Friday, Jun 7, 2024

صفحه نخست » ماهیت رفتار دینی فرهنگی ما در هزاره‌ها حاصلش بی‌تاریخی بوده است، نیکروز اعظمی

Nikrooz_Azami_5.jpgبا این سخن با اهمیت بورکهارت که می‌گوید: مردمانی که گذشته و ارزشهایش بر او استیلاء دارند چنین مردمانی بی تاریخ‌اند، این پرسش به ذهن متبادر می‌شود که تاریخ چیست و آیا ما می‌توانستیم در بستر "زمان" تاریخ داشته باشیم آنگاه که ارزشهای فرهنگ ایران کهن و پس از آن اسلامی، مجموعاً به درازنای دو هزار و پانصد سال بر ما استیلاء داشته و دارند؟

با گذر از جهان و بینش اسطوره‌ای می‌رسیم به جهان و بینش دینی. بینش دینی آن بینشی است که اساس زندگی آدمی بوسیله آنچه که مقدسات نامیده می‌شوند در فرم متعارف، ریخته و هنجاری می‌شوند. دین در چنین جهانی نقش مرکزی در امور دارد و معیار کنش‌ها و هنجارهاست. پیدایش دین سر آغاز تاریخ مکتوب بشر است. منشأ و مناطق اصلی پیدایش ادیان از سرزمین‌های شرق است که بعدها به مغرب زمین رسوخ می‌کند. "پیدایش" دین در شرق و "رسوخ" آن در غرب در مناسبات متفاوت صورت گرفته که پیامدهایش نیز متفاوت بوده‌اند. فراخوان زردتشت همزمان است با مناسبات قبیله‌ای مردم ایران قدیم. هنگام ظهور و بسط دین زردتشت شهرنشینی متداول نبوده و مناسبات شهری نیز وجود نداشته است. زمینه‌های مناسبات شهرنشینی در همان سبک ایران باستان، از دوره‌ی کمی پیش و پس از سلطنت هخامنشیان آغاز می‌شود. نزدیک به هزار سال پس از بنیانگذاری سلطنت هخامنشیان، ظهور اسلام نیز با همان مناسبات قبیله‌ای دوره زردتشت، مضاف بر نزاع‌های شدید قبیله‌ای در بیابان‌ها و صحراهای عرب، همراه بوده است. در حالیکه مسیحیت در دستگاه امپراطوری رُم باستان همزمان است با مناسبات شهرنشینی و شهروندان آزاد که دارای حق رأی و شرکت در فعالیت‌های متنوع عمومی بوده‌اند.

اسلام دینی بوده که با غارتگری و خون و شمشیر در مناسبات کاملاً خشن قبیله‌ای، ظهور کرد. ما نیز هزار و سیصد سال در همین خشونت، کشتار دینی، بی حقوقیِ شهروندانه و بطورکلی تیرگی‌های آن زیست و عادت کرده و در برابرش خموش مانده بودیم و صدایی از ما در این هزار و اندی سال پژواک نشد. پرورده هزار و سیصد ساله اسلامیم اما لاف بینش ایران کهن می‌زنیم به این بهانه که اسلام را در خویشتن فرهنگی مان ایرانی کرده‌ایم! تا بینش "ایرانشهری" را در اذهان جا انداخته و بدینوسیله از دشواری برشمردن چگونگیِ "ایران اسلامی"، بگریزیم. غافل از اینکه حتا اگر ارزش‌ها و الگوهای ایران کهن هم تداوم پیدا می‌کردند و یعنی دو هزار و پانصد سال در یکنواختگی ارزش‌های تکرار شده زیست اجتماعی فرهنگی می‌داشتیم، باز هم بر حسب سخن سنجیده و با جسارت یاکوب بورکهارت، بی تاریخ می‌ماندیم. بی تاریخی و بی تاریخی ما، یعنی تکرار ارزش‌های یکنواخت و سرمدی در اعصار که آنها شالوده زیست اجتماعی ما بوده‌اند.

به دو دلیل بینش "ایرانشهری"، بینشی که می‌خواهد راهکار باشد برای به درآمدن از وضعیت فعلی، نمی‌تواند از کور راه اسلامی عبور کند. دلیل اول، ممارست با چنین بینشی بعنواه راه حل مسئله، باعث نشده تا خودِ مسئله شناخته شود. بدون ایضاح سخن به آنچه که زیست فرهنگی و اجتماعی ما را می‌سازد و هویت ما را برملا می‌کند، هر نوع ارائه راه حل یک طنز تلخ خواهد بود. هر پدیده و پدیداری ابتدا بایست شناخته شده و سپس تئوریزه شوند. نخست باید از خفتگی هزار و سیصد سال در اسلام بیدار شد و آنوقت در جستجوی راه حل آن برآمد. دوم، تازه بینش "ایرانشهری" راه حل یا راهکار نیست بازگشت به همان الگویی ست که از آن شهروندان آزاد چون یونان و روم کهن، برنخاسته است. تا آن هنگام که فردیت از ما برنخاسته باشد و نتوانیم چنین الگویی بسازیم هیچ راه حلی بوجود نمی‌آیند. برای این منظور نخست باید با "ایران اسلامی" این جرثومه و منبع تیرگی روبرو شد و دست پنجه نرم کرد.

سخن بورکهارت راجع به "بی تاریخی" که مربوط می‌شود به "استیلاء" ارزشهای گذشته، معنایش فقدان حرکت است، حرکت که وجهه مهم تاریخ را تشکیل می‌دهد. و یعنی از یک زمان به زمان دیگر رسیدن بگونه‌ای که زمان‌ها متشبه نیستند منفرق‌اند. زمان، واحد و اندازه تغیر است. وقتی هزار و سیصد سال تغیر ایجاد نشده باشد معنایش این است که همه‌ی این زمان‌ها بالحاظ نوع ارزش‌های فرهنگی برهم منطبق‌اند. در حالیکه مفهوم تغیر بستگی کامل به تنوع زمان دارد. و یعنی هرگاه زمان امروز با زمان دیروز و زمانی که خواهد آمد با هم متفاوت باشند نتیجتاً تغیر ایجاد خواهد شد.

سخن از "ایرانی ماندن" پس از حمله عرب و لاف آن را زدن در میان ما بسیار است اما دریغ از شناختِ ماهیت رفتار آن! ماهیتی که سراسر اسلامی است و به همین منوال از خود رفتار نشان می‌دهد. رفتاری که مبادی هیچ فکر تاره نیست. این مسئله را در کتاب "عقل و نقل" (رویدادهای جعلی در فرهنگ اسلامی) به واسطه طرح رویدادهای مهم، به تفصیل برشمردم.

زمان‌های سپری شده در دوره اسلامی که هزار و سیصد سال از عمرشان می‌گذرد و رویدادهایی را موجب شده‌اند نشان می‌دهد که همه آن رویدادها بالحاظ سطوح ارزشهایشان همانه‌اند. در نتیجه زمانها نیز بر هم منطبق و همانه‌اند. و یعنی حرکت که موجب دگرگونی در نظام فرهنگ شود صورت نگرفته است. در این هزار و سیصد سال تمام رویدادهای مهم در فرهنگ و اجتماع ما، از یک مرجع شناخته شده بنام اسلام تأثیر گرفته بوده و به همین جهت همه‌شان رنگ و بوی اسلامی داشته‌اند. باری، ما مردم بی تاریخ هستیم آنگاه که خویشتن فرهنگی ما مملو از دینیت ایرانی و اسلامیت است و رتق و فتق امور نیز در همین چهارچوبه‌ها، صورت می‌گرفته.

نیکروز اعظمی



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy