«امروز به روشنی رونسانسی در ایران بوقوع پیوسته و در حال رشد و شکوفا شدن است»
در قسمت قبل (۱) وعده داده شد که در نوبت بعد به توضیح این امر که آیا پیروزی انقلاب اسلامی ۵۷ دارای سازماندهی و دستگاه رهبری بود و یا نبوده؟ و یا آنچنانکه بعضیها فکر میکنند و مدعی هستند انقلاب ۵۷، بدون سازماندهی و دستگاه رهبری و تنها با خود جوشی و جنبش همگانی به پیروزی رسیده است؟ بنظر من افراد و اشخاص چون خود جوشی و جنبش همگانی و حتی خود انقلاب را هم مطلق کرده، چنین ادهائی را مطر ح میکنند. و الا واقعیت امر و امرهای واقع چیز دیگری را بیان میکند. (۲)
وقتی بحث از سازمان و یا تشکیلات و رهبری در انقلاب اسلامی ۵۷ مطرح میشود، اگر منظور از آن سازمان و یا احزابى نظیر احزاب و تشکیلات مارکسیستى یا احزاب غربى است که در آن ارگانهاى مختلف وظایف مخصوص به خود دارند و وظایف اعضاء، نحوه عضوگیرى، چگونگى مراحل مختلف صعود، رسیدن به قله رهبرى و... هرکدام از پیش معلوم و چهارچوب امور مختلف در آن از پیش مشخص و معین است، نه چنین سازمان و رهبری در انقلاب ۵۷ وجود نداشته است.
اما اگر منظور از سازمان، تشکیلات و رهبری را، داشتن وسیله ارتباط با مردم، گسترش شبکه نفوذ در مردم، رساندن و گرفتن پیام به مردم جهت هدفهاى خاصى باشد، بله چنین سازمانی وجود داشته و آن سازمان و یا تشکیلات روحانیت است که با مختصات ویژه خود و با شرایط اجتماعى، مذهبى و فرهنگى کشور وجود داشته و به نظر صاحب این قلم اگر بگویم حد اقل در آن زمان، هیچ حزب و دستهاى نه تنها در کشور ما، بلکه در سایر نقاط جهان از یک چنین وسایل ارتباطى - اطلاعاتى و نفوذ بین مردم برخوردار نبوده است، شاید اغراق نگفته نباشم.
حال که منظور از سازمان و تشکیلات مشخص شد باید به سراغ انقلاب اسلامى ایران رفت و دید که آیا انقلاب فاقد پشتوانه سازمانى و تشکیلاتى بوده و مردم خود با سازماندهى خودجوش عمل کرده و رهبرى و اداره آنرا در دست داشته و تا حصول نتیجه آنرا به پیش بردهاند و یا انقلاب سازمان و تشکیلات داشته و اداره آن نیز بدست آن سازمان و تشکیلات بوده و تا پیروزى حرکت مردم را سازمان داده است.
در روند حرکت انقلاب اسلامى ایران دو دسته مختلف سازمان و تشکیلات با نقاط قوت و ضعف خود وجود داشته است که هر دو دسته سازمان در پیروزى انقلاب نقش داشته و بعد ازپیروزى، سازمان قدرتمند، سکان انقلاب را به تنهایى بدست گرفته و گام به گام سازمانها و تشکیلات دیگر را متلاشى کرده و یا بکلى آنها را از حیز انتفاع انداخته است. دو دسته سازمان مختلف عبارتند از: ۱- سازمان سنتى روحانیت ۲-سایرسازمانها. منظور از سایرسازمانها کلیه سازمانها و احزاب بغیر از تشکیلات سنتى روحانیت، را در بر مىگیرد. که خود آنها بدو دسته کلى غیر مذهبى و مذهبى تقسیم مىشوند:
سازمانهاى غیر مذهبى، شامل سازمانها و احزاب مارکسیستى نظیر حزب توده و اقمار آن، چریکهاى فدایى خلق، رنجبران، جبهه ملى و... است و سازمانهاى مذهبى دربرگیرنده کلیه سازمانها و احزاب دیگر از قبیل: نهضت آزادى، سازمان مجاهدین خلق، فدائیان اسلام، جمعیت مؤتلفه، جنبش مسلمانان مبارز، جاما، هفت سازمان کوچکى که بعد از پیروزى انقلاب، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامى را بوجود آوردند (۳) و....
پس در انقلاب ۵۷ هم سازمان سنتى روحانیت و هم-سایرسازمانها وجود داشتند، اما غلبه و نقش اصلی با سازمان سنتی روحانیت بود. شبکههاى طبیعى سازمان روحانیت در سراسر کشور اعم از شهر و روستا در مساجد، حسینیهها، مدارس دینی، تکایا و و... در هر کوى و برزنى بطور گسترده وجود داشت. مواد و مصالح موجود قابل بهره بردارى، رهبریت یا مرجعیت سازمان و منابع مالى که هر حزب و دستهای برای حرکت و ادامه حیات نیاز دارد، در سازمان روحانیت وجود داشت. سازمان روحانیت چنان امکانات و منابع مالى مختلف طبیعى در اختیارش قرار گرفته بود که بدین لحاظ نیز هیچ حزب و سازمان دیگرى از یک چنین منابع مالى مستقلى بهرهمند نبوده است و هیچ حزب و دستهاى را با آن همسنگ نمىتوان گرفت. (۴)
در ایران از دوران قدیم و بویژه از صفویه به بعد، به غیر از حکومت، دو سازمان و تشکیلات که هرکدام سهم مهمى از قدرت کشور را در دست داشته، وجود داشته است: ایلات - عشایر و روحانیت. در دوران پهلوىها تقریباً سازمان ایلى - عشایرى متلاشى شد و ته مانده آن را جمهورى اسلامى بکلى از بین برد و بجز اسمى چیزى از سازمان ایلى - عشایرى برجاى نمانده است. اما تشکیلات روحانیت که یکى از ارکان قدرت در کشور بود، به یمن انقلاب اسلامى دولت را از آن خود ساخت و بر مقدرات مردم مسلط گردید.
از نیمه دوم سال ۵۵ که تقریباً اولین جرقههاى انقلاب زده شد و حرکتهایى بوجود آمد و بویژه بعد از ۱۷ دیماه ۱۳۵۶ که مقاله اهانتآمیز "ایران و استعمار سرخ و سیاه" به روحانیت و آقاى خمینى در اطلاعات انتشار پیدا کرد و موجى از انزجار علیه شاه در کشور برانگیخت -در قم در اعتراض به مقاله یاد شده تعدادى کشته شدند و متعاقب آن در شهرها مراسم چهلم ادوارى برپا گردید- و انقلاب بسرعت نضج گرفت، همه سازمانها و احزاب در حذف سلطنت اشتراک داشتند و یا کمى عقبتر به این خط پیوستند. هرکدام آشکار و پنهان، متناسب با قدرت و توان سازمان خود به آموزش و سازماندهى بخشى از توده پرداختند.
اما بلافاصله بعد از پیروزى انقلاب بخشى از سازمانها نظیر جمعیت مؤتلفه، فدائیان اسلام و بویژه سازمان مجاهدین انقلاب اسلامى در حذف و متلاشى کردن سایر سازمانها، و استقرار استبداد فراگیر دینی در نقش بازوى روحانیت عمل کردند.
آقای بهزاد نبوی یکی از رهبران این سازمان در نامه خود به آقای هاشمی رفسنجانی نوشته: «بلافاصله پس از آزادی از زندان و هم زمان با پیروزی انقلاب، «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» را تأسیس کردیم. نقش سازمان مذکور در مبارزه و قلع و قمع گروه فرقان و مبارزه با حرکتهای تجزیه طلبانه در کردستان و سیستان و بلوچستان در اوایل انقلاب، مبارزه بی امان با منافقین، لیبرالها (منظور نهضت آزادی و جبهه ملی است و رئیس جمهور منتخب، آقای بنی صدر و همراهان و طرفدارانش. ن.)، گروههای ضد انقلاب چپ و راست، مارکسیست و سلطنت طلب، همکاری در جهت افشاء و خنثی سازی توطئه کودتای نوژه و... حداقل بر جنابعالی پوشیده نیست.» (۵)
دومین عضو دیگر شورای مرکزی مجاهدین انقلاب آقای مرتضی الویری در اینباره میگوید: «در آن مقطع زمانی [دوران ریاستجمهوری بنی صدر] تشکیلات مجاهدین انقلاب اسلامی هیچ کاری نداشت الا مقابله و مخالفت با بنی صدر و جناح لیبرال». (۶)
باز در مورد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و فعلیتهایشان آمده: «پشتیبانی و حمایت سازمان از انقلاب فرهنگی در فروردین ۱۳۵۹ و تأکید بر لزوم تعطیلی دانشگاهها، همکاری با سایر گروههای اسلامی در مسائلی که به عزل سیدابوالحسن بنیصدر، رئیسجمهور وقت، منتهی شد، نیز تمرکز بر مقابله با جریان لیبرال و ملیگرا و حتی گروههای اسلامی نوگرا، مانند نهضت آزادی، جاما و جنبش مسلمانان مبارز، ازجمله فعالیتهای این سازمان در سالهای نخست انقلاب بود.» (۷)
سومین عضو بلند پایه این سازمان آقای سعید حجاریان بانی و پایه گذار قانونی کردن شکنجه در سازمان اطلاعات و امنیت کشور است که وقتی در سال ۶۳ قصد داشت که وزارت اطلاعات و امنیت کشور را پایه گذاری کند، احمد آقا از قول پدرش به حجاریان میگوید: «کجای دنیا آمدند سیستم اطلاعاتیشان را وزارتخانه کردند که شما بخواهید دومی باشید؟» و وی مایل است که سیستم اطلاعات و امنیت «تابع رهبری باشد». من به احمد آقا گفتم که میشود آن را تابع رهبری کرد. اما شما «... به آقا هم بفرمائید که اگر فردا یک سیستم اطلاعاتی متمرکز را زیر نظر رهبری درست کردیم، هر اتفاقی که در آن افتاد به پای ایشان نوشته میشود. یعنی اگر یک نفر بیرون آمد گفت مثلاً من را آنجا شکنجه کردند، چه کردند و چه نکردند، بالاخره مسئول امام است. آیا امام میپذیرد؟» بعد «حاج احمد آقا رفت و برگشت و گفت نه، آقا گفتند ما نمیخواهیم این چیزها را به ما بچسبانند.»
آقای حجاریان و بعضی از اعضای بلند پایه سازمانیاش که به نمایندگی نخست وزیر آقای میر حسن موسوی پیش بردن پروژه وزارتی کردن اطلاعات و امنیت کشور را در مجلس نمایندگی میکرده، به طور دقیق میدانسته که این وزارت اطلاعاتی که درست میکند در آنجا شکنجه و داغ و درفش بکار برده میشود و مردم را در آنجا شکنجه میکنند و یا بهتر بگویم به شکنجه گاه مردم تبدیل میشود، مخالف شکنجه نبودهاند که اگر مخالف بودند به حاج احمد آقا نمیگفت که اگر «سیستم اطلاعاتی متمرکز را زیر نظر رهبری درست کردیم هر اتفاقی که در آن افتاد به پای ایشان نوشته میشود.» (۸)
از نقطه نظر حذف و متلاشى کردن سایر سازمانها، و استقرار استبداد فراگیر حزب توده و سازمانهاى اقمار آن هم که در نقش حامی روحانیت عمل کردند، در این ردیف قرار مىگیرند.
به غیر از چند سازمان کوچک مارکسیستى (۹) که با دست زدن بکارهاى ایذائى، تخریبى و کشت و کشتار وسیله خوبى براى اعمال خشونت بدست روحانیت حاکم داد، کلیه احزاب و سازمانها رهبریت آقاى خمینى را پذیرفته و در ظاهر هم که شده تحت رهبرى وى توده را سازماندهى و بسیج مىکردند. کار غالب سازمانها علاوه بر برنامههاى سازمانى و استراتژى مخفى خود، با حضوردر سازمانهاى سنتى (۱۰) روحانیت، نظیر مساجد، تکیهها، حسینیهها، و... به یارگیرى هرچه بیشتر از طریق توضیح، پخش تفسیر و تکثیر اطلاعیههاى آقاى خمینى و سایر مراجع و شرکت در بحثها و گفتگوها بود.
در بالا عنوان شد: در روند حرکت انقلاب اسلامى ایران دو دسته مختلف سازمان و تشکیلات: سازمان سنتى روحانیت و سایرسازمانها با نقاط قوت و ضعف خود وجود داشته وهر دو دسته سازمان در پیروزى انقلاب نقش داشته و بعد ازپیروزى، سازمان قدرتمند، سکان انقلاب را به تنهایى بدست گرفته و گام به گام سازمانها و تشکیلات دیگر را متلاشى کرده و یا بکلى آنها را از حیز انتفاع انداخته است و آن سازمان و یا تشکیلات سنتی روحانیت بود.
حال سئوال این است که یک حزب، سازمان و یا تشکیلات به چه وسایل و یا چیرهایی برای موفقت هدف و یا اهداف خود نیاز دارد؟ مهمترین وسایل و یا نیازهای یک حزب و یا تشکیلات عبارتدند از:
۱-هدف و یا اهداف مشخص
۲-سیستم و دستگاه رهبری
۳- امکانات ارتباطی و داشتن وسایل ارتباط جمعی بین مردم و منابع مالی برای مخارج رسیدن به هدف
۴- نیروی جانشین
۱-هدف و یا اهداف مشخص
با وجودیکه دکتر مصدق، یاران و طرفداران او، در صدد و در فکر براندازى نظام مشروطه سلطنتى نبودند. ولی چنان کینه مصدق و طرفداران او را به دل گرفته بود، حتى حاضر نبود که مطالعه کند و ببیند مصدق و طرفدارانش چه نظریاتى دارند او تز "سیاست موازنه منفى" دکتر مصدق را که بزرگترین نقطه قوت اوست، از آن به عنوان بزرگترین نقطه ضعف یاد مىکند:
«علت عدم اعتماد من به مصدق آن بود که در گذشته تناقضهاى بسیارى میان گفتار و کردارش مشاهده کرده بودم. مصدق رسماً بیانگر احساسات ملى ضداستعمارى و میهن دوستانه ایرانیان بود و اعلام مىداشت که باید از اعطاى هرگونه امتیاز به خارجیان اجتناب کرد و این رویه را "سیاست موازنه منفى" مىنامید و در حقیقت بزرگترین نقطه ضعف او همین منفى بودن در همه شئون بود» (۱۱) و او با این مرد که خود اذعان دارد «بیانگر احساسات ملى ضد استعمارى و میهن دوستانه بود» و «از اعطاى هرگونه امتیاز به خارجیان اجتناب کرد» را در تبعید و زندان وممنوع الاملاقات در ده احمد آباد نگاهداشت تا که جان به جان آفرین تسلیم کرد. اگر شاه تا همه چیز از دست نرفته بود به موقع به ملییون مراجعه میکرد، حتی بدون شک اگر در اوایل سال ۵۷ به ملییون مراجعه میکرد نه انقلاب رخ میداد و نه آقای خمینی رهبر انقلاب میشد و نه به پاریس میرفت. اما شاه که مستأصل شده بود در اواخر آذرماه و اوایل دی ۵۷، به ملیون رجوع کرد که دیگر کار از کار گذشته بود و در آن موقع هرکسی نخست وزیری را میپذیرفت، جارو میشد. همچنانکه بختیار شد.
انقلاب ۵۷ که ادامه دهند مبارزان ملت ایران حد اقل از کودتای آمریکائی انگلسیی۲۸ مرداد سیا است دارای هدف مشخص و معین آزادی، استقلال، رشد بر مبنای عدالت اجتماعی ملت ایران بود که از زبان آقای خمینی در پاریس بیان میشد. آیا در انقلاب کلاسیک ایران که تقریباً همۀ اقشار مردم و احزاب و دستهها در آن شرکت داشتند، بدین منظور شرکت کرده بودند، که آقای خمینی برایشان دیکتاتوری مطلقۀ فقیه بسازد؟ اگر چنین بوده که میشود گفت تمامی ملت از توده عامی گرفته تا احزاب و دستهها، و سیاسیون همه مجنون و دیوانه بودهاند، آیا توهینی بدتر از این میشود که کسانی به خود و به تمامی ملت خود روا بدارند؟ اگر شاه، شاه بود و به قول مصدق که میگفت «شاه باید سلطنت بکند و نه حکومت»، اداره امور کشور باید در دست دولت قانونی برخاسته از رأی مردم باشد. اگر در ایران چنین رژیمی حاکم بود و به حاکمیت و حقوق و آزادی مردم گردن مینهاد و مجری قانون و عدالت بود، مردم دیوانه نبودند که به خیابانها بریزند، و از جان و مال خود مایه بگذارند و متحمل انواع خسارت برای خود و کشور شوند.
کسانی که با هدفهای خاصی خود را در پشت پرده، روشنفکر و دگراندیش پنهان میکنند و با معیارهای دوگانه و با پندارهای ساده انگارانه به عوام فریبی میپردازند، آیا به خود و همۀ اقشار ملت خود توهین نمیکنند؟ نباید از اینان پرسید اگر شما واقعاً و از روی حقیقت و نه عوام فریبی برای هدفهای پنهانی خود، چنین نظری دارید؟ آیا هر گز در مورد انقلاب کبیر فرانسه که حداقل حدود بیش از یکصد و سی سال به کشت و کشتار پرداخت و امروز شما به آن افتخار میکنید، چنین حکمی برای آن مردم صادر کردهاید؟ و یا کسانی که خود در طیف چپ از هر نحله و یا طیفی از آن بودهاند، آیا شده است که مردمی که در روسیه، چین، کوبا، و... در انقلاب شرکت کردند، را دیوانه و مجنون و یا جاهل قلمداد کنند؟ آیا این دوگانگی در قضاوت برای عوام فریبی نیست؟ این درست است که آقای خمینی قبلاً و در سال ۴۸ ولایت فقیه را تدریس کرده بود، اما در پاریس بیان کننده خواستههای به حق ملت ایران بود و در انظار جهانیان آشکارا به ملت ایران قول و قرار و تعهدهایی سپرد که به «بیان انقلاب» و یا «بیان پاریس» مشهور شد که بعضی از آنها به قرار زیر است:
«ولایت با جمهور مردم است»، «میزان رأی مردم است»، «جمهوری نظیر همین جمهوری فرانسه»، «باید اختیارات دست مردم باشد»، «من برای خودم نقشی جز هدایت ملت و حکومت بر نمیگیرم»، «علما خود حکومت نخواهند کرد.»، «از نظر حقوق انسانی تفاوتی میان زن و مرد نیست زیرا هر دو انسانند و زن حق دخالت در سرنوشت خویش را همچون مرد دارد» و نیز «و زنان ما حق رأى دادن و حق انتخاب شدن دارند»، «همه گروهها در بیان عقاید خود آزادند»، «بنظر من رادیو و تلویزیون و مطبوعات باید در خدمت ملت باشد و دولتها حق نظارت ندارند. ملت را نمىشود تحمیق کرد» و...
ملت ایران هم با این «بیان پاریس» به انقلاب پیوستند و آن را به پیروزی رساندند. اما وقتی آقای خمینی پایش به ایران رسید و رهبرتش هم تثبیت گشت، به ضرس قاطع میشود گفت که حتی به یکی از آنها هم عمل نکرد. آقای خیمنی در نقش رهبر انقلاب در دو جهت: یکی برای به میدان کشیدن مردم علنی و آشکار، در انظار ملت ایران و نزد افکار عمومی مردم جهان بیانگر خواستههای به حق ملت ایران- که به «بیانیۀ پاریس» مشهور شد-، عمل میکرد وازطرف دیگر وپنهان از دید مردم، «طرح چگونگی قبضه کردن قدرت» را به اجرا میگذاشت (۱۲) و تا مردم چشم باز میکنند، در چنبرۀ دیکتاتوری ولایت فقیه گرفتار میآیند؟ و این چنین عملی از یک مرجع تقلید یعنی اینکه دین و خدا و رسول و قول قرار همه کشک و زنده و جاوید باد قدرت انحصاری و مطلق و این خیانتی است عظیم و نابخشودنی به ملت ایران و حتی خود. پس انقلاب دارای هدف بود و اهداف انقلاب هم از پیش و قبل از پیروزی مشخص و معین شده بود و ملت ایران برای تحقق آن خواستههای خود به انقلاب پیوستند. اینکه آقای خمینی با به کار گیری توریه، دروغ مصلحت آمیز، خدعه (۱۳) تقیه و... به همه قول و قرارهای داده شده پشت کرد که خود خیانتی است عظیم به ملت ایران و این امر دیگری است.
۲-سیستم و دستگاه رهبری
انقلاب ۵۷ دارای سیستم رهبری فردی مرجعیت دینی بود. ممکن است امروز بعد از گذشت بیش از چهل و اندی سال از پیروزی انقلاب، بعضیها ومدعی بشوند که چنین نبوده و آقای خمینی رهبری انقلاب را دزیده و یا غصب کرده است. موافق اسناد و مدارم موجود انکار ناپذیر و امرها واقع نه چنین چیزی واقعیت ندارد و نیست.
رهبری جنبش و یا انقلابی و یا... چیزی نیست که کسی یکشبه از خواب بیدار شود و صبح بگوید یا بگویند و قبول کنند که او رهبر است. رهبری در عملکرد و در یک پروسه زمانی برای شخصی و یا جمعی در جامعه تحقق پیدا میکند. و الاّ کیست که دلش نخواهد که رهبر باشد؟ آقای خمینی در هدایت و پیشبرد نهضت ۱۵ خرداد سال ۴۲، رهبری خود را تثبیت کرد. با این نهضت بود که چشم همه مخالفین رژیم بوی دوخته شد. بویژه به هنگامی که خمینی در عرق تبعید بود، غالب مخالفین شاه و سازمانهای سیاسی اعم از مذهبی و غیر مذهبی یا بلحاظ کاربردی و یا از روی عقیده، بوی برای گرفتن رهنمود و یا تأییدیهای بوی مراجعه میشد. (۱۴) در کنفرانسی از آقای ماسالی پرسیده شد که شما که سوسیالیست و یا مارکسیسیت بودید، چرا خدمت آقای خمینی رسیدید و از او رهنمود میخواستید؟ ایشان پاسخ داد: «ما میخواستیم به او تاکتیک بزنیم ولی او به ما استرتژیک زد.» بوجود آمدن چنین همگرائی برمحور آقای خمینی، نه تنها بعنوان مرجع تقلید بلکه بمنزله رهبر مبارزه مردم برضد رژیم شاه، رفته رفته از وی خمینی دیگری ساخت که در او احساس توانائی و یگانه بودن بوجود آورد.
اگر از اغراق و نادرستیها بگذریم سازمانهای سیاسی از سال ۴۴ به بعد همه متلاشی شده بودند. (۱۵) و در داخل کشور به غیر از نام چیزی وجود نداشت. نهضت آزادی و جبهه ملى که در حقیقت مىبایستى مرکز همه احزاب و گروهها باشد، تنها با شرکت حزب ایران به رهبرى بختیار، حزب ملت ایران به رهبرى داریوش فروهر و جامعه سوسیالیستها به رهبرى سنجابى در نیمه دوم سال ۵۶ اعلان موجودیت کرد. (۱۶) سازمانها مسلحانه هم که بعد از سال ۴۲ بود که جوانان تحصیل کرده و دانشگاهى که دلشان برای وطن میتپید از بی عملی و یا ناتوانی سازمانهای سیاسی دلسرد شده و با الهام از نهضتهای مسلحانه رهائی بخش به فکر سازماندهی و تدارک مبارزه مسلحانه برای سقوظ نظام شاه افتادند، و در سال ۴۹ و ۵۰ عملیات نظامی خود را شروع کردند و تا سال ۵۴ و ۵۵ سازمانهایى هم که مبارزه مسلحانه علیه رژیم آغاز کرده بودند، نظیر مجاهدین، چریکهاى فدایى خلق و... نیز بطور کامل سرکوب شده بودند و اعضاء آنها تعدادی بر اثر اختلافات درونی کشته شده، عده دیگری هم توسط رژیم شاه اعدام و یا کشته و بخش دیگر هم یا در زندانها افتاده و یا متوارى شده بودند و چنان شکستى به آنان دست داده بود که از آن روش نیز مأیوس و سرخورده شده بودند و تا نیمه دوم سال ۱۳۵۵ در داخل ایران هیچ سازمان سیاسى فعالى به غیر از سازمان سنتی روحانیت وجود نداشت.
وقتی هم که انقلاب اوج گرفت و وی پایش به پاریس رسید، زمینه رهبری او بیش از هر جمع و یا شخص دیگری که آن هم بر آمده از نهضت ۱۵ خرداد ۴۲ بود، آماده و مهیا بود و الاّ کدام حزب و دسته و یا شخصی است که دلش نخواهد که رهبر باشد؟
۳-امکانات ارتباطی و داشتن وسایل ارتباط جمعی بین مردم و منابع مالی برای مخارج رسیدن به هدف
در بالا آمد که در انقلاب ۵۷ سازمان سنتى روحانیت و سایرسازمانها، یا هرچه بنامییم هر دو وجود داشت. اما غلبه بر سازمان سنتى روحانیت بود که شبکههاى طبیعى سازمان روحانیت در سراسر کشور اعم از شهر و روستا در مساجد، حسینیهها، مدارس دینی، تکایا و و... در هر کوى و برزن و ده و روستائی بطور گسترده در سراسر کشور وجود داشت. مواد و مصالح موجود قابل بهره بردارى، رهبریت یا مرجعیت سازمان و منابع با پذیرش و تثبیت رهبریت قاطع آقاى خمینى مالى که هر حزب و دستهای برای حرکت و ادامه حیات نیاز دارد، در سازمان روحانیت وجود داشت. وقتى آقاى خمینى در سال ۴۲، مستقیم رو در روى شاه و آمریکا ایستاد، سیاسیون و ملیون و روشنفکران مذهبى و سازمانهائی که خواهان کندن شاه از سلطنت بودند، در داخل و خارج از کشور را به خود جلب و جذب کرد و آنها گمشده خود را در وى یافتند. با تثبیت مرجعیت و رهبرىاش در دوران انقلاب، غالب آن شبکهها و مراکز سازمان سنتى روحانیت و امکانات مادى و معنوى در اختیار وى و روحانیت طرفدارش درآمد وهنگامیکه انقلاب شکوفا شد، بسرعت غالب روحانیون مخالفش نیز به جرگه طرفداران وى درآمدند. آیا حد اقل در آن زمان هیچ حزب و دستهای از چنان شبکه وسیع در بین اقشار مختلف مردم وجود داشت؟ سایر سازمانها که از سال ۵۴ به بعد متلاشی شده بودند، و افرادآن کشته، زندانی و یا متواری کشته بودند، تازه بعد اوجگیر انقلاب و در شرف پیروزآن که از زندانها آزاد شده و یا از خارج برگشته بودند شروع به یارگیری و سازمادهی مجدد خود شدند باز آن هم در حول و حوش رهبری آقای خمینی...
جبهه ملى (۱۷) و نهضت آزادى (۱۸) هم هردو بدون هیچ نوع اتحاد، ائتلاف و یا... با هم، با صدور دو بیانیه جداگانه همه امکانات و استعداد خود و سازمانشان را و به زعم من آنچه داشتند یکطرفه در طبق اخلاص گذاشته تقدیم آقاى خمینى کردند و بدینطریق رهبریت قاطع آقاى خمینى تثبیت گشت.
متعاقب این دو بیانیه که در پاریس انتشار پیدا کرد، خبرگزاریهاى مختلف در رابطه با این اتحاد، ائتلاف، مذاکره و همکارى سئوالهایى مطرح کردند و آقاى خمینى در پاسخ همه آنها به صراحت گفته است:
«که با هیچ جبهه و دستهاى رابطه نداشته و ندارد. "، و ائتلاف و مذاکره و اتحادى در کار نبوده است و آنها مطالبى را که ما گفتیم تصدیق کردند و یا این دو آقا (۱۹) آمدند و من مطرح کردم و آنها پذیرفتند.... هرکس اینجا آمده است من این موضوع را با اومطرح کردهام. این دو آقا هم آمدند و من مطرح کردم، آنان پذیرفتند و رفتند. هرکس بر خلاف خواست ملت مسئلهاى عنوان کند، خائن به ملت و مملکت است» (۲۰)
این هم بکنار به زعم من اگر هنگامی که خمینی در پاریس بود، بین نهضتیها و بنی صدریها و یا حدا اقل بین بازرگان، بنی صدر، قطب زاده، یزدی و سنجابی حد اقلی ائتلاف و یا نیمچه وحدتی وجود داشت، خمینی هر گز جرأت نمیکرد به یکه تازی بپردازد، چون قبلاً تا حدودی از مصدقیها حساب میبرد. حتی دولت وموقت از مصدقیها و اولین رئیس جمهور هم مصدقی بود. وی در مدتی که در پاریس بود و در انظار ملت ایران و جهانیان کوچکتری اشارهای که دال بر حکومت ولایت و لایت مطلقۀ فقیه داشته باشد، از خود بروز نداد. بعد از آن هم تا شهریور ۵۸ دم از ولایت فقیه نزده بود و برای اولین بار در ۳۰ شهریور ۵۸، تقریباً ۸ ماه بعد از پیروزی انقلاب دم از ولایت فقیه زد و سخت به مخالفین آن حمله کرد. (۲۱) اما وقتی مشاهد کرد که اینها با هم وحدتی و یا ائتلافی ندارند، از همان روز اولی که پایش به تهران رسید، در قلع و قمع همه کوشید. اما حقیقت آنستکه روشنفکران و سیاسیون ملى و مذهبى که از دوران مصدق و بعد از کودتاى ۲۸ مرداد، در جریان مبارزه بوده و اسم و رسمى داشتند، نتوانسته بودند در یک سازمان متشکل شوند و یا به نوعى بیانگر وحدتى با هم باشند (۲۲) تا حداقل بتوانند نقش تعدیل کنندهاى در انقلاب داشته باشند. و الآوقتی شرایط آماده و مهیا شد انقلاب رخ میدهد و از خواست این و آن تبعیت نمیکند. (۲۳)
به نظر من سازمان روحانیت، امکانات و منابع مالى مختلف طبیعى در اختیارش قرار گرفته که بدین لحاظ نیز هیچ حزب و سازمان دیگرى از یک چنین منابع مالى مستقلى بهرهمند نبوده است و نمىتوان با آن همسنگ گرفت.. خمس و سهم امام (بخشى از خمس است)، زکوة، نذورات، بخش قابل ملاحظه از خیرات و مبرات، مال مشکوک به حرام - براى حلال کردن آن - بخشى از درآمد موقوفات و... است که چرخ حوزههاى دینى و سایر مراکز مذهبى را بحرکت درمى آورد.
مردم وجوهات را با دست خود در اختیار مراجع و سایر رهبران دینى مىگذارند. بیش از ۹۸ درصد حجاجى که سالانه به حج مىروند، ابتداء نزد عالمى رفته خمس و سایر وجوهات را براى طیب و طاهر کردن مال خود، در اختیار مىگذارند. علماء آن مال را دست گردان مىکنند، مقدارى را مىبخشند و مقدارى رامى گیرند... تودههاى ناآگاه از قرآن، مسائل مذهبى و دینى حتى بخشهاى کم درآمد جامعه و تهى دست براى ثواب آخرت از دهان زن و بچههاى خود مىزنند و قسمتى از امکانات خود را در اختیار مىگذارند، این امکانات وسیع مالى چنان دست آنها را در امور باز گذاشته بود که قبل از انقلاب و حتى بعد از پیروزى آن، سیاسیون و روشنفکران با مجوز (۲۴) مراجع تقلید، بخشى از سهم امام را گرفته و در آمد حاصله را در جهت پیشبرد مسائل انقلاب و برنامههاى خود به مصرف مىرساندند.
۴- نیروی جانشین
ملت ایران که علیه رژیم دیکتاتوری سلطنتی برای احقاق آزادی، استقلال، حقوق و اجرای عدالت بپا خواسته بودند، میدانستند که چه میخواهند. نیروی جانشین انقلاب هم از زبان رهبر انقلاب که حکومتی ملی برخاسته از بر پایه آرای تک تک ملت ایران و اسم آن هم جمهوری اسلامی است که در بیان پاریس هم معین و مشخص شد که «ولایت با جمهور مردم است»، «میزان رأی مردم است»، «جمهوری نظیر همین جمهوری فرانسه»، «باید اختیارات دست مردم باشد»، «علما خود حکومت نخواهند کرد.»، و... و بر همین اساس هم بود که اولین دولت وموقت و اولین رئیس جمهور از مصدقیها بود. اینکه آقای خمینی همچنانکه گفته شده از «بیان پاریس» عدول و به مردم خیانت کرد امر دیگری است.
کوته بینان اگر نتایج دلخواه خود را از انقلاب در یک محدوده زمانی کوتاه نبینند، به انقلاب نفرین و لعنت میفرستند و به خود زنی، غلط کردن خود میپردازند. در صورتی که اینها انقلاب کبیرفرانسه را که حداقل حدود بیش از یکصد و سی سال به کشت و کشتار پرداخت، امروز به نتایج آن افتخار میکنند.، یعنی اینکه نمیتوان نتایج انقلابها را به یک بعد زمانی کوتاه محدود کرد. در مورد نتایج انقلاب ۵۷ ایران در کتاب پاریس و تحول انقلاب که در سال ۱۳۸۰ انتشار پیدا کرد در پایان آن آمده بود:
«اگر مخالفان درون مرزى و برون مرزى معتقد به آزادى، استقلال و مردم سالارى باهم کنار بیایند و تفاهم کنند و بنیاد حرکتى را در یک چهار چوب مشخص که همه با آن چهارچوب توافق داشته باشند، بریزند و یک تشکیلات جمعى قوى دمکراتیک مرکب از شخصیتهاى مورد قبول خود بوجود آورند، طولى نخواهد کشید که قادر خواهند شد کشور را به سوى یک حکومت جمهورى مردم بر مردم واقعى رهبرى کنند و این مبرمترین وظیفه تاریخى آنان است. بدون وجود چنین تشکیلاتى نتیجه مبارزات در جهت اهداف اصلى خود قرار نخواهد گرفت و باز اگر امکانى بوجود آید کار بدست قدرت پرستان دیگر با شکل و شمایل دیگرى خواهد افتاد و بدینصورت است که از نقش و شرکت مردم در ایجاد حرکت و سازندگى کشور مىشود سود جست...
بنظر مىرسد که اگر مخالفین دست به ابتکار عمل جدى نزنند و از مماشات و به میخ و به نعل زدن دست برندارند و یک دستگاه رهبرى جمعى دموکراتیک قوى متشکل از شخصیتهاى سالم جامعه بوجود نیاورند، دیرى نخواهد پایید که بکلى خودشان خودشان را از صحنه حذف خواهند کرد. جامعه از حرکت باز نخواهد ایستاد و مردم ساقط شده از هستى، سرانجام با ایجاد کوچکترین روزنهاى سر به شورش و طغیان بلند خواهند کرد و آنوقت دیگر زمان براى اینان خیلى دیر خواهد بود....
هرچه رژیم بر فشار بر مردم بیفزاید، در برابر موج مخالفان رو به گسترش تاب مقابله و عمل نخواهد داشت و دیر یا زود در مقابل این موج فزاینده که عنقریب بهم خواهند پیوست، پوسته رژیم شکسته و دگرگون خواهد شد. در اکثر انقلابها با تفاوتهاى زمانى، انقلاب بدین سمت رو به حرکت بوده است و رژیم انقلاب علیرغم دیکتاتورى فردى و یا جمعى باز بسمت جمع گرایى نسبى پیش مىرود و با وجود تمام خسارت و خرابىهایى که بوجود آمده است، یک تغییر کلى حاصل از انقلاب این است که بر عکس گذشته، سیاست از رأس جامعه به بدنه آن نفوذ عمیق پیدا کرده است و بدنه جامعه بر عکس گذشته از حالت خمودى و بى حرکتى، سیاسى و فعال شده و یک رونسانس دینى و دگراندیشى دینى و فکرى در حال زایش است که نتیجه آن تغییر غیر قابل محاسبه است و تمام امید تحولات آتى کشور نیز به این تغییر بستگى دارد و خدا داناتر است.» (۲۵) ولی امروز به روشنی رونسانسی در ایران بوقوع پیوسته و در حال رشد و شکوفا شدن است. بعضی از مؤلفه وابعاد آن را که میشود مشاهده کرد به شرح زیر است:
۱-حد اقل بخش عظیمی از مردم در دین خود تجدید نظر کرده و یا میکنند.
۲-مرجعیت دینی به ابتذال کشیده شده و بخشز دینداران به مرجعییت و تقلید اعتنائی ندارند و یا جامعه به آن سمت در حرکت است.
۳-نفوذ کلام روحانیت اگر نه در کل جامعه، در بخش بزرگی از آن از بین رفته و کسی به آنها _حتی در بخشی از دینداران- به آنها اعتنائی نمیکنند.
۴-باز حد اقل بخشی از دینداران وجوهات به روحانیت نمیپردازند، و آنها معتقد هستند که باید وجوهات را خود و با دست خود به نیازمندان برسانند.
۵-از غیر دینداران و اقلیتهای دینی که بگذریم، باز بخش عظیمی از دینداران موافق جدائی ساختار سیاسی از ساختار دینی یا جدائی بنیاد دینی از بنیاد سیاسی هستند و باور دارند که هر دو بنیاد باید در امورد یکدیگر دخالت نکنند و هر بنیادی به وظیفه مخصوص به خود عمل کند.
۶-و مهمتر از همه از مطلقگرائی و مطلق کردن این شخص و یا آن شخص، این ساختار و یا آن ساختار پرهیز دارند. حتی ائمه هم نمیشود مطلق کرد، چون در کل کائنات یک مطلق وجود دارد و آن هم خداوند است و بس و مهمتر از همه
۷- یک تغییر کلى حاصل از انقلاب این است که سیاست از رأس جامعه به بدنه آن نفوذ عمیق پیدا کرده و بدنه جامعه از حالت خمودی بیرون آمده و فعال شده و در پی آزادی، استقلال و حقوق خویش است.
هم اکنون زمینه برای یک تغییر کلی در جامعه از هر زمان دیگری آماده تر و مهیاتر است اما به شرطها و شروطها.
شرط اول از دید من آنست که کاوهها، فریدونها فریدونها یعنی کاردانان، متخصصان، مدیران لایق، مدبّران، جامعه شناسان ملی و آزادیخواه و روشنفکرانی که دلشان برای وطن میتپبد و مردم که نیروی لایزالی را تشکیل میدهند و مظهر نیرو و قدرت ملی و قدرتمند و مجری آزادی، استقلال، حق و عدالت بر مبنای رشد درکشور هستند، باید در سرتاسر ایران زمین به پا خیزند تا شرّ ضحاک و ضحاکیان از کشور کنده شود. (۲۶) در جنبش «زن، زندگی، آزادی» بخشی از این شروط تحقق پیدا کرد اما نتوانست که به اندازه کافی کاوهها، مردم و بویژه فریدونها را به خود جلب و جذب کند.
شرط دون آنست: ۱-هدف، ۲-سیستم و دستگاه رهبری جمعی، ۳- امکانات ارتباطی و داشتن وسایل ارتباط جمعی بین مردم و ۴-نیروی جانشین رژیم.
تا جای ممکن باید اینها از پیش معین و مشخص باشد، تا جنبش قادر شود هرچه بیتشتر جامعه را به خود جلب و جذب کند. آنها ئی که میگویند: هدف ساقط کردن و یا براندازی رژیم است، به خود و مردم دروغ میگویند هدف را با وسِیله رسیدن به هدف و برای اغفال مردم یکی میگیرند. پر واضح است که جنبش و یا انقلاب وقتی به مرحله نهائی رسید، آن دسته و گروهی که بیشتر هژمونی ایجاد کرده و یا چماقدار از هر نوع آن دارد، هدف خود را با انواع حیل و قدرت به جامعه تحمیل میکند. و این امری تجربه شده هم در سازمانها و هم در انقلاب ۵۷ است.
محمد جعفری
mbarzavanD@yahoo.com
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نمایه و یادداشت:
۱- https://news.gooya.com/2023/11/post-81634.php
۲- در هیچ جاى دنیا، انقلابى را نمىتوان سراغ گرفت که بدون داشتن سازمان و تشکیلاتى که رهبرى حرکت مردم را بدست گرفته باشد، پیروز شده باشد. اگر از گذشته هاى دور نظیر انقلاب شیعى عباسى و صفوى بگذریم که سازمان و تشکیلات متناسب با هدف خود را داشته است، تمام انقلابهاى قرن اخیر نظیر چین، روسیه، الجزایر، هند، آفریقاى جنوبى، نیکاراگوئه، و... هرکدام سازمان رهبرى متناسب با خود را داشته اند و آن سازمان و یا تشکیلات رهبرى، حرکت مردم را تا حصول نتیجه هدایت کرده است.
۳- سازمان مجاهدین انقلاباسلامى از ائتلاف ۷ گروه کوچک سیاسى «توحیدی بدر»، «توحیدی صف»، «فلاح»، «فلق»، «منصورون»، «موحدین» و «امت واحده» که پیش از انقلاب با مشى مسلحانه بر ضد رژیم شاه مبارزه میکردند، در اوایل فروردین سال ۵۸ بوجود آمد.
۴-چون اینجانب در مورد سازمان و سیستم رهبری انقلاب ۵۷ در کتاب پاریس در فصل نهم مشروح به آن پرداختهام، در اینجا نمیخواهم آن مطالب را تکرار کنم، علاقه مندان میتواننند به آنجا مراجعه کنند. در خانه اگر کس است یک حرف بس است.
۵- پیشگامان اصلاحات، از حمید کاویانی، نقش سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران در تحولات سیاسی دهه ۷۰، چاپ اول پائیز ۱۳۷۹، ص۲۸۸.
۶-دولت و انقلاب - ۱ بایگانیشده در ۱ مارس ۲۰۱۲ توسط Wayback Machine محمد حیدری، روزنامه ایران، شماره ۲۱۸۹، ۳۱ تیر ۱۳۸۱.
۷- https://fa.wiki.khomeini.ir/ به نقل از میرسلیم، جریانشناسی فرهنگی بعد از انقلاب اسلامی ایران، ۱۵۲-۱۵۳؛ الویری، خاطرات، ۹۲-۹۳.
۸- کتاب «آیا میدانید چرا چنین رژیمی برپاست؟» چاپ دوم ص ۷۶-۵۲ در سایت:
http://mohammadjafarim.com/wp-content/uploads/2019/04/Aya-Midanid-2nd-Edition.pdf
و یا به کتاب «برای تاریخ» از عمادالدین باقی که دارای ۴۲۴ صفحه است. حداقل ۵۶ صفحه اول را که حاوی نکات بسیار روشنگری که چگونه سیستم وزارت اطلاعات شکل گرفته و چگونه از همان روز اول مسئله قدرت و شکنجه در آن مطرح بوده است. مطالعه کامل این دو سند خالی از فایده نیست و به همه توصیه میشود.
۹- کومله، چریکهاى فدائى خلق اقلیت و گروه اشرف دهقان
۱۰- گرچه مدارس دینی، مساجد، تکیه ها، حسینیه ها و... متعلق به همه مسلمانان است، اما چون در عمل سرپرستى و اداره آن مراکز که هرکدام هسته اى از یک سازمان بحساب مى آیند، در اختیار یک روحانى است جزء سازمان سنتى روحانیت به حساب مى آید.
۱۱-. پاسخ به تاریخ محمد رضا پهلوی ص۶۷.
۱۲- برای اطلاع دقیقتر از چگونگی قبضه کردن قدرت در انقلاب ۵۷ به «کتاب پاریس و انقلاب ایران..» چاپ دوم فصل یازدهم مراجعه کنید:
https://mohammadjafarim.com/wp-content/uploads/2021/10/Ketab-Paris300921.pdf
۱۳- بعضیها داز روی ناآگاهی و غرض وررزی میگویند آقای خمینی خدعه نکرده است. خدعه در لغت عبارت است از: نیرنگ، مکر، حیله، فریب، فسون، گول، کید، خدعت. در قران هم سه آیه ۹ و ۱۴۲ و ۶۲ سورههای بقره، نساء و انفال کلمه خدعه به همین معانیها بکار رفته است علاوه بر اینکه واژه "مکر" و مشتقات آن هم در قرآن به معانی است. فرض بگیریم که وی کلمه خدعه بکار نبرده است، آیا نگفته است که از روی مصلحت و یا توریه گفتهام فرض کنیم اینها را هم نگفته آیا کسی که میگوید:
«من ممکن است دیروز حرفی زده باشم و امروز حرف دیگری و فردا حرف دیگری را، این معنا ندارد که من بگویم چون دیروز حرفی زدهام باید روی همان حرفی باقی بمانم.» (۱) یا «حکومت میتواند قراردادهای شرعی را که خود با مردم بسته است در موقعی که آن قرارداد مخالف مصالح کشور و اسلام باشد یک جانبه لغو کند.» (۲) یا «اگر یک درمیلیون احتمال، یک احتمال بدهیم که حیثیت اسلام با بودن فلان آدم یا فلان قشر در خطر است، ما مأموریم که جلویش را بگیریم، تا آن قدری که میتوانیم هر چه میخواهند به ما بگویند که کشور ملایان حکومت آخوندیسم و از این حرفهایی که میزنند» (۳) (به ترتیب، صحیفه نور، ج ۱۸، ص ۱۷۸، -همان سند، و همان سند، ج ۲۰، ص ۱۷۰.) این نوع اعمال برای هر کسی و بویژیک مرجع دینی و سیاسی خدعه و بدتر از آن نیست؟ آیا این خدعه نین که در پاریس آن بیان پارس را به مرده وعده داد و قول و قرار گذاشت و بعد به این اعمال روی آورد؟ این زیبنده نیست که ما با لغت بازی کنیم و به نوعی به تطهیر آقای خمینی بپردازیک که بله او کلمه خدعه بکار نبرده است.
۱۴-غالب گروهها جبهه ملی دوم در اروپا، کنفدراسیون جهانی دانشجویان، اتحادیه انجمنهای اسلامی در اروپا آمریکا و کانادا، نهضت آزادی، و... از وی رهنمود میخواستند. اسناد و مدارک آن هم موجود است.
۱۵-در سال ۴۳ بر اثر اختلافاتی که در مورد تغییر اسنامه جبهه ملی دوم بین مصدق رهبر نهضت ملی ایران و الهیار صالح رئیس هیئت اجرائی جبهه ملی دوم، اتفاق افتاد، جبهه ملی دوم انحلال خود را اعلان کرد. و جببه ملی سوم در تابستان ۱۳۴۴ با شرکت حزب ملت ایران، حزب مردم ایران، نهضت آزادی، حزب سوسیالیست خلیل ملکی، و سازمانهای دانشجوئی جبهه ملی تکشیل گردید ولی عمر آن در داخل بسیار کوتاه بود زیرا رژیم دیکتاتوری شاه هیچ نوع سازمان سیاسی را تحمل نمیکرد. براى اطلاع از کم و کیف این برخوردها و مکاتبات مبادله شده بین دکتر مصدق و هیئت اجرائى جبهه ملى و شوراى جبهه ملى دوم و سازمانهاى دانشجویى عضو جبهه و... نگاه کنید به کتاب پاریس و تحول انقلاب... فصل اول ص ۲۰-۱۵ و یا به انتشارات مصدق شماره ۱۰، مکاتبات مصدق تلاش براى تشکیل جبهه سوم.
۱۶-قسمتی از نامه «خلاصی از تنگناها و دشواریهائی که آینده ایران را تهدید میکند ترک حکومت استبدادی، تمکین مطلق به اصول مشروطیت، احیای حقوق ملت، احترام واقعی به قانون اساسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر، انصراف از حزب واحد، آزادی مطبوعات و اجتماعات، آزادی زندانیان و تبعید شدگان سیاسی و استقرار حکومتی است که متکی بر اکثریت نمایندگان منتخب از طرف ملّت باشد و خود را بر طبق قانون اساسی مسئول اداره مملکت بداند. ۲۲ خرداد ماه ۱۳۵۶» و جهبه ملی فعالیتهایش را در آبان ۱۳۵۶ از سر گرفت و روز ۲۸ آبان ماه، اتحاد نیروهای جبهه ملی طی صدور بیانیهای اعلام موجودیت کرد.
۱۷- بیانیه سه مادهاى یکطرفه از جانب دکتر کریم سنجابى در تاریخ ۱۴ آبانماه ۵۷ در نفلوشاتو:
«بسمه تعالى
۱- سلطنت کنونى ایران با نقض مداوم قوانین اساسى و اعمال ظلم و ستم و ترویج فساد و تسلیم در برابر سیاستهاى بیگانه، فاقد پایگاه قانونى و شرعى است.
۲- جنش ملى اسلامى ایران نمىتواند با وجود بقاء نظام سلطنت غیر قانونى با هیچگونه ترکیت حکومتى موافقت نماید و
۳- نظام حکومت ملى ایران بر اساس موازین اسلام و دموکراسى و استقلال باید بوسیله مراجعه به آراء عمومى تعیین گردد.»
۱۸- و اطلاعیه یکطرفه جداگانه نهضت آزادى در همان تاریخ در تهران که مىگفت:
«۱- اکثریت قاطع ملت ایران شاه و رژیم او را نمىخواهد.
۲- اکثریت قاطع ملت ایران آیت الله العظمى خمینى را برهبرى خود برگزیده است.
دو واقعیت فوق نه تنها با زبان و قلم بیان شده بلکه با خونهاى بیدریغ فراوان، در پایتخت و سراسر کشور امضاء شده است.
۳-از طرفى دیگر آیت الله العظمى خمینى مکرر تاکید کردهاند که شاه باید برود، دودمان پهلوى برود، نظام سلطنتى نیز برود و حکومت اسلامى برقرار شود.»
۱۹- منظور از این دو آقا، آقایان مهندس بازرگان و دکتر سنجابى است.
۲۰- صحیفه نور، جلد سوم، ص ۱۶۶
۲۱- صحیفه نور، رهنمودهای آقای خمینی، ج ۱۰، ص ۲۷
۲۲- اگر نخواهیم اغراق گوئی کنیم هیچکدام سازمانها اقبال تودهای پیدا نکردهاند، جهبه ملی که اول در نهضت ملی شدن صنعت نفت تا حدود قابل ملاحظهای نقش تودهای پیدا کرد. و رهبر نهضت ملی ایران با اقبال ملت ایران توانست نهضت ملی نفت را به ثمر برساندو چون از طرق مختلف نتوانستند او را به ژانو در آرورند این اسم با کودتا او را سرنگون کردند. بعد از مصدق احزاب ملی نظیر جبهه ملی و نهضت آزادی، عدهای الیت بودند که فعال و مبارزه میکردند، اما اقبال تودهای پیدا نکردند.
۲۳- https://news.gooya.com/2022/04/post-63495.php
۲۴-در خارج از کشور جهت چاپ کتابهای سانسور شده در ایران با مجوز آقای خمینی از بخشی از سهم اما استفاه میشد.
۲۵- کتاب «پاریس و تحول انقلاب از...» فصل یازدهم ص ۴۵۶:
https://mohammadjafarim.com/wp-content/uploads/2021/10/Ketab-Paris300921.pdf
۲۶- در این فکر فرو رفته بودم که به مناسبتی به شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی و بویژه صعود و افول ضحاک فکرم با به خود جلب کرد و ناگهان جرقهای در ذهنم زده شد و متوجه شدم که سیستمی که ما دچار آن هستیم، تقریباًهمان وضعیت ضحاک و ضحاکیان در این دوران است و راه نجات هم همان راهی است که فردوسی آن در لباس داستان ضحاک به روشنی بیان کرده است و لذا مقاله دهم تا شانزدهم در سلسله مقالههای «غارت و غارتگری در رژیم مطلقه فقیه» در این موارد مشروح بحث شده است به آنجا مراجعه کنید:
http://mohammadjafarim.com/2023/07/08/gharatgari/
سیاهکل، رضا فرمند