ویژه خبرنامه گویا
نسق گرفتن در فرهنگ عامیانه ما ایرانیان یک واژه آشناست که شنیدن آن، ناخود آگاه ذهن را به دوران زورگیری لاتها و اوباش در محلات قدیم، خاصه شهر تهران میکشاند که هنوز داستانها و حکایاتی شنیدنی از آنها دربین مردم کوچه و بازار رواج دارد. تو گویی افسانه میشنوی و در عصر حاضر که همه چیز بر مدار منطق و تخصص میگردد، نسل نسق گیرها ور افتاده است. حال آنکه بعد از ظهور پدیده نظام ولایی، نسق گیری با به قدرت رسیدن گروهی لمپن و فرصت طلب دین فروش، از سطح لاتها و چاقو کشهای محلات به سطح رهبری نظام و صاحب منصبان نوکیسه حکومتی ارتقا یافته و بعنوان یک ویژگی از قدر قدرت بودن و ابزاری برای تحمیل آراو نظرات رهبری احیا شده است.
تا نگوئید مخالفت با نظام و اداره کنندگان امروز این کهنه دیار، باعث چنین نسبتی به نظام ولایی شده است، نگاه کنید به عملکرد اصحاب قدرت؛ ازرهبری نظام تا به پایین؛ خاصه شخص سید خراسانی که طی سی و پنج سال ولایت تحمیلی خود، یک لحظه از "نسق گیری" از ملت و مخالفان خود غافل نبوده.
پافشاری علی خامنه ای برای دوام و بقای حکومتش و منتقل کردن ان به پسرش مجتبی ان هم به رغم همه مخالفتهای پنهان و اشکار مردم و حتی گروهی از مخالفانی که در زمره اهل بیت رهبری به حساب میامدند و حالا ساز مخالف میزنند، تا بدانجا رسیده که نه تنها رئیس جمهور دست اموز و گوش بفرمانش را هم در یک سانحه ساختگی هوایی سر به نیست میکند بلکه با راه اندازی یک شعبده دیگر به نام انتخابات، با این پیام صریح به مردم که: "بزودی از بین کاندیداها (که همگی از خودیهای رژیم محسوب میشوند) یک رئیس جمهور جدید "تعیین" میشود" و با پرهیزعامدانه از جمله انتخاب به جای "تعیین"، نسق تازه ایی از مردم و مخالفان خود میگیرد و همه را موظف به فرمانبرداری محض میکند تا جائیکه به مطبوعات هم هشدار میدهد که مبادا هیچ جریده ایی در مخالفت از این شعبده انتخابات مطلبی را منتشر نمایند.
ملت تماشاگر
سعید نفیسی، ادیب، تاریخنگار، نویسنده، مترجم و شاعر و یکی از بزرگترین تاثیرگذاران ادبی در تاریخ ادبیات معاصر ایران است که با آثار و تالیفاتی که از خود برجای گذاشت، نقش بیبدیلی را در حوزه ادبیات، تاریخ و فرهنگ این مرز و بوم کهن ایفا کرده است، او جمله ایی معروف دارد که میگفت: خدواند به ما ایرانیان همچون نیاکانمان ذوق مخصوصی برای تماشا کردن داده است و تا چند قرن دیگر هم فرزندانمان هم سرگرم همین تما شا هستند چرا که وضع جغرافیایی ایران، کشور ما را بهترین تماشاخانه جهان کرده است. برای درک بهتر و عینیت بخشیدن به این جمله زنده یاد سعید نفیسی کافی است بیادتان بیاید که در همین چند سال پیش وقتی رژیم در میادین شهر نمایش اعدام مجرمان زندانی، خاصه زندانیان سیاسی را، آن هم با جرثقیل به راه انداخته بود، گروهی از مردم، ساعتها قبل از مراسم به محل اعدام میامدند تا بال بال زدن یک هم وطن؛ ولو مجرم را در بالای جرثقیل تماشا کنند آنچنانکه امروز همان قشر تماشاگر در مواجه با هجوم عمله ظلم، به دختران و زنان هم وطنمان، به تماشا میایستند و ایضا همین قشر تماشاگرانند که امروزه انها را بنام قشر خاکستری جامعه میشناسیم، در تمامی دوران ۴۵ ساله حاکمیت نظام ولایی مشتی لمپن و نسق بگیر، با منفعل بودن و تنها درنقش تماشاگر مانع به ثمر رسیدن تمام چنبشهای ازادیخواهانهی ملت ایران در طی این سالها شدهاند و همین گروه نه اندک، مصداق همان جمله زنده یاد سعید نفیسی میتوانند باشند.
چه باید کرد؟
بی گمان مبارزه با دیکتاتورها، تلاش ساده و کم هزینه نخواهد بود و این واقعیتی است که نمیتوان ان را کتمان کرد اما فراموش نباید کرد که در طول تاریخ دیکتاتوریهای بسیاری سقوط کردند، حتی آنهایی که ظاهری شکست ناپذیر و دارای بیشترین نیروی محافظ بودند، که در مقابل جنبشهای هماهنگ سیاسی، اجتماعی و اقتصادی یک ملت تسلیم شدند. برای نمونه از ۱۹۸۰، دیکتاتوریها در کشورهای استونی، لاتویا، لیتوانی، آلمان شرقی، لهستان، چک اسلواکی، اسلوونی و... در برابر جنبشهای مردمی میدان را خالی کردند و در نهایت ساقط شدند.
در فضای سنگین امروز ایران خاصه بعد از جنبش مهسا که سکوت سنگینی بر جامعه تحت فشار فقر و مشکلات اقتصادی و خفقان و سانسور و بگیر و ببندقرار دارد، پرسشهای زیر در اذهان همه آزادیخواهان این کهنه دیار متبادر است:
۱ - آیا مبارزه مدنی تعریف شده از سوی عالمان و اندیشمندان جهان غرب برای تغیریک رژیم دیکتاتوری، در کشوری چون ایران با همه مشخصات فرهنگی و جغرافیایی منحصر بفردی که برای ان قائل هستیم، تنها راه کار رسیدن به ازادی است؟
۲ - بی شک برای به بارنشستن نهال هر جنبش آزادیخواهانه باید صبر و استقامت داشت و نباید انتظار یک شبه به نتیجه رسیدن را داشت، اما به نوش داروی بعد از مرگ سهراب هم میتوان امید داشت؟ ان هم در شرایط امروز وطن که هر روز با قراردادهای واگذاری خاک وطن به بیگانگان و بی خبر بودن ملت از کم و کیف انها، وایضا نابودی منابع طبیعی و هزاران تیشه به ریشه خوردن این مرز بوم که هیچ کاری جز اعتراض بی سرانجام نداشتهایم وعملا زمینگیر شدهایم میتوان همچنان تماشاگر ماند؟.
۳ - آیا به صرف صبوری وبر پایی جنبشهای ناموفقی که جز دستیگیری وکشته شدن ازادیخواهان تا کنون نتیجه ایی در بر نداشته است، همچنان باید در همین مسیر پیش رفت؟ وبا امید بستن به بیداری خواب زدگانی که خود را به خواب زدهاند و بیدار نمیشوند میتوان امید بست؟
۴ - آیا در حالیکه خشونتهای رژیم به مرز توحش و رو در رویی علنی با مردم رسیده است وسرکوب و زندان و تجاوز و شکنجه و چوبههای دار به شکلی کاملاً علنی و بدون کمترین پرده پوشی، رواج دارد، مبارزه مدنی چاره ساز بوده؟
به باور این قلم مبارزه مدنی تنها یک وجه از مبارزه با هر حکومت غاصب میتواند باشد و بی گمان راهها و میانبرهای دیگری هم وجود دارد آنچنانکه نیاکانمان در طول تاریخ در مقابله با غاصبان این کهنه دیار بدون اتکا به بیگانگان با مقابله به مثل به مصاف دشمنان میرفتند و نه با پند و اندرز ان هم در مقابله با دژخیمان غاصبی که منطقی جز سلاح و زور نمیشناختند.
بیژن صفسری
مختصر و کوتاه، ش. بابکان