من هشدار میدهم پس هستم
من هشدار میدهم چون بیشتر از بقیه هستم
من هشدار میدهم
تا تو نباشی من باشم
من از هشدارم مجسمه میسازم
اسمش را میگذارم ستون آزادی
شلیک میکند لوله هشدارم ویرانی را
و باکی نیست مرا، سرگرم لاک زدن با عاجم
ناخن هشدارم را
گفته بودم
هشدار داده بودم
حالا بریزید و بپوکید چون سنگهای گچ
صدای خمپاره در میآورد لوله هشدارم و شما نمیشنوید
من هشدار میدهم و تو باید بترسی مثل یک بچه خوب
بچه خوب مطیع
حس باید بکنی شجاعتم را در بلند کردن چوب هشدار
من اهل هشدارم، پس اهلیم
و تو نمیفهمی انقباض کلَ وجود مرا
درد ِصدور هشدار اهلیانه را
نمیپردازی برای درد من بدهی خودت را
من هشدار میدهم
پس طلبکارم
کجائی تو
چرا نمیشنوی هشدارم را
طاهره بارئی
بارانی...، ویدا فرهودی