Monday, Oct 9, 2023

صفحه نخست » گفت‌وگو با مهرداد درویش‌پور درباره بیگانه‌ستیزی علیه مهاجران افغانستانی در ایران

Mehrdad_Darvishpour.jpgدر جامعه ایران رفتار با مهاجران افغانستانی به​‌شدت تحقیرآمیز است و یکی از کم تساهل‌​ترین نمونه رفتار با گروه​‌های مهاجر در کل دنیا یا در بسیاری از کشورهای دنیاست». این از تحلیل‌های دکتر مهرداد درویش‌پور، جامعه شناس و استاد دانشگاه «ملاردالن» سوئد که تحقیقات بسیاری درباره مهاجرت، هم‌پیوستگی و تبعیض نژادی کرده است. این جامعه‌شناس ۶۳ ساله که صاحب تالیفاتی چون «زنان مهاجر الگو شکنی می‌کنند» و «دختران مهاجر» است درباره فرضیه‌هایی که درباره دوباره داغ‌شدن موج افغانستانی‌هراسی در ایران در گفتگو با ایران‌وایر تاکید می‌کند: «آیا دل‌نگرانی مردم از این که بخشی از پناهجویان افغانستانی و به ویژه شیعیان افغانستانی بتوانند- ولو به زور - منبع سربازگیری جمهوری اسلامی در لشکر فاطمیون شوند، در تشدید این نگاه های منفی اثرگذار بوده است؟ پاسخ هرچه باشد در پی فروکش جنبش زن زندگی آزادی نگاه ایرانیان به جامعه افغانستانی‌تبار منفی‌تر شده است که شاید خود برخاسته از تقویت دوباره اقتدار مردسالارانه در پی سرکوب زنان است».

***

اخیرا باز هم شاهد موجی علیه مهاجران افغانستانی‌تبار در ایران هستیم. در آخرین نمونه آن فیلمی از کتک‌خوردن و مجروح شدن یک تبعه افغانستانی در سنندج منتشر شده است. اظهار نظرهای بحث‌برانگیز مختلفی نیز در این مدت بر علیه افغانستانی‌های حاضر در ایران شنیده‌ایم. برای مثال شخصی استدلال آورده بود که ببینید افغانستانی‌ها چند نفرند هر یک چند تخم‌مرغ بخورد چه تعداد تخم مرغ می‌شود و این را نشانه‌ای از تاثیر آنها در اقتصاد نابه‌سامان این روزهای ایران دانسته بود. یا در نمونه‌ای دیگر از پرداخت یارانه پنهان نان به اتباع افغانستانی حاضر در ایران گفته‌اند. پیشتر در زمان مجلس هفتم وقتی می‌خواستند بودجه احداث دیوار مرزی را تصویب کنند از آن می‌گفتند که مهاجران اهل افغانستان فرصت‌های شغلی و بازار کار را اشغال کرده‌اند و باید به کشورشان بازگردانده شوند. آیا چنین رفتارهایی ریشه در فرهنگ ایرانی دارد یا ناشی از طرز تلقی یک گروه سیاسی بر پیشبرد اهداف خود است یا بازی رسانه‌ای؟

مسئله تبعیض اتنیکی، نژادپرستی، خارجی ستیزی و به صورت اخص افغانستانی‌ستیزی، یک پدیده ریشه‌دار در جامعه ایران است و اصلا به دیروز و امروز و جو تازه‌ای که ایجاد شده برنمی‌گردد و هر از چندی این موج بالا می‌گیرد.

اساس استدلال‌هایی از این دست که مهاجران افغانستانی‌تبار کارهای ملت ایران را گرفته‌اند و اگر آنها برگردند به کشورشان همه کار خواهند داشت یا همان مثال تخم‌مرغ‌هایی که آنها می‌خورند و بازار عرضه و تقاضای این محصول را برهم زده است، نظیر همان افسانه‌سازی ساده انگارانه مشابهی است که شبیه آن در تمام کشورها، حتی در کشورهای دموکراتیک غربی هم شاهد آن هستیم. به ویژه زمانی که جامعه با بحران‌هایی اقتصادی -اجتماعی عمیق یا با فقر فزاینده روبه‌روست، یا با بحران‌هایی که مشروعیت سیاسی دولت ها را تهدید می کند، تمایل به یافتن بلاگردانی که با انگشت نما کردن آن همچون مسئول اصلی مشکلات جامعه، قربانی شوند افزایش می یابد.

نظام‌های حاکم به ویژه از این طریق سعی می‌کنند گریبان خود را همچون مسئول اصلی نابسامانی ها رها کرده و از طریق دامن زدن به چنین گفتمان‌های نژادپرستانه ای از آن بهره برداری کنند.‌ به این معنا که با پیدا کردن یک گروه ضعیف در جامعه، آن را به قربانی و بلاگردان بدل سازند تا بتوانند مشکلات ساختاری جامعه را به آن گروه نسبت دهند.

اظهار نظرهایی که ابدا مختص ایران نیست و در کشورهای غربی هم با نمونه‌های مشابه آن مواجه هستیم. مگر احزاب راست‌گرای نژادپرست در غرب، مهاجرتباران به ویژه خاورمیانه‌ای و آفریقایی یا مهاجران مسلمان را مسبب تمام مشکلاتشان نمی‌دانند؟ برای نمونه لوپن و حزب شبه فاشیستی او در فرانسه مدت‌ها پیش با یک حساب سرانگشتی گفت که چند میلیون مهاجر داریم و چند میلیون بیکار. بنابراین راه حل ساده است: مهاجران را بیرون کنید تا مشکل بیکاری حل شود! چه در مجلس ایران چه در بین مردم و چه در حکومت همه این استدلال‌ها عامیانه و عوامفریبانه وجود دارد.

بنابر «تئوری تضاد گروه‌ها»، با افزایش پیوستن تعداد قابل ملاحظه‌ای از افراد یک گروه اقلیت در گروه بزرگتر، خطر تنش و رویکرد منفی به اعضای گروه اقلیت شدت می‌گیرد. چرا که دل نگرانی از محدودیت منابع قدرت و چگونگی توزیع آن، می‌تواند به دغدغه اعضای گروه بزرگتر پیشین بدل شود. این که این باور و بازه ذهنی تا چه حد واقعی است یا خیال پردازی است، کمتر اهمیت دارد. نفس رواج چنین طرز تلقی که صاحبان قدرت نیز به آن دامن می‌زنند، می‌تواند برای گسترش تنش ها و منحرف کردن افکار عمومی موثر واقع شود. برای نمونه در ایران، به جای آن‌که جامعه به این توجه کند که چگونه حکومت اسلامی و رویکردهای سیاسی اقتصادی‌اش موجب صرف میلیاردها دلار در بخش نظامی و تبلیغات ایدئولوژیک شده و اختلاس‌ها و رانت‌خواری‌ها اتفاق افتاده و ثروت‌های کشور یا برباد رفته یا عادلانه در کشور توزیع نشود همه نگاه‌ها به سوی گروهی آسیب‌دیده و آسیب‌پذیر به عنوان مسببین این وضع برگردانده می‌شود.

مهاجران تبعه افغانستان خود در حالی بیشترین رنج را می‌کشند که در تولید ثروت ملی و در بازار کار حضوری به‌دور از استانداردهای بین‌المللی به عنوان کارگر ارزان، بدون بیمه و مزایای شغلی و بدون حتی شرایط استاندارد کار در ایران، عملا به نوعی بردگی نوین مشغولند. در حالی که حکومت و صاحبان سرمایه و قدرت حداکثر سود را از این وضعیت می‌برند، همزمان آنها را عامل هزینه‌شدن امکانات جامعه تلقی می‌کنند. یا این‌که آنها را سربار جامعه تلقی کنند. همچنین آمار افزایش بزهکاری - که خود برخاسته از وخامت اوضاع نابرابری‌های اجتماعی و طبقاتی است - را به آنها نسبت دادن تلاشی است برای آن‌که گریبان این حکومت و نظام از مسئولیت خلاص شود و نگاه جامعه به سوی دیگری معطوف شود.

در همین مورد آخر، ضرب و شتم یک تبعه افغانستانی در سنندج واقعا مایه خجالت و شرمساری است. به ویژه اگر ضاربان خود متعلق به گروه اتنیکی باشند که طعم تبعیض اتنیکی را تجربه کرده‌اند، نشان می‌دهد که تبعیض و نژادپرستی تا چه حد در جامعه نیرومند است.

من به سهم خودم از دانشگاهیان، فرهیختگان فرهنگی و سیاسی و مردم دعوت می‌کنم کمپینی فعال علیه تبعیض، علیه نژادپرستی و در دفاع از هم‌بستگی با مهاجران آسیب‌دیده افغانستان تدارک ببینند. نمی‌توان تبعیض علیه زنان را برنتابید و برای آن دست به اعتراض زد، علیه تبعیض قومی، علیه تبعیض دینی، علیه تبعیض در باره اقلیت های جنسی و... سخن گفت، ولی درباره تبعیض علیه مهاجران افغانستانی تبار یا افغانستانی ‌ستیزی چیزی نگفت.

به عنوان جامعه‌شناس و استادی که سال‌ها است در دانشگاه «تبعیض‌ستیزی» را تدریس می‌کند و تحقیقات بسیاری در زمینه مهاجرت و تبعیض کرده است گاه مجبور می‌شوم از ایرانی‌تبار بودنم به سبب این میزان از شدت نژادپرستی در ایران به ویژه در مواجهه با افغانستانی‌تباران اظهار شرمساری کنم.

یک نمونه آن هنگام تحقیقاتم درباره نوجوانان مهاجر بدون همراه و انتشار کتابم در این زمینه (تجربه جوانان مهاجر بدون همراه و مسئولین) در سال ۲۰۱۹ با آن روبرو شدم. مشاهده کردم بسیاری از جوانان افغانستانی‌تباری که در ایران متولد شده‌اند، کوچک‌ترین احساس تعلق به آن سرزمین به دلیل شدت برخوردهای نژادپرستانه ندارند و در عوض نسبت به سوئد نظر بسیار مثبت‌تری دارند. چرا که احساس می‌کنند کرامت انسانی آنها در اینجا به رسمیت شناخته می‌شود.

* داده‌هایی از یک نظرسنجی دانشگاهی در بریتانیا منتشر شده است که موجب شده فرض نژادپرست بودن ایرانی‌ها تقویت شود. آیا فکر می‌کنید این موضوع یعنی برخورد غیرمنصفانه با اتباع افغانستان آن هم در بین مردم ریشه در فرهنگ ایرانی و تربیت ایرانی داشته باشد؟

شخصا همان هنگام که بحث ورود افغانستانی‌ها به پارکی در اصفهان ممنوع شد، در گفتگو با بی.بی.سی تاکید کردم «فکر نمی کنم هیچ گروه پناهنده یا مهاجر دیگری در هیچ جای دنیا با شرایطی مواجه باشند که مهاجران افغانستانی در ایران دارند» و این گونه رفتارها را «نژادپرستانه و شرم‌آور» خواندم و اضافه کردم ایران با اقلیت های اتنیکی خود با تبعیض رفتار می کند، چه برسد به مهاجران خارجی تبار. اشاره من هم به خارجی ستیزی همچون یکی از مصداق های «نژادپرستی نوین» است که با دگر سازی و «بیگانه‌هراسی» دیوارچینی بین خود و حتی مهاجرتبارانی که زادگاهشان ایران است، می‌کشند و آنها را از هر گونه کرامت انسانی و حقوق برابر بری می‌دانند.

رفتار ایرانی‌ها نسبت به مهاجران افغانستانی‌تبار جزو بدترین‌رفتار با مهاجران و پناهجویان در دنیاست. ما حتی در کشورهای دموکراتیک که حقوق برابر انسان‌ها در آن به رسمیت شناخته شده شاهد رفتارهای نژادپرستانه به ویژه با مهاجران خاورمیانه و آفریقا هستیم.

مگر حزب نژادپرست لوپن در انتخابات ریاست‌جمهوری فرانسه نتوانست به دومین کاندیدای مورد حمایت مردم در انتخابات اخیر بدل شود؟ جریان راست‌افراطی در کشور پیشرفته‌ای مثل سوئد بیش از ۲۰ درصد آرا در آخرین انتخابات را به دست آوردند. بنابراین در ایران که نه حقوق‌بشر و نه فرهنگ تساهل و تسامح و مدارا در آن نهادینه شده و نه نظام دموکراتیک در آن مستقر است و نه کوچکترین قوانین درخوری در حمایت از مهاجران و پناهندگان وجود دارد چه انتظاری می توان داشت؟ به ویژه آن که با شکاف های طبقاتی جنسیتی و نسلی و اتنیکی و مشکلات اقتصادی اجتماعی و سیاسی و ناهنجاری‌های مختلفی هم مواجه است و آگاهی ضد تبعیض هم گسترش نیافته است. در چنین شرایطی تصور چنین نگاه و رفتار منفی دور از انتظار نیست.

تبعیض بین شهروندان عرب، کرد، ترک و بلوچ با سایر شهروندان هستیم یا تبعیض علیه اقلیت های مذهبی نظیر اهل تسنن و بهاییان و یهودیان و یا بی‌دینان نشانگر نهادینه شدن فرهنگ تبعیض است که دیگر محدود به حکومت نیست و در افکار عمومی هم زمینه‌دار ست. زمانی که تبعیض این هم گسترده است نمی‌شود چند میلیون افغانستانی محروم از حقوق انسانی را از آن مستثنی دانست.

آنچه در آن تحقیق به جامعه ایران اشاره دارد درست است. پیش تر هم من در نوشته های خود نسبت به فرهنگ تبعیض‌آمیز در ایران اشاره کردم و هشدار داده بودم که این مسئله جدی گرفته نمی‌شود. برای نمونه سالها پیش در گفتگو با دویچه وله درباره رواج نژادپرستی در ایران گفتم: «قرار نیست نژادپرستی حتما مبتنی بر به​‌رسمیت شناختن یا تاکید بر تفاوت‌​های بیولوژیک باشد و یا بگویند مثلا فلان گروه نژاد بهتر و هوشمند​تر از آن گروه دیگری​ست. امروز در کل جهان غرب هم شاهد این هستیم که نژادپرستی نوین بیشتر یا بر تفاوت​‌های فرهنگی تاکید می‌​کند یا بر بیگانه​‌ستیزی. یعنی این​ها بخشی از گفتمان جدید نژادپرستی​ست. به این معنی رفتار با مهاجران یکی از معیارهای میزان تمایلات نژادپرستی (نوین) در یک کشور است. در جامعه ایران رفتار با مهاجران افغانستانی به​‌شدت تحقیرآمیز است و یکی از بدترین نمونه رفتار با گروه​‌های مهاجر در کل دنیا یا در بسیاری از کشورهای دنیاست.» امروز هم بیش از هر زمان دیگری این نحوه برخورد عریان شده است که از رفتار اولترا ناسیونالیستی و نژادپرستی در غرب هم گسترده‌تر است..

با توجه به توضیحاتی که درباره نقش جریان قدرت و حکومت در تقویت جریان‌های خارجی‌ستیزی در ایران و به طور مشخص افغانستانی‌هراسی دادید آیا می‌توان ناکامی‌های حکومت در مطالبات از قدرت مستقر در افغانستان را به این جریان نسبت داد؟ به این معنا که دولت در تامین حقابه تالاب‌های بین‌المللی هامون ناتوان بوده است و حتی با پروژه‌ حفر چاه ژرف در سیستان نتوانست مساله آب در آنجا را سامان دهد. پس از آن شاهد بودیم که دولتمردان ایران موضوع‌گیری‌هایی علیه طرف افغانستانی داشتند و رفته‌رفته این ادبیات به سمت عامه مردم کشانده شد. یا در فرض دیگری گفته می‌شد که از فشار بر مهاجران غیرقانونی یا قانونی برای فشار بر هیئت حاکمه افغانستان سود برده شده است ؟

در اینکه جمهوری اسلامی ایران با حکومت افغانستان و طالبان تنش‌های جدی دارد بحثی نیست. جمهوری اسلامی ایران نشان داده نتوانسته هیچ یک از آن مشکلات مرزی یا ارزی یا اختلاف بر سر آب را حل و فصل کرده یا امتیاز جدی در مواجهه با حکومت افغانستان بگیرد. دامن زدن به افغانستانی‌ستیزی به نوعی تلاشی برای جبران ناکارآمدی‌ و ناتوانی در این زمینه است که از طریق فشار بر گروهی صورت می گیرد که خود قربانی و آسیب‌دیده تلقی می‌شود.

همواره هنگام تنش بین دولت‌ها خطر گسترش آن بین مردم کشورها افزایش می‌یابد و حکومت‌ها آگاهانه خود به آن دامن می‌زنند تا مردم را پشت سر خود جمع کنند. حتی حکومت‌های اسلامی که کوچک‌ترین علاقه‌ای به ناسیونالیسم ندارند، هنگام جنگ‌ها و تنش‌های مرزی، به سرعت در تنور ناسیونالیسم می‌دمند تا از آن برای تثبیت موقعیت خود استفاده کنند.

به‌تازگی موضوع دیگری هم مطرح شده که از آن با عنوان تغییر ترکیب جمعیتی در ایران یاد شده است. فارغ از آن اظهار نظری که فردی ملبس به لباس روحانیت می‌گفت به اهالی افغانستان چون شیعه هستند شناسنامه بدهید و اصل را بر توسعه امت اسلامی و تشیع می‌گذاشت بحثی مطرح است که آیا ممکن است برای توسعه شهرهای جدید در سواحل مکُران از اتباع افغانستان استفاده شود؟

آنچه درباره زاد و ولد و تغییر ترکیب جمعیتی به دلیل ورود اتباع اهل افغانستان گفته می‌شود هم بحث جدیدی نیست. کما اینکه نژادپرستان در اروپا نیز عین همین بحث را مطرح کرده و مدعی می‌شوند آنهایی که از کشورهای موسوم به اسلامی آمده‌اند یا از جهان سوم آمده‌اند زاد و ولد بیشتری دارند. امری که موجب تغییر ترکیب جمعیتی شده و آن را تهدیدی علیه هویت فرهنگی و ملی یا امنیت روانی خود می دانند. اصولا راست افراطی و نژادپرست در غرب نیز مساله مهاجرت را به یک تهدید امنیتی تبدیل می‌کند که بخشی از آن گفتمان است.

در ایران نیز حکومت با بهره‌برداری از احساسات ناسیونالیستی مردم به مهاجر ستیزی دامن می‌زند در حالی که مهاجرت در همه جای دنیا بیشتر از آنکه مشکل‌آفرین باشد امکان‌ساز است. مهاجران معمولا نیروی کار ارزان جوامع محسوب می‌شوند زیرا آنها معمولا- و اغلب ناگزیر- انجام کارهایی را تقبل می‌کنند که شهروندان کشور "میزبان" حاضر به انجام آن با شرایط بی حقوقی که بر مهاجران تحمیل می‌شود، نیستند.

این به معنای منتفع شدن کارفرماها و دولت‌هاست از این وضعیت است که شامل افغانستانی‌ها در ایران هم می‌شود. همچنین، ایران نیز همانند بسیاری دیگر از کشورهای غربی با کاهش زاد و ولد روبرو است. این در حالی است که مهاجرپذیری یکی از سیاست‌های رویارویی با پیرشدن جمعیت در جوامع و جبران کمبود نیروی کار است. پیشتر دیدیم که خانم مرکل در سال ۲۰۱۵ بر پذیرش ۷۰۰هزار مهاجر تاکید داشت که به سبب فشارها از آن عقب نشست. بسیاری بر آن بودند که این اظهارنظر بر اساس ارزیابی از کمبود نیروی کار و پیر شدن شدن جامعه آلمان استوار بود و راهی برای جبران آن بود.

در ایران وقتی حکومت به رغم استفاده از شیوه‌های پلیسی نمی‌تواند مردم را به افزایش تولیدمثل ترغیب کند و نمی‌تواند به نیروی کار جوان دست یافته و با پیری جامعه به درستی برخورد کند، این پرسش به وجود می‌آید که چه راه دیگری جز افزایش مهاجرت نیروی جوان به آن وجود دارد؟ اما به رغم این نیاز ، حکومت و گاه بخشی از جامعه بدترین رفتار را با اتباع افغانستانی‌تبار یا کسانی که در ایران متولد شده‌اند ولی تبار افغانستانی دارند از خود بروز می‌دهند.

مگر ما در جوامع غربی به این شیوه رفتار اعتراض نمی‌کنیم که چگونه افرادی که در این کشورها زاده شده‌اند ولی والدینی با تبار دیگری دارند از حقوق برابر برخوردار نشده و با نگاه بیگانه هراسی به آنها نگریسته می‌شود؟. به زعم من همان‌طور که در جامعه غرب، ما علیه مسلمان‌ستیزی، یهودی‌ستیری و بیگانه‌ستیزی اعتراض می‌کنیم و خواستار رعایت کرامت انسان‌ها مستقل از زادگاهشان هستیم، باید در برابر ایجاد چنین «بیگانه هراسی» بایستیم و آن را نقد کنیم به ویژه آنکه یکی از خصوصیات حکومت اسلامی نفرت‌پراکنی‌ است و از این طریق به نفع خود بهره‌برداری می‌کند.

در سخنان شما هم به بهره‌برداری جریان نژادپرست و راست‌گرا در تبدیل مساله مهاجران به موضوع تهدید امنیتی اشاره شد. در ایران در دهه هشتاد حدود ۱۰درصد از قتل‌های پایتخت به عنوان پرجمعیت‌ترین نقطه ایران توسط اتباع افغانستانی به وقوع می‌پیوست و عمده قربانیان آن نیز از مجموعه مهاجران افغانستانی بودند. البته جرایم دیگری هم در میان اتباع دیده می‌شد اما به سبب آنکه شفافیت آمار در ایران وجود نداشت هیچ‌گاه نسبت به تحلیل آن و فراوانی جرم در میان اتباع افغانستانی به نسبت جمعیت خودشان و جمعیت ایرانی نمی‌توان نظر داد. به نظر می‌رسد برشمردن مسائل امنیتی و تهدید دانستن آنها در حالی که خود دولت در سرشماری و اعطای هویت کم‌کاری می‌کند در ایجاد موج‌های افغانستانی‌هراسی در ایران تاثیر بزرگی داشته است.

گرچه آمار دقیقی در دست نیست ، اما شاید آمار بزهکاری اتباع افغانستانی نسبت به جمعیت‌شان از درصد بالاتری برخوردار باشد. اما بزهکاری بیش از آنکه به پیشینه افغانستانی‌تبار بودن آنها مربوط باشد یک مساله مربوط به فقر و شکاف طبقاتی و حاشیه نشینی است که در همه جای دنیا نیز چنین است.

می‌دانیم که گروه‌های به حاشیه‌رانده شده بیشتر با خطر بزهکاری و کج‌روی اجتماعی روبه‌رو هستند و برای برطرف کردن چنین تهدیدی یک گروه آسیب‌پذیر را آسیب‌پذیرتر و قربانی‌ بیش تر نمی‌کنند تا آنجا که حتی حقوق اولیه و انسانی آنها را سلب کنند یا حتی به آنها شناسنامه ندهند. بگذریم از این که مهاجران افغانستانی در ایران و پاکستان و... هرگز از حقوق انسانی و شهروندی و حتی حقوق پناهندگی که کنوانسیون های بین المللی با روشنی از آن نام برده اند برخوردار نبوده اند. ضمن آنکه این یک خیال‌پردازی یا عوام‌فریبی است که گمان کنیم با محدود کردن یا اخراج اتباع افغانستانی مشکلات و آسیب‌های اجتماعی جامعه ایران کاهش پیدا می‌کند یا حل می شود.

برای کاهش میزان بزهکاری و دشواری‌های اجتماعی باید به فکر بهبود وضعیت اجتماعی و رفاه بود که اتفاقا با مبارزه برای تغییر ساختارها و نظام و بهبود رفاه همگانی که از جمله شامل مهاجران افغانستانی‌تبار هم می‌شود. میسر است. مطمئن باشید خارجی‌ستیزی و افغانستانی‌ستیزی سر سوزنی رفاه برای مردم ایران به همراه نمی‌آورد.

آنچه مانع اصلی رفاه و دمکراسی و سعادت مردم ایران و افغانستان است در درجه نخست حکومت‌های بنیادگرای اسلامی این دو کشور است. هرچه مردم این دو کشور در مبارزه با حکومت‌ها متحدتر شوند بخت بیشتری برای خلاصی از شر آنهاا و دست یابی به یک امنیت جامعه محور، ثبات، تعامل و احترام متقابل وجود خواهد داشت. همچنین هر چه میزان رفاه و حقوق بشر افزوده شود امنیت شهروندان بهتر تضمین می‌شود.

به تازگی دو فیلم با موضوع تهدید اتباع افغانستانی برای زنان با تکیه بر اتفاقاتی که در مشهد و تهران روی داده هم از صدا و سیما پخش شده و هم در شبکه‌های اجتماعی بازنشر شده است. این محتواها بر موضع‌گیری‌های رادیکال افزوده است.

در پی جنبش زن زندگی آزادی حکومت مشروعیت خود را بیش از هر زمان دیگری از دست داد. حال با این ترفند آگاهانه یا ناآگانه مردم را بسیج کرده تا بتواند با تقویت ناسیونالیسم کاذب مردم را علیه این گروه آسیب‌دیده و قربانی برانگیزاند. هدف کاملا روشن است: این به جمهوری اسلامی کمک می کند برای خلاص شدن از تیررس انتقادات و فشار اعتراضات. جامعه باید هوشیار باشد و عکس‌عمل خلاف خواست حکومت نشان دهد. همه این‌ها تلاش‌هایی است که حکومت اسلامی برای اینکه مردم علیه او متحد شده بودند می‌کند تا بتواند این فشار را به گروه افغانستانی‌تبار برگرداند.

جنبش زن، زندگی، آزادی گسترده‌ترین شکاف بین مردم و حکومت را برانگیخت و در عین حال بهترین فرصتی بود که می‌توانست پیوند مردم ایران و به ویژه زنان ایران را با زنان مهاجر افغانستانی‌تبار تقویت کند که هر دو از بنیادگرایی اسلامی رنج می برند. باید از خود پرسید چرا چنین نشد. آیا حس تحقیری که این گروه احساس می‌کنند از مردم ایران دیده‌اند مانع از مشارکت گسترده آنها در این جنبش شد؟ آیا دل نگرانی از دستگیری و اخراج و موقعیت آسیب‌پذیرتر آنها در جامعه، آنها را محافظه کارتر کرده است؟ یا شاید پیوند به ویژه هزاره‌ها که از حکومت طالبان به دلیل آوارگی سخت منزجرند و در عین حال حکومت شیعی اسلامی را سپری دفاعی در برابر آن می‌دانند، مانع از حضور گسترده آنها در جنبش زن، زندگی آزادی علیه حکومت اسلامی ایران شده است؟ آیا دل نگرانی مردم از این که بخشی از این پناهجویان افغانستانی و به وِیژه شیعیان افغانستانی بتوانند- ولو به زور - منبع سربازگیری جمهوری اسلامی در لشکر فاطمیون شوند، در تشدید این نگاه‌های منفی اثرگذار بوده است؟

پاسخ هرچه باشد در پی فروکش جنبش زن زندگی آزادی نگاه ایرانیان به جامعه افغانستانی‌تبار منفی‌تر شده است که شاید خود برخاسته از تقویت دوباره اقتدار مردسالارانه ای است که در پی سرکوب زنان است. همچنین شدت بیزاری ایرانیان از حکومت طالبان که آن را از حکومت اسلامی ایران نیز بدتر می‌دانند می‌تواند در منفی‌تر کردن نگاه به مهاجران افغانستانی‌تبار نیز نقش داشته باشد. هرچه هست حکومت سعی می‌کند با برانگیختن موج ناسیونالیستی علیه افغانستانی‌ها مشروعیت از دست رفته خود تا حدی باز یابد یا دستکم از شکاف جامعه با خود بکاهد.

نباید فریب این امر را خورد و بیشتر باید به این موضوع توجه داشت که مردم ایران و افغانستان و منطقه خاورمیانه در مبارزه با بنیادگرایی اسلامی چه در شکل طالبانی چه در شکل جمهوری اسلامی چه در شکل داعشی آن در منطقه منافع مشترک دارند. سود رودررو کردن این مردم با یکدیگر را حکومت‌ها می‌برند و جمهوری اسلامی عامدانه در ایجاد این جو وبهره برداری از آن تلاش می‌کند.

[به نقل از ایران وایر با اندکی ویرایش]



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy