به بهانه صدور احکام سنگین برای محمد رسول اف

خدایا نخواهم من این فیلم ساز
نصیبم بگردان ز نسلِ ایاز
به قلبم ندارم ز دستش قرار
ز وحشت نخوانم چو آدم نماز
نگویم که بوسد سرِ شانه‌ام
که خواری نیاید ز گردن فراز
بریزم به پایش وجوهاتِ نقد
اگر او نپوید رهِ فتنه باز
به رویش گشایم درِ اختلاس
چه در کارِ بازی، چه در ارز و گاز
به هر جای دنیا که خواهد رود
ز بیتم گزیند پرستویِ ناز
به عرشش رسانم به شب‌های مدح
که دارم زبانی بغایت دراز
چرا خود نسازد برایم درام؟
مگر او ندارد به رانتم نیاز؟
چو تر کرد اشکم رخ و ریش را
سُراغی نگیرم دگر از پیاز
خدایا به خِفت رهایم مکن
که جانم بسوزد تبی جان گداز
اگر من نبینم ز تو حرکتی
به مسکو گریزم ز راهِ هراز

مهران رفیعی