پرسش اساسی در اجتماع مسلمانان و در کشورهایی که مسلمانان چیرهاند، این نیست و نباید باشد که نظر اسلام و مسلمانان در مورد آزادی، سیاست و تنازع و توزیع قدرت چیست؟
این پرسش هم نادرست است؛ و هم اساسی نیست. نادرست است، زیرا در بنیادها اسلامی در میان نیست، که پاسخ چنین پرسشهایی بتواند رهگشا و سرنوشتساز باشد. این دست پرسشها و هر پاسخی برای آنها، برآمد نادانی به امر سیاست است.
پرسش اساسی این است و باید باشد که آیا مسلمانان میخواهند و برمیگزیند که در جهانهای جدید، در صلح و صفا و در امنیت و رفاه زندهگی کنند؟
اگر انتخاب و پاسخ مسلمانان "آری" باشد، راه روشن و آشکار است؛ مسلمانان باید به توسعه، دمکراسی، توزیع قدرت و آمیزش اجتماعی مسالمت آمیز با خود و دیگری اهتمام نشان دهند و از هر خوانش و گرایشی از اسلام که به نابرابری و تنازع و جنگ دامن میزند، اهتراز کنند. اهمیت ندارد این خوانشهای دینی نابرابرساز، مهاجم، جنگ طلب و تفرقهانگیز چیستند؛ و از کجا آمدهاند؛ و از جان و جهان و زبان چه کسانی جاری اند؛ آن چه اهمیت دارد آن است که در جهانهای جدید و در پهنهی دریافت مدرن از سیاست، برای این خوانشهای بدخیم دیگر جایی نیست.
هر هویت و سنتی که سرایستادن در جهانهای جدید دارد، باید به آداب اجتماعی جدید که چیزی نیست مگر گردن نهادن به حضور و حقوق دیگری (تعادلات دمکراتیک و مناسبات حقوق بشری) احترام بگذارد؛ و همسایهها را به رسمیت بشناسد.
دینها و دینداران تنها با استقرار دمکراسی و نهادینیدن حقوق بشر است که میتوانند خود را برای همیشه از چنگاندازیهای شارلاتانهای کمدان و پرادعای سیاسی که با زبان دینی یا پاددینی سخن میگویند، و هدفی جز تاراج سرمایههای دینی و انسانی ندارند، نجات دهند. در برابر این فرایندها، هم اسلامگراها ایستادهاند و هم اسلامستیزها؛ آنها به فراخر ذاتی که در اسلام راستین (به بدانی خود) یافتهاند، مدعیاند مسلمانان با وجود اسلام، نیازی به حقوق بشر و دمکراسی و دیگر دستآوردهای جهانها جدید ندارند، یا تا اسلام و ذات پلشت آن هست، مسلمانان نمیتوانند به حقوق بشر، دمکراسی و توسعه راه پیدا کنند.
اسلامگراها به جهانهای جدید و دیگران و اسلامستیزها به مسلمانان اعلان جنگ میدهند؛ و هر دو به جهت نادانی به امر سیاست گرفتار پیشاسیاست و عصبیت هستند.
اکبر کرمی