از زمان کودتای خزندۀ «روحانیت حکومتگر» بر علیه جمهوریت نظام برآمده از انقلاب ایران و دستبرد مبتنی بر خدعه و تدلیس در پیشنویس قانون اساسی مورد تأئید دولت موقت، شورای انقلاب و شخص آیتالله خمینی و تحمیل اصل «ولایت فقیه» در مجلس خبرگان اول تا کنون بیش از ۴۴ سال میگذزد.
این امر دیگر واقعیتی غیرقابل کتمان است که وضعیت مخوف و اسفبار کنونی کشور و نظام پیامدی بنبستگونهای است از این خلف وعده جناح روحانی رهبری انقلاب در پیرامون آیتالله خمینی بهطوری که هر روز شاهد ریزش «عِده و عُده» در سرای قدرت و همراهان و یاران انقلاب هستیم. تنها راه خروج از این وضعیت هلاکتبار در چهارچوب نظام حقوقی موجود نیز بلاشک بازگشت به «قانون اساسی منهای اصل ولایت فقیه» میباشد. چگونگی بازگشت به یک و یا حتی همان وضعیت قانونمند منشور انقلاب بدون «اهلاک حرث و نسل» اما پرسشی است به غایت غامض در پیشروی مردم و کنشگران سیاسی و حکمرانان جامعه ما. برای این بازگشت تمامی راهحلهای مسالمتآمیز امّا باید بر روی میز قرار داشته باشد.
این پرسش مرکزی را باید اینگونه طرح نمود که چگونه میتوان فرآیند فرگشت و بازگشت به یک قانون اساسی منهای اصل جمهوریتکش «ولایت مطلقه فقیه» را در این میهن مدیریت و سازماندهی کرد؟
تنها دوراه بیشتر متصور نمیباشد:
۱- راهحل گذار توافقی و اصلاحطلبانه از طریق
الف) یک توافق در راستای یک گذار و تغییر عمودی از بالا به پایین از درون حاکمیت و یا
ب) یک گذار و توافق افقی با حاکمیت.
۲- راهحل گذار قهرآمیز و براندازانه از طریق یک فرآیند انقلابی و تغییر عمودی از پایین به بالا در سرای قدرت همراه با پذیرش شکلگیری یک خلاء اقتدار ناشی از «اسقاط دولت» و همچنین امکان و احتمال فروپاشی سرزمینی همانند آنچه به یک شکلی در سوریه و لیبی بهوقوع پیوسته است.
دچار توهم نباشیم خارج از چهارچوب ایندو راهحل اوّلی اصلاحطلبانه مسالمتآمیز و دومی براندازانه و قهرآمیز راه برونرفت دیگری متصور نمیباشد:
- راهحل اول خردگرایانه و متمدنانه، مسالمتآمیز و بدون خطر فرسایش نهاد قدرت سیاسی (دولت) و
- راهحل دوم قهرآمیز و روش مرسوم و رایج در کشورهای پیرامونی و بری از عقلانیت.
فرآیند فرگشت دمکراتیک قدرت سیاسی را مردمان این میهن باید خود با خردگرایی و کنش ارتباطی «شهروندمحور»شان مدیریت کنند. جامعه مدنی و کنشگران سیاسی باید با صلابت منش و روش و کنشگری خود حاکمیت ولایی را به چرخش گامبهگام بهسوی «قانون اساسی بدون ولایت فقیه» ابتدای انقلاب مجاب کنند. برای رسیدن به قانونمندی و پاسخگو کردن نظام سیاسی نمیتوان از روشهای قهرآمیز، غیر دمکراتیک و متکی به بیگانگان بهره گرفت. اصالت و پایداری تحول را تنها آنگاه میتوان تضمین کرد که هنجارها و رفتارها در زمان نبود مسوولیت حکمرانی از بوته آزمون و خطا گذر کرده باشد.
آمادگی برای مفاهمه و گفتگو و مخالفت با حذف و سانسور بایستی به انگاره اصلی ما در کنشگری سیاسی و اجتماعیامان تبدیل گردد. بله ما ایرانیان در راه دستیابی به مصالحه جهت میسر ساختن تحولی دمکراتیک و صلحآمیز در میهنمان حتی باید آمادگی آنرا داشته باشیم که با ابلیس هم در جهنم به گفتگو بنشینیم.
چه زیبا نوشت سیدمحمد خاتمی، آنانکه حتی حاضر به «خوداصلاحی» نباشند روزی [شاید و یا حتماً] دچار «خودبراندازی» شوند.
مصطفی قهرمانی