در قسمت اول گفته شد که چند هزار سال مردم ایران و جهان نمیدانستند که در برخورد با واقعیات اجتماعی و محیط زیست کجاها از عقل و کجاها از احساس و کجاها از هر دو استفاده کنند. با استفاده بی جا از این دو، محیطهای اجتماعی و محیط زیست را خراب کردهاند. متقابلا این محیطها هم به ما گفتند قانون فیزیکی حاکم بر ما را خراب میکنید، پس ما هم ذهن، روح، عقل، احساس و جسم شما را خراب میکنیم. دوم از دل این فاجعه فردی و جمعی خدایان احساسکور و عقلکور ذهن و روح بشر را گرفتار و دو خدای مطلقگرا در تضاد و دشمنی با هم و بر علیه هم دشمن تراشی و مردم را به جنگ کشانده و میکشانند. سوم جنگهای احساسکور و عقلکور ذهن و روح بشر را در انزوا، رکود فرو بردهاند تا حدی که ذهن و روح ما از جن، پری، شیطان، جادو، معجزه، نیروهای غیبی، عوام فریبی، دروغگویی و نهایتا از مذهب و ناسیونالیست و قومگرایی افراطی سر در آوردهاند. چهارم این ارثیه چند هزار ساله تا به امروز توسط افراد تشدید شدهاند، حتی نیروهای مردمی که خیلی منطقی، باسواد و در خدمت بشریت بودهاند به دام جنگهای عقلکور و احساسکور افتاده و کشته شدهاند. پنجم نسلهای جدید در هر زمان تضاد زیادی با عقلکور و احساسکور داشته و دارند، چون آنها از نسلهای قبل از خود از نظر ذهنی، روحی، عقلی، احساسی و جسمی به روز تر و نوگراتر هستند و کهنه گرایی احساسکور و عقلکور و جنگهای آنها را تحمل نمیکنند. به همین نسبت در این چند قرنه، بخصوص در رژیم منفور آخوندی چالشهای اجتماعی و محیط زیست عمیق، بزرگ و ریشه دار هستند. ششم کشورهای دیگر هم با این مشکلات رو به رو و باید با بکارگیری عقل سلیم و احساس سالم بجا و به موقع در برخورد متناسب با واقعیات اجتماعی و محیط زیست خودشان از چالشهای اجتماعی افراد و محیط زیست بکاهند.
ما ایرانیها در جامعه ایران خودمان چه باید بکنیم؟
۱) نگاه خودمان را از کشورهای خارجی بر داشته و به داخل ایران بدوزیم. توهمات، رؤیا پردازی و دموکراسی بازی ما ایرانیها ریشه در واقعیات ندارند. دموکراسی ششصد ساله غربی هنوز در کشورهای پیشرفته درست جا نیفتادهاند. خیلی راحت ترامپ نامی پیدا میشود و میزند زیر میز دموکراسی غربی. زمان میبرد تا ما اجتماع، فرهنگ، محیط زیست، سیاست، اقتصاد و قانون شهروندی خودمان را بفهمیم و بسازیم. آگاهانه باید در کارهای تشکیلاتی در هر سطحی کوشا و از عقل سلیم و احساس سالم در برخورد با واقعیات اجتماعی و محیط زیست درست استفاده تا مشکلات حل شوند. باید در یک رابطه سالم با خارج از اقتصاد، صنعت و علم آنها کمک بگیریم، ولی نه تمام آنچه در دموکراسی نیمبند غرب میگذرد را یک جا بپذیریم. ۲) قسمت اول همین مقاله شرایط گذشته و فعلی جامعه ایران را برای ما روشن میکند. باید آن را بخوانیم. ۳) برای حل مشکلات و پرداختن به موضوعات مختلف در هر سطحی از ابتدایی ترین موضوعات و مشکلات فردی و جمعی و از کوچک به بزرگ شروع کنیم. ۴) باید با هم بکوشیم که تا یک جمعبندی نسبی درستی از واقعیات و موضوعات و مشکلات کوچک و بزرگ اجتماع و محیط زیست امروز خود داشته باشیم. ۵) با مشورت و همکاری با هم و کار تشکیلاتی در هر سطحی یاد بگیریم کجاها از عقل و کجاها از احساس و کجاها از هر دو استفاده کنیم تا با مشکلات، موضوعات و واقعیات اجتماعی و محیط زیست درست برخورد کنیم. ۶) برای تجزیه و تحلیل و راهکار پیدا کردن و تشخیص بین درست و غلط از شناختها و تجارب خودمان از زمان رژیم شاه و ۴۵ سال رژیم آخوندی با تمام تلخ بودنشان کمک بگیریم. آنها به ما میآموزند که عقل و احساس را بیجا بکار نبریم و یاد بگیریم در برخورد با واقعیات اجتماعی و محیط زیست کجاها عقلی، کجاها احساسی و کجاها از هر دو استفاده بجا و به موقع بکنیم. ۷) این شناختها و تجارب تلخ در عمل برای کارهای ما سنگ محک هستند که تا چه حد گفتار، رفتار و کارهای ما درست و با واقعیات اجتماعی و محیط زیست هماهنگی داشته و دارند. با چنین ساختار رشد و پیشرفتی چند دهه بعد دموکراسی بومی متناسب با خودمان را پیدا میکنیم. کشورهای دیگر متناسب با اوضاع جامعه خود همین راه را رفته و میروند.
کار تشکیلاتی هستهای برای حل مشکلات خانواده:
مثال اول؛ هر چند شرایط ایران و خانوادههای ایرانی خیلی سخت است و کارها نصفه کاره و به کُندی صورت میگیرد. اما تقسیم کار در هر سطحی و مشورت عقلی و عاطفی افراد درباره موضوعات و مشکلات خانواده تمام افراد خانواده را کم کم فعال، دلگرم، مسئولیت پذیر، منطقی، انعطاف پذیر، متعهد، همگرا، همدل و دلسوز نسبت به همدیگر بار میآورد. این کار تشکیلاتی کوچک هستهای و تقسیم کار تضاد، دلسردی، دلخوری و بی تفاوتی افراد خانواده را کمتر میکنند، در نتیجه محیط خانواده و خانه گرم و درست تر تنظیم و مرتب روی عقل، ذهن، روح، احساس و جسم افراد خانواده تاثیرات عاطفی، عقلانی، منطقی و قابل قبول میگذارند و آنها را درست رشد میدهند، البته در تمام خانوادهها به یک اندازه جواب نمیدهند، ولی خیلی مؤثر هستند.
مثال دوم؛ زن و شوهر در رابطه با کار تشکیلاتی در خانواده نقش کلیدی بازی میکنند. قانون فیزیک حاکم بر روی کره زمین ساختار ارگانیسمی زن و مرد را متفاوت بوجود آورده. قانون فیزیک کمبودهایی در مرد و کمبودهایی در زن بوجود آورده است. از طرفی دیگر قانون فیزیک ویژگی هایی به زن داده که مرد آنها را ندارد و یا کمتر دارد. متقابلا ویژگیهای به مرد داده که زن آنها را ندارد و یا کمتر دارد. اما در عین حال که زن و شوهر با هم متفاوت و خصوصیات زنانه و مردانه دارند، اگر مرد و زن قبل و بعد از ازدواج برای هم وقت کافی گذاشته باشند تا با هم بیشتر آشنا و از ویژگیها و کمبودهای مختلف همدیگر آگاه و مرزهای همدیگر را بدانند. با شناختی که از هم پیدا میکنند از ویژگیهای همدیگر استفاده و کمبودهای دو طرفه خودشان را کم و بیش بر طرف میکنند. آنها در رابطه با هم و در رابطه با قانون فیزیک حاکم بر ارگانیسم خودشان و در رابطه با واقعیات اجتماعی و محیط زیست میتوانند مردانگی و زنانگی خودشان را تکمیل تر کنند. اما کاری که زن میتواند انجام دهد به همان اندازه مرد نمیتواند و کاری که مرد میتواند انجام دهد به همان اندازه زن نمیتواند. مرد و زن نباید انتظار و توقع بی جا از هم داشته باشند.
جمع بندی:
۱- زن مرد نمیشود و مرد هم زن نمیشود. ۲- خصوصیات تمام زنها کاملاً مثل هم نیست و تمام مردها هم خصوصیات کاملاً یکسان ندارند. ۳- اختلافات جنسی و سنی افراد در نوع رابطه آنها با هم نقش بزرگی بازی میکنند، پس زنان و مردان باید هم سن و سالهای خودشان را با کمی اختلاف سنی پیدا بکنند و کم و بیش از قاعده دوست دختر و پسر و یا زوجین (زن و شوهر) پیروی بکنند. ۴- قبل و بعد از ازدواج باید مرد و زن برای هم وقت بیشتری بگذارند که تا به مرور مرزهای زنانگی و مردانگی همدیگر را از نظر ذهنی، روحی، عقلی، احساسی، جسمی، رفتاری و عادتها بهتر بشناسند تا بتوانند دامنه و حد و مرز خودشان را برای هم مشخص کنند. ۵- باید با هم بده و بستان ذهنی، روحی، عقلی، احساسی و جسمی در حد معقول داشته باشند تا کمبودهای زنانگی و مردانگی در حد نرمال بر طرف و از هر نوع اجحاف، دخالت بیجا و تجاوزی از دو طرف بر علیه هم به جا و به موقع جلوگیری کنند. ۶- اگر برای هم وقت میگذارند تا همدیگر را بهتر بشناسند یک کار تشکیلاتی هستهای دو نفره برای خودشان بوجود آوردهاند که به نوعی در رابطه با خود و در رابطه با اجتماع و محیط زیست میباشد. زن و مرد در برخورد با همدیگر و در برخورد با واقعیات اجتماعی و محیط زیست همدیگر را از نظر ذهنی، روحی، عقلی، احساسی و جسمی تکمیل تر میکنند و به هم گرایش بهتر و بیشتر پیدا که بازتابی در خانواده آنها و همچنین یک بازتاب درستی هم در اجتماع و محیط زیست خواهند داشت، مثلا اگر زن و مردی بچه داشته باشند و یا در آینده بچه دار شوند. این شناختها و تجارب عقلی و احساسی آنها در رابطه با هم و در رابطه با بچههای خودشان کارایی بالایی دارند. بچههای آنها عضوی از خانواده هستند. برای رشد بچهها تنها غذا کافی نیست، بلکه بچهها تحت تاثیرات رفتار و گفتار عقلی و احساسی پدر و مادر رشد ذهنی، روحی، عقلی، احساسی و جسمی خودشان را تکمیل میکنند. اگر پدر و مادر برای هم وقت کافی گذاشته و همدیگر را درست فهمیده و در رابطه با هم درست عمل کرده و ذهن، روح، عقل و احساس خودشان را در رابطه با هم ساخته باشند، تحت تاثیر برخوردهای درست این مادر و پدر بچههای آنها هم درست تربیت و رشد میکنند. ۷- همه اینها در ایران و خانوادههای ایرانی ایده آل به نظر میرسند، ولی راه اصولی دیگری وجود ندارد. باید همه این کار تشکیلاتی هستهای را در خانه و در اجتماع از ابتدا و از کم شروع و گسترش دهند. قرار نیست که همه در این کار به یک اندازه جلو بروند. مهم موفقیت نسبی افراد در رابطه با هم است.
کار تشکیلات هستهای در اجتماع و محیط زیست:
مثال اول، بچههای خانواده مؤرد نظر در بالا از خانه خارج و وارد محیط بزرگتر اجتماع و محیط زیست میشوند. از آنجایی که خودشان از نظر ذهنی، روحی، عقلی، احساسی و جسمی در خانواده رشد کردهاند از نظر ذهنی، روحی، عقلی، احساسی و جسمی آمادگی بیشتری دارند برای جذب شدن در این محیطها و از واقعیات این محیطها تاثیرات درستی میگیرند. متقابلا این بچهها هم پس از یادگیری روی این محیطها تاثیرات درستی میگذارند. اگر شرایط بچههای دیگر از خانوادههای دیگر هم مناسب باشند همه این بچهها در اجتماع و محیط زیست در رابطه با هم درست رشد میکنند و اجتماع و محیط زیست را میسازند.
مثال دوم، این قاعده برای بزرگترها هم صادق است. از آنجایی که تمام زنان مثل هم نیستند و تمام مردان هم مثل هم نیستند، تمام خانوادهها هم مثل هم نمیتوانند باشند. این زنان و مردان شخصیت و جهانبینی متفاوت خانوادگی خود را با خود به اجتماع و محیط زیست میآورند. در اجتماع و محیط زیست این شخصیتها و جهانبینیهای مختلف در رابطه و در اصطکاک با هم در زمینههای مختلف در هماهنگ با هم و یا متضاد رشد میکنند و همدیگر را تکمیل تر میکنند، در نتیجه این زنان و مردان در چهارچوبهای کلی دارای شخصیت و جهانبینی اجتماعی مشترک میشوند که به یکپارچگی، اتحاد و خودآگاهی جمعی آنها کمک بزرگی میکنند. اما چون دارای شخصیتها و جهان بینیهای متفاوت شخصی و خانوادگی هستند و تاثیرات مختلفی روی هم گذاشتهاند در جزئیات روابط و بده و بستانهای خودشان با هم اختلاف دارند. به همین نسبت شخصیت و جهان بینی اجتماعی و عمومی متحد کننده این افراد از درون و در جزئیات با هم مختلف و دارای زیرمجموعههای متفاوت از هم نیز هستند. این شخصیتها و جهانبینیهای زیرمجموعهای افراد را قادر میسازند که به جزئیات واقعیات اجتماعی و محیط زیست دقیق تر و از زاویه دید بهتری بنگرند. این زنان و مردان نه فقط اجتماع و محیط زیست را میسازند، بلکه به پی روی از چهارچوب کلی اجتماع و محیط زیست از درون زیر مجموعه اجتماعی و طبقات بینابینی مختلف را میسازند، یعنی این زنان و مردان از خانه، کوچه و بازار شروع و دو نفره و چند نفره کار تشکیلاتی هستهای در هر سطحی را جلو برده و با رشد و گسترش آنها شوراها، جبههها، سازمانها، سندیکاها، انجمنها، گروهها، احزاب، ادارات مختلف را در رابطه با هم بوجود میآورند و خانواده، اجتماع و محیط زیست را دگرگون و متنوع میسازند. از دل چنین ساختار رشدیابنده رهبری، رهبر و رهبران جمعی، مدیران و متخصصینی در چهارچوب قانون شکل میگیرند. زمانی همه اینها در رابطه با هم و در هر سطحی درست رشد میکنند و روی رشد هم تاثیرات درستی میگذارند و در برابر هم درست جوابگو هستند که فرد و افراد در خانواده، در اجتماع و محیط زیست بدانند کجاها از عقل و کجاها از احساس و کجاها از هر دو استفاده کنند. این یعنی در سطحهای مختلف کار تشکیلاتی که فقط به سیاست ختم نمیشوند و در هر سطحی کوچک و بزرگ و در همه جا و برای همه قابل اجرا است و جوابگوییهای مختلف در سطحهای مختلف در اجتماع و محیط زیست دارند، ولی باید مدام آنها را حساب شده اصلاح و ایدههای کهنه و راکد را کنار زد تا جامعه از نظر اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، علمی، صنعتی، اداری، حقوقی و غیره رشد کرده و دارای طبقات مختلف با زیر مجموعه طبقاتی بینابینی بشود که در رابطه با هم رشد و روی رشد هم تاثیر متفاوت دارند. به همین نسبت افراد نسبت به هم گرایشهای جنبشی پیدا میکنند، یعنی افراد در رابطه با هم فعال تر، متحد تر، انعطاف پذیرتر، انتقادپذیرتر، منطقی تر، آگاه تر، با سوادتر، دارای عقل سلیم و احساس سالم، جدی تر، تأمل و تعامل پذیرتر و هوای هم را در سطحهای مختلف دارند. حساب شده و با آگاهی و رضایت کامل و منطقی روی رهبری همدیگر تاثیر میگذارند. این موضوعات وکارها و میزان دقیق و پیچیده بودن و میزان بزرگی آنها هستند که نوع رهبریها و رهبر و رهبران را تعیین میکنند که در رابطه با هم کار رهبری در سطحهای مختلف را جلو ببرند. افراد در رابطه با هم و در مقام رهبری خُرد و کلان و یا زیرمجموعه آنها، مثل مدیریت، کارفرمایی، استادی، معلمی و غیره ایدهها، جهانبینیها، راه حلها و تئوریها و راهکارهای عملیاتی بالقوه و بالفعل در سطحهای مختلف را رشد داده و آنها را کامل تر میکنند. اما افراد در جامعه همه به یک اندازه رشد نمیکنند، ولی هر چه در جامعه رشد بیشتر و متنوع تر باشد و افراد بیشتری را در بر بگیرد بهتر است و از زیاد شدن فاصلههای افراد و دوقطبی شدن جامعه میکاهد. رشد و پیشرفت بیشتر میشود، پس بنابراین رهبری و رهبر راکد، منزوی، متوهم و عقب مانده و دیکتاتور مذهبی و غیر مذهبی در این جامعه پویا و رشدیابنده نقشی ندارند و کهنه و راکد هستند و باید توسط مردم کنار گذاشته شوند. جریانات راکد مذهبی افراطی و افراد فاسد و رژیم جمهوری اسلامی برای مردم قابل قبول و قابل تحمل نیستند. اگر مردم با خودشان کم و بیش جنبشی برخورد کنند، ولی با رژیم آخوندی آتش به اختیار خشن باید مردم حساب شده برخورد شورشی بکنند، البته شورش بخشی از گرایش شورشی مردم است که در زیر به آن میپردازم.
اگر گرایش جنبشی مردم نباشد گرایش شورشی با مردم چه میکند؟
اگر مردم بی سواد، بی عقل، بی احساس و خشن باشند بر ذهن، روح، عقل و احساس و رفتار خودشان کنترل ندارند. ذهن و روح آنها گرفتار احساسکور مذهبی، ناسیونالیستی، قومگرایی و کمونیست افراطی میباشند. در این حالت مردم گرایشهای جنبشی ندارند و اگر هم دارند خیلی ضعیف و نمیتوانند در ذهن و روح افراد گرایشهای شورشی آنها را کنترل کند، در نتیجه مردم نسب به خودشان فردی و جمعی شورشی و با خودشان دعوا و کلنجار دارند. به جای اینکه با دشمن اصلی در بیفتند به جان هم میافتند برای قدری نان و آب. یا اگر بر رژیم دیکتاتور حاکم شورش برند از روی خشم و نادانی همه چیز را نابود میکنند. در چنین شورشهایی این احتمال وجود دارد که رژیم و اربابانش پیش دستی کرده و مردم جان به لب رسیده با گرایشهای شورشی را با کمک عوامل نفوزی داخلی و خارجی به بهانههای مذهبی، قومی، ناسیونالیستی و کمونیستی افراطی و یا بی آبی و بی نانی به جان هم بیندازند. اگر هم مردمی که گرایشهای جنبشی، مثل عقل سلیم و احساس سالم، تعامل، اتحاد و انعطاف پذیری و غیره ندارند با شورش رژیم حاکم را سرنگون و حکومت دست مردم افتاد مردم بیش از حد شورشی، نا متحد، بی سواد، بی عقل، خشن و یاد نگرفتهاند که بعد از سرنگونی چه میتوانند بکنند؟ در این حالت بعد از سرنگونی اربابان خارجی یک دیکتاتور دیگر با کت و شلوار و کروات سر کار میآورند. چرا؟ چون این مردم ناراضی بی سواد، بی عقل و جان به لب رسیده در رابطه با هم از همدیگر چیزهای به درد بخور یاد نگرفته و گرایشهای جنبشی نسبت به همدیگر پیدا نکردهاند تا این گرایشهای جنبشی گرایشهای شورشی مردم را کنترل و مردم متحد و آگاه شوند. این مردم شورشی نه فقط با گرایش شورشی با رژیم منفور حاکم برخورد میکنند، بلکه با خودشان هم شورشی برخورد میکنند و خیلی راحت رژیم و اربابانش مردم شورشی افراطی را به جان هم میاندازند، مثل بهار عربی در کشورهای مختلف عربی. این وضعیت را ما در انقلاب ۵۷ داشتیم که بحث مفصلی میطلبد، ولی امروزه خوشبختانه تا حدود زیادی خودمان را عوض کردهایم که در زیر به آن میپردازم.
جمع بندی از وضعیت فعلی مردم ایران:
خوشبختانه پس از ۴۵ سال نکبت آخوندی خودآگاهی و مقاومت مردم بالا رفته که عزیز جون بی عقلی، بی احساسی و از همه بدتر مذهب افراطی، آخوند عقب افتاده شیاد عامل تمام این بدبختیهای چند قرنه، بخصوص این ۴۵ سال بعد از انقلاب میباشدند. این روشنگری و خودآگاهی جمعی مردم را بر آن داشت که بر علیه رژیم منفور آخوندی مقاومت و گرایش شورشی پیدا کرده و متقابلا گرایشهای جنبشی مردم در حق همدیگر را تقویت، یعنی مردم خودآگاهی جمعی، اتحاد، نوگرایی، علمگرایی، انعطاف پذیری و تعامل پذیری و یک پارچگی بیشتری نسبت به هم پیدا کردهاند. با تمام محرومیتها، محدودیتها، بگیر و ببندها، زندان، شکنجه و اعدامها و فشارهای مضاعف بی کاری، بی پولی، معیشتی به مردم، حتی رژیم سعی کرد با دعواهای مذهبی، قومی، ناسیونالیستی مردم را به جان هم بیندازد که تا شاید این قاعده رشدیابنده گرایشهای جنبشی به نفع مردم و گرایشهای شورشی مردم بر ضد رژیم را به هم بریزد، ولی خوشبختانه نتوانست. همه اینها حکایت از این دارد که مردم از تجارب و شناختهای تلخ این ۴۵ ساله یاد گرفته که کجاها باید از عقل و کجاها از احساس و کجاها در اندازههای مختلف از هر دو در برخورد با واقعیات اجتماعی و محیط زیست خراب ایران استفاده کنند. دید مردم باز تر، همگرایی مردم به هم بیشتر و کار تشکیلاتی دو نفره و سه نفره و چند نفره را در هر سطحی نسبت به قبل بهتر و بیشتر انجام میدهند. مردم میدانند که خودشان باید برای خودشان کاری بکنند و منتظر کسی نباشند، البته باید مدام آن را بهتر کنند. مردم ایران نشان دادند که از گروهها، سازمانها و احزاب سیاسی داخلی و خارج نشین ایرانی جلو افتادهاند. یکی از علتهای مهمی که جمهوری اسلامی و اربابانش هنوز نتوانستهاند که جنگ قومی، مذهبی، ناسیونالیستی افراطی و یا یک جنگ منطقهای را به مردم ما تحمیل کنند این است که رشد خودآگاهی مردم ایران و گرایش جنبشی مردم نسبت به همدیگر بالا است و گرایشهای شورشی مردم حساب شده تر با رژیم برخورد میکنند. نمونهاش جنبش انقلابی مهسا که رژیم و اربابانش و مزدوران داخلی و خارجی آنها را رسوا و بی آبرو کرد. این مبارزه به شکلهای مختلف ادامه پیدا کرده و میکند، نمونهاش حجاب اختیاری دختران و زنان و حمایت گسترده جامعه از آنها. دوم اعتصابات، تجمعات و تظاهرات که لازم است که آنها را با همدیگر پیوند دهیم و گسترش دهیم، حتی اگر لازم شد که به شورش روی بیاوریم ما مردم هر وسیلهای برای دفاع داریم برداشته و با هم برعلیه دشمن ملت ایران، یعنی آخوند قیام و شورش میکنیم. این تظاهرات و اعتصابات و شورشها بجا است و جواب میدهد، چون در عین حال که بر علیه رژیم هستند و گرایشهای شورشی مردم بر علیه رژیم آخوندی را تشدید میکنند به همین اندازه گرایشهای جنبشی مردم نسبت به همدیگر بیشتر و تقویت میشوند، یعنی مردم متحدتر، خودآگاه تر، نسبت به همدیگر تعامل پذیر تر، انعطاف پذیر تر و با کمک همدیگر در اندازههای مختلف رهبری و فرماندهی اعتصابات، تظاهرات و شورشها را به گرایشهای جنبشی و گرایشهای شورشی در ذهن و روح خودشان میسپارند تا با رهبری این دو گرایش نتیجه درست به دست آوریم، این یعنی رهبری کردن همدیگر در سطحهای مختلف، این یعنی گرایشهای جنبشی و شورشی ما مردم در برخورد با واقعیات اجتماعی و محیط زیست مدام رشد و قادر خواهند بود که اعتصابات، تظاهرات و شورشهای مردمی را به موقع و حساب شده کنترل و تنظیم کنند تا آنها مفید و کارساز و به تجارب و شناختهای ما بیفزایند. این گرایشهای جنبشی و شورشی و تجارب و شناختهای ناشی از آنها برای ادامه کار تا سرنگونی رژیم آخوندی و سپس ادامه دولت موقت و ادامه بعد آن ما را در عرصههای مختلف یاری میدهند. این یعنی روند رو به رشد رهبری در دل جامعه که در مسیر درست قدم بر داشته و به مرور کامل تر میشود. رهبر و رهبران مردمی همدیگر را در برخورد درست با واقعیات اجتماعی و محیط زیست پیدا و یاری میدهند. در این مبارزات دختران و زنان و پسران ایرانی نقش بسیار بزرگی داشته و دارند و کم کم اقشار دیگر نیز دست به دست هم داده و وارد مبارزات سرنوشت ساز مردمی میشوند. درود بر هشیاری، شرف و انسانیت شما عزیزان. درود بر جانباختگان راه آزادی!
در مقاله دیگر رهبری و رهبر فردی و جمعی را بیشتر باز و بررسی میکنم.
موفق و مؤید باشید! پاینده و جاویدان ایران عزیز ما!
اکبر دهقانی ناژوانی