غربی و نیز عربی در رویاروئی با حکومت روحانیون شیعه ایران نیز عمل میکنند و در زمان لازم موجب امتیاز گیری از رژیم ایران میشود.
بسیار دور از ذهن است که سازمان مجاهدین و دیگرانی که اینگونه" حمایت"های سیاستمداران خارجی را جلب کرده و میکنند آشنائی عمیقی با ماهیت آنها نداشته باشند و ثمرهای جز استفاده تبلیغاتی از آن بدست بیاورند.
این سئوال پیش میآید که آیا بدلایلی که نوشته شد باید تماس مخالفین حکومت اسلامی با سیاستمداران و دولتهای خارجی و سازمانهای بین المللی را انجام نداد و یا قطع کرد؟
نه این چنین نیست، بلکه تنها باید در این ارتباط واقع بین بود و نه متوهم بود و نه توهم آفرینی کرد.
زمانی که طرفداران آقای رضا پهلوی تبلیغ میکنند که بدنبال تماسهای "پنهان و پیدا"ی او با چند نماینده پارلمانی اروپائی " شاهزاده رضا پهلوی جبهه خارجی را پیش میبرد" بلاشک توهم آفرینی نادرستی میکنند. دریغ آنکه این تماسها عمق ماهیتی در راه شناخت، تایید و تاکید بر بعضی دستآوردهای مثبت کشورهای غربی هم ندارد چرا که از سوئی میخواهند "جبهه خارجی" را به پیش ببرند و از سوی دیگر در آنچه مربوط به مردم ایران است صراحتأ از ارزشهای کسب شده بشری دوری میجویند که: "ما ایرانیان میباید از کلیشههای مبتذلی مانند دموکراسی، لائیک، سکولاریسم، پلورالیسم، فدرالیسم، آلترناتیو، مدرنیته، هژمونیسم و... پرهیز کنیم"
سخن پایانی اینکه این مردم داخل کشور هستند که تحول ایجاد میکنند جنبش را پیش میبرند و میتوانند دگرگونی را، هر نامی به آن بدهیم، ایجاد کنند. مطلع کردن غربیها و هر دیگرانی از تنفر مردم ایران از حکومت روحانیون، بی آنکه خود متوهم شویم یا دیگری را متوهم کنیم که این تماسها موجب سرنگونی رژیم اسلامی میشود، کار درست بلکه لازمی است. هراسی که همین حمایتها برای رژیم اسلامی ایجاد میکند و تنفری که برای مردم جهان ازآن برانگیخته میشود رژیم و طرفداران آن را دچار اختلال و عدم تعادل روزافزون میکند. در عین حال مطلع کردن کشورهای خارجی از ماهیت تروریستی رژیم کار مثبتی است که عمدتأ از دست مخالفین خارج از کشور رژیم اسلامی بر میآید.
مظفر آفام