آرامش دوستدار نظریهای مطرح کردهاست تحت عنوان «امتناع تفکر در فرهنگ دینی» یا به بیان دیگر «امتناع تفکر در ذهن دینخو». آرامش دوستدار در فضای فلسفهٔ قارهای تنفس میکرد و قلم میزد. من نظریهٔ ایشان را از موضع و منظر خودم در جستارهایی با شیوهٔ تحلیلی مدلل کردهام. تعریف عقلانیت نظری به معنای «موزون کردن میزان دلبستگی به یک باور، متناسب با میزان قوت دلایل مؤید آن باور» را طرح و ایضاح مفهومی نمودهام و سپس با دلایل متعددی، کذب بودن خدای قرآن و نیز نبوت و در گام بعد، تعارض اسلام را (علاوه بر عقلانیت) با عدالت مدلل کردهام و مآلاً نشان دادهام در یک مفهوم طیفی و در سطح مدنظر، یک مسلمان قادر به تفکر و موزون کردن باور با دلیل نیست و نمیتواند واجد عقلانیت گردد و نیز توضیح دادهام که اسلام با عقلانیت و عدالت جمع نمیشود و یک مسلمان برای تقرب به عقلانیت و عدالت، لاجرم باید از اسلام خارج شود و در مفهومی طیفی، هرچه به عقلانیت و عدالت نزدیکتر میشود، از اسلام (یعنی از آموزههای صریح و روشن در متن قرآن و سنت نبوی) فاصله میگیرد؛ مثال و مصداق زنده و بارزش، دکتر عبدالکریم سروش و دکتر بیژن عبدالکریمی هستند. آقایان به اقتفای فلسفهٔ غرب، اخلاق مدرن و حقوق بشر بزرگ شدند و نه به واسطهٔ تبعیت از آموزهها و احکام اسلام. چهرهٔ «خدا، روح، انسان، شیطان، معاد، بهشت و جهنم، جهان و کیهان، فقه و اخلاق» در قرآن و سنت نبوی را تغییر دادهاند و به فرآوردهٔ خود، میگویند اسلام.
البته صرفنظر از کثیری گزارهٔ کاذب (مثل هفتآسمان و هفتزمین، دفع شیاطین با شهابسنگ و فرو رفتن خورشید در لجن هنگام غروب) و صرفنظر از کثیری خرافات (مثل جن و فرشته، خلقت جن از آتش و ۱۹ عدد بودن دربانهای جهنم)، اصول دین در اسلام خردستیز و کاذب است، نه اینکه قوت دلایل له و علیه آنها برابر باشد.
در مورد خدای فلسفی، موضع لاادری موضوعیت دارد و نه در مورد خدای قرآن که متشخص و عادل و مهربان است و نه در مورد نبوت. به مخاطبان محترم پیشنهاد میکنم که نظریهٔ «امتناع تفکر در ذهن دینخو» و یا «تعارض اسلام با عقلانیت و عدالت» را هنگام گفتگو با مسلمانان (بهنحو تجربی، انضمامی و پسینی) آزمون و سنجش کنند. پس از این مقدمه در مورد مقولهٔ تحدی در قرآن، نکاتی را بیان میکنم:
در مورد تحدی، ابتدا لازم است تا ایرادات صغروی از ایرادات کبروی تفکیک گردند. در تحدی، کبرای استدلال در قرآن این است: «هر کتاب بینظیری سخن خداست» و صغرای استدلال این است: «قرآن کتاب بینظیریست» و نتیجه میشود: «قرآن سخن الله است». در این رابطه باید گفت:
اولاً) بر فرض اثبات صغرای استدلال و بینظیری قرآن، نهایتا ثابت میشود که مؤلف قرآن انسانی نابغه و نادر بودهاست. هیچ ربط منطقاً موجهی قابل تصور نیست تا بهصرف بینظیر بودن قرآن و پیروزی قرآن در تحدی، سخن الله بودنش ثابت شود. مسلمانان کبرای استدلال را نمیتوانند ثابت کنند و مدام در صغرای استدلال مانور میدهند و دست و پا میزنند. منتها اگر کسی یک ضرورت منطقی را درک نکند، نمیتوان برایش استدلال کرد. درک ضرورت و ربط منطقی، نیاز به ورزیدگی عقلی دارد. مسلمانان ابتدا باید کبرای استدلال را ثابت کنند و احراز نمایند که قرآن در صورت بینظیر بودن، ضرورتاً به لحاظ منطقی سخن الله است و بعد، به سراغ صغرای استدلال بروند.
ثانیاً) در صغرای استدلال، یعنی در ادعای بینظیر بودن قرآن نیز مناقشات متعددی مطرح است:
۱) تحدی، یعنی مبارزهطلبی. تشخیص طرف پیروز در مبارزه و مسابقه، نیاز به «ملاکی روشن» و نیز «داور» دارد. در یک گفتگوی علمی و فلسفی، طرفین ممکن است تا قیامت استدلال بیاورند و مدعای حریف و طرف گفتگو را نپذیرند، لکن مقتضای مفهوم تحدی، یک مسابقه و مبارزهٔ دائمی تا قیامت نیست و ظرف مدت متعارفی، طرف برنده باید مشخص شود و لذا پس از روشن شدن ملاکهای ظاهری و باطنی، باید شخص یا اشخاصی را بعنوان داور مرضیالطرفین تعیین کنیم.
در دادگاه، ولو اگر ما استدلال طرف دعوی را قانعکننده نبینیم، نهایتاً حکم دادگاه فصلالخطاب است، ولو اگر محکومعلیه قانع نشود؛ در تحدی نیز لزومی ندارد تا مسلمانان قانع شوند، بلکه «داور مسابقه» باید قانع شود. داوری در مورد تحدی نیز مثل اتخاذ موضع در علوم تجربی و ریاضی نیست تا استدلال قطعی وجود داشته باشد؛ برای مثال، اظهارنظر در مورد زیبایی ظاهری قرآن، حیث تاریخی و نیز حیث سابجکتیو برجستهای دارد.
همچنین طبیعیست که «بیطرفی»، یکی از شروط داوریست و مسلمانان، صلاحیت داوری را ندارند. داور باید شخص یا اشخاصی باشند که ضمن صلاحیت علمی، فقط دنبال حقیقت باشند و در هیچ مکتبی محصور نباشند و خودشان را مسلمان یا ملحد تعریف نکنند، بلکه هویتشان را با حقیقتجویی و عدالتخواهی تعریف کنند.
۲) در مورد صغرای استدلال، قرآن «ویژگیها و نیز تعداد» داوران را روشن نکردهاست و صرفنظر از مغالطه و فاسد بودن کبرای استدلال، در صغرای استدلال، «مغالطهٔ ابهام» وجود دارد.
۳) قرآن «وجهشبه» و «شرایط مبارزه و تحدی» را نیز دقیقاً روشن نکردهاست. اشارهای کلی و مبهم به «توانایی قرآن در هدایتگری» دارد، اما مؤلفهها و مفهوم هدایت را به نحو دقیق و واضح بیان نکردهاست و باز در اینجا از حیث وجهشبه در عبارت «مثل و مانند قرآن را آوردن» مغالطهٔ ابهام وجود دارد.
۴) فرض کنیم که داوری را پیدا کردیم و ملاکهای ظاهری و باطنی برای داوری را نیز روشن ساختیم و آن داور تمام کتابهای مطرح در طول تاریخ و در تمام زمانها و مکانها را مطالعه کرد. حال، پرسش این است که متن تحدی در کدام زبان باید باشد؟ آیا منصفانه است که گوته و آلمانی-زبانها یا ژاپنی-زبانها را دعوت به تحدی در زبان عربی کنیم؟
۵) حتی یک ضریب هوشی متوسط و عقل متعارف، تشخیص میدهد که مقایسه بین دو متن و کتاب در حوزهٔ «هدایت و سعادت» در دو پارادایم، یعنی در دو شبکهٔ مفهومی، ارزشی، تصوری و تصدیقیِ بهنحو انقلابی متفاوت، بل متعارض، یعنی پارادایم سنت و مدرنیته، که هر یک در زمان خودشان، برجسته بودهاند، ممکن نیست. افق معنایی دو متن، متفاوت است. مقولهٔ هدایت و سعادت، از جنس مقولات ریاضی یا علوم تجربی انسانی و علوم تجربی طبیعی و آبجکتیو و عینی نیست. این قبیل مقولات، بسیار سیال، چندوجهی، سیاقمند و نسبی هستند.
ضمن اینکه در مورد قضایایی چون «اخلاق و عدالت» که یکی از وجوه قرآن است، در زمانه و زمینهٔ تاریخی چنگیزخان و محمد بن عبدالله، سطح توحش در عموم انسانها بالا بود و به تبع آن، عدالت و اخلاق با «کودکهمسری، سنگسار، بردهداری، قطع دست و قطع پا، قصاص، و یا با قتل و غارت و به بردگی گرفتن مخالفان مذهبی و عقیدتی» سازگار بود، درحالیکه عموم احکام قرآن در ترازوی عدالت و اخلاق در زمانه و زمینهٔ تاریخی ما، عین ظلم و رذیلتاند.
۶) در خصوص وجه زیباشناختی و ادبی قرآن، من صلاحیت و تخصص لازم برای داوری را ندارم، اما افراد واجد صلاحیت متعدد و از قضا مسلمانی مثل آیتالله کمال حیدری(۱)، شیخ احمد قبانچی (۲) و دکتر محمدعلی میرباقری(۳)، ضعف و سستی، اغلاط املایی و دستور زبانی، سطح متوسطِ کیفیت ادبی و زیباشناختی قرآن و نیز چرایی خطا بودن ادعای چنین نوعی از اعجاز را مستند کردهاند.
۷) در حوزهٔ محتوای قرآن که راقم این سطور در حدّ وسع در نقدش کوشیدهاست، قرآن با وجود ادعای کمال و فوق تغییر و خطا بودن، از جمیع وجوه ورشکستهٔ مطلق است: از فیزیک، شیمی، ریاضیات، نجوم، علم اقتصاد، علم مدیریت، علم سیاست و علم طبابت گرفته تا علم اخلاق و علم حقوق و حتی مقولهٔ عدالت و معنویت و خداشناسی؛ برای نمونه، خدای متشخص، خالق، عادل و مهربان، وفق دلایل متعدد فلسفی، وجود خارجی ندارد و اگر خدایی وجود داشته باشد، بیگمان، نامتشخص و ناانسانوار است. برخی از دلایل علیه خدای قرآن که علاوه بر متشخص، انسانوار است، به شرح ذیل میباشد:
الف) خدای متشخص و خالق، موجودی علاوه بر n موجود جهان بوده، و خالق جهان است و غیریت دارد و غیر از مخلوق است. نظر به اینکه خدای خالق با غیر خودش جمع نمیشود، پس محدود به طبیعت و موجودات است. اگر خدایی وجود داشته باشد، بیگمان نامتشخص و ناانسانوار و در وحدت تام با طبیعت و موجودات است.
ب) جوهر غیر مادی نمیتواند با ماده چیزی بسازد و این امر متصور نیست تا قابل تصدیق باشد. در قالب تمثیل و جهت تقریب به ذهن، ارواح نمیتوانند اشیاء مادی را جابجا کنند.
پ) منبع برای تهیهٔ مواد جهت خلق طبیعت برای الله و خدای متشخص متصور نیست. از عدم که نقیض هستی است، نمیتوان چیزی خلق کرد. در خدای نامتشخص، خدا که نوعی شعور مرموز و ناانسانوار است، با ماده (جرم/انرژی و هرچه بنیان ماده است) وحدت تام دارد و هر دو قدیم و صرفاً در حال «شدن» و «صیرورت» هستند. خدا مفهومیست که در ذیل خدای نامتشخص، تمام هستی را پُر کردهاست و چیزی خارج از او وجود ندارد. نقطهای در عالم، خالی از خدای نامتشخص نیست تا خدا اراده کند و با هدف مشخص از نقطهٔ الف به جیم برود. هدف داشتن، مثل خشم و مکر و مهر و اراده، اوصافی انسانوار است که بلاجهت به خداوند و به تمامیت هستی تعمیم یافتهاست. «خدا-طبیعت» صرفاً در صیرورت درونی است و مثل دریا که «موجیده» میشود، «جهانیده» میشود. در یکی از حالات و حصههایش میشود سنگ و در دیگری از مجرای فرگشت، میشود انسان. هیچ طرح و نقشهٔ پیشینی وجود ندارد. خدای نامتشخص تحت جبر ناشی از مقتضیات وجودیاش در صیرورت است و قوانین حاکم بر وجودش، اقتضاء میکند که در مسیر «شدن»، در یکی از میلیاردها حالتش، به انسان تبدیل شود، اما چرا خدای نامتشخص در هستیشناسی نسبت به ماتریالیسم ارجح است؟ زیرا احتمال «برآمدن مادهٔ متفکری به نام انسان از دل مادهای واجد نوعی شعور از مجرای فرگشت» حسب استقراء و نیز استنتاج بهترین تبیین، بیشتر و لذا ارجح است [ر.ک. «خدای نامتشخص و گمانهزنی در مورد ذات هستی» (۴)].
ت) ایراد مردافکن شرور گزاف و شرور ساختاری نیز به خدای عادل و مهربان در قرآن وارد است. با هیچ مغالطهای نمیتوان وجود کودکان «پروانهای و سرطانی» و یا دریدن و خوردن کثیری از حیوانات توسط یکدیگر برای بقا و تغذیه را با اندکی مهر و عدالت جمع کرد، چه رسد به مهر و عدالت مطلق. خدای قرآن بهراحتی میتوانست حیوانات را گیاهخوار خلق کند و یا طوری طراحی کند که از نور خورشید تأمین انرژی کنند.
۸) بهنحو پسینی میبینیم که قرآن، با بسطِ «تعبد، جزم و جمود، تعصب و خودشیفتگی» و با «مشتی خرافات و اباطیل و احکام داعشی-ظالمانه را مقدس کردن و سخن خداوند نامیدن» و با «ایجاد ترس از قتل بابت ارتداد و نیز ترس از جهنم ابدی برای مرتد»، «جرأت اندیشیدن» در مسلمانان را از میان بردهاست و عقل و اخلاق و عواطف را در آنها منحط کردهاست و به همین دلیل، هنوز حتی در قرن ۲۱، جواز کودکهمسری، شلاق، قطع دست و پا، قصاص، سنگسار، قتل مرتد و قتل سابالنبی را حسب مورد، یا در قانون یا در فقه یا در هر دو لغو نکردهاند.
یک مسلمان اگر علاوه بر عقل و اخلاق، عواطفش نیز منحط نشدهبود، از احکام داعشی-ظالمانه و مندرج در قرآن مشمئز میشد؛ برای مثال، از شکنجهٔ ابدی مرتد (ولو انسانی اخلاقی، دانشمند و ایمانآورده به نظام باوری دیگر) در جهنم و از ضایع شدن تمام اعمال نیکش (مستند به بقره: ۲۱۷) و یا از جواز قتل و غارت و به بردگی گرفتن مشرکان و کافران غیرحربی و اهل کتاب، یعنی حتی مؤمنان اخلاقی در ادیان دیگر (مستند به توبه: ۵ و ۲۹) و یا از امتیازات ویژه و انحصاری جنسی محمد از الله (یعنی قبول هبهٔ زنان، عدم رعایت عدالت در سکس با زنان متعدد و ازدواج دائم با بیش از چهار زن، علاوه بر سکس با کنیز) و یا از جواز قطع دست و قطع پا و شلاق و تبعیض علیه زنان/کافران.
با مفروضات دروندینی و از باب جدل میتوان گفت که شواهد نشان میدهد، قرآن به سبب میزان تولید «جهل و ظلم، خسارت و جنایت و گمراهی و فساد و انحطاطش»، سخن شیطان و موجودی شرور ست و نه سخن موجودی عاقل و عادل و مهربان و خیرخواه مطلق.
۹) در آیهٔ ۴۹ از سورهٔ قصص، قرآن در تحدی خودش را همتراز «تورات» قرار میدهد و بهنحو خودشکن میگوید: «ای پیامبر، به آنان بگو: اگر راست میگویید که تورات و قرآن، سحر و افسون هستند، شما از جانب خداوند کتابی بیاورید که از این دو کتاب، هدایتآفرینتر باشد؛ در این صورت من نیز از آن پیروی میکنم». در مانحنفیه، فیالواقع قرآن شکست خودش در تحدی را پذیرفته و به برابریاش با تورات اذعان کردهاست. از طرف دیگر مدلول و مضمون این آیه در تناقض با آیات دیگریست که قرآن ادعا میکند که اسلام، دین حق و کامل است و وفق وعدهٔ خداوند، بر دیگر ادیان «سلطه و غلبه» خواهد یافت (آلعمران: ۱۹ و توبه: ۳۳ و مائده: ۳ و انعام: ۱۱۵). همچنین ادعای مسلمانان مبنی بر تحریف تورات و اینکه قرآن یگانه کتاب آسمانیِ مصون از تحریف و واجد وثاقت تاریخیست و نیز ادعای مسلمانان مبنی بر استناد به «فرم و صورت ادبی و زیباشناختی قرآن» در تحدی، نظر به تصریح قرآن در سورهٔ قصص بر مؤلفهٔ «هدایتگری» و «وزن محتوا» که وجهشبه اعلام گشتهاست، نقض میشود؛ خاصه اینکه تورات به زبان غیرعربی است و نصّ قرآن دلالت دارد بر این قضیه که اگر متنی از حیث «هدایتگری» و «کیفیت محتوا» در زبان غیرعربی نیز باشد، میتواند وارد تحدی شود و زبان عربی، برخلاف ادعاهای رایج در میان مسلمانان، قیدی برای تحدی نیست. در اینجا البته چالشِ انتخاب داور، مضاعف میشود؛ زیرا داور برای تعیین طرف پیروز در تحدی، باید به تمام زبانهای طول تاریخ در تمام زمانها و مکانها مسلط باشد. نتیجهٔ منطقی دیگری که از آیات مدنظر در سورهٔ قصص حاصل میشود، این است که چون قرآن، خودش را در تحدی همتراز با تورات قرار دادهاست، اگر سوره یا کتابی بهتر یا «مثل و مانند» تورات تألیف شود، باز قرآن در تحدی شکست خوردهاست.
۱٠) ایراد دیگری که میتوان در مورد مغالطهٔ تحدی طرح کرد، این است که فرض کنیم قرآن و تورات، در تحدی پیروز شوند و مدال طلا را به دست آوردند. منطقاً کتاب y بهعنوان کتاب برندهٔ مدال نقره انتخاب میشود و پس از قرآن و تورات، از وجوه مورد توافق که حداقل «هدایتگری و کیفیت محتوا»، یکی از مؤلفههای مهم است، واجد مقام و مرتبه میشود. حال، اگر قرآن و تورات وجود نداشتند، طبق مغالطهٔ تحدی، سوره یا کتابی که برندهٔ مدال نقره است، باید سخن خداوند محسوب شود و توجه به این نکته، به احراز فساد کبرای استدلال در تحدی مدد میرساند. البته جهت تأکید، مجدداً اشاره میکنم که وفق نصّ صریح در سورهٔ قصص، وجهشبه و ملاک در تحدی، «هدایتگری و کیفیت محتوا» میباشد و برخلاف ادعای مسلمانان، فصاحت و بلاغت و معیارهای فرمی و ادبی و نیز نظر به غیرعربی بودن تورات، زبان عربی ملاک نیستند. ضمن اینکه آشکارا تحدی و مبارزه طلبی در خصوص قرآن، در مقابل اقوام و ملل دیگر در زبان عربی، خلاف عدالت و انصاف است و از طرف دیگر، داوری از وجه ادبی و ظاهری و فرمی، در بین آثار فاخر در زبانها و فرهنگهای مختلف، منطقاً به جهت قابل تصور نبودن ملاک، ممکن نیست.
۱۱) هر اثر برجستهٔ فرهنگی، یونیک و منحصر به فرد است و «مثل و مانند» آن تولید کردن، ممکن نیست. بههمان قیاس که هیچ انسانی وجود ندارد که از جمیع وجوهِ ممکن و متصور، «مثل و مانند» انسانی دیگر باشد. همچنین ما در ساحت فرهنگ، در فلسفه با مکاتب مختلف و در حوزهٔ هنری با ژانرهای متنوع مواجه هستیم که در هر حوزه، میتوان آثاری برجسته و وزین را نشان داد، لکن نمیشود ملاکی برای برتری یک اثر در مکتب یا ژانر y نسبت به مکتب و ژانر x نشان داد؛ برای مثال و جهت تقریب به ذهن، در حوزهٔ سینما، در ژانر کمدی، یک اثر جزء آثار برجسته است و در ژانر اکشن اثری دیگر برجسته محسوب میشود، لکن ملاکی قابل تصور نیست تا فیلم برجسته در ژانر کمدی، برتر از فیلم مطلوب در ژانر اکشن تلقی شود.
۱۱) عقلانیت نظری، یعنی «موزون کردن میزان دلبستگی به یک باور، متناسب با میزان قوت دلایلِ مؤید آن باور». اگر ادعایی با برهان قاطع و یقینی اثبات گشت، ما به اقتفای اخلاق باور، مجاز هستیم تا آن گزاره را تصدیق کنیم و در گام بعد، میزان دلبستگیمان را نیز قطعی تنظیم نماییم، لکن اگر قوت استدلال در مفهومی طیفی و ذومراتب، کمتر از صد در صد بود، بههمان میزان باید سطح «دلبستگیمان» به باور مربوطه کاهش یابد. تحدی بهنحو ضمنی مدعیِ اثبات قطعیِ نبوت است و صرفنظر از تمام ایرادات فوقالذکر و با مفروض گرفتن رفع سایر اشکالات در کبرا و صغرای استدلال، این نکته مطرح است که شاید در آینده، کتاب یا سورهای بهتر از قرآن و یا «مثل و مانند» قرآن تألیف شود و لذا توسل به تحدی، این نقص را نیز دارد که فاقد امکان اثبات قطعی و یقینیِ مدعا از حیثِ مؤلفهٔ «زمان» است؛ زیرا نهایتاً کتابهایی که تا زمان حاضر تألیف شدهاند، میتوانند مورد داوری و قضاوت و مقایسه در تحدی قرار گیرند.
با این وصف و نظر به انتقادات و استدلالهایی که بیان کردم، صرفنظر از ایرادات وارده به فرم و شکل و حیث ادبیِ قرآن توسط متخصصینِ امر، قرآن به لحاظِ محتوایی در تحدی، بازندهٔ مطلق است (ر.ک. جستارهای نگارنده در ارجاعات، شماره ۵) و علاوه بر کبرای استدلال، صغرای استدلال نیز در تحدی باطل است. به بیان دیگر، مقولهٔ تحدی، مغالطهای سست است که دلالتی واضح بر نامتفکر و عامی و مبتدی و خاماندیش بودن مدعی دارد.
ارجاعات
۱. اعتراف کمال حیدری به اشتباهات صرف و نحوی قرآن
۲. اعجاز ادبی قرآن کجاست؟ نهجالبلاغه و متونی دیگر پیروز تحدیاند
۳. رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن،
۴. خدای نامتشخص و گمانهزنی در مورد ذات هستی
https://news.gooya.com/2022/04/post-62801.php
۵. برخی از جستارهایی که در آن به نقد محتوای قرآن و نسبتش با «عقلانیت، عدالت و اخلاق» پرداختهام، عبارتاند از:
۵.۱. در ستایش شیطان
https://news.gooya.com/2022/01/post-60457.php
۵.۲. محمد؛ عارف عامی و توتالیتر
https://www.tribunezamaneh.com/archives/258423
۵.۳. در نقد مجازات قصاص
۵.۴. ملاحظاتی انتقادی در آیهٔ قصاص
http://neeloofar.org/critical-considerations-in-the-verse-of-qisas
۵.۵. آیا اسلام خردپسند است یا خردستیز؟
۵.۶. اسلام و عقلانیت