وقتی که یک کوهِ مشکوک به آن هلی کوپتر آمریکایی اصابت کرد یک دفعه همه چیزِ جهان زیر و رو شد، هم از نظرِ میدانی و هم در حوزه گفتمانی. نمونههای عینی بی شمارند، مثلا در یک چشم بهم زدن همه آن چهار میلیون خانه نیمه ساخته ناپدید شدند، یا بقول مش قاسم: "پنداری دود شدن و رفتن تو هوا".
اما صدمات وارد شده به مقولاتِ نظری هم کمتر از خساراتِ فیزیکی نبودند. از برجسته ترین این زیانها، تغییر گفتمانِ اصلی در سطحِ جامعه جهانی بود. تا آن روز، یعنی همان روز افتتاح سد قلعه دختر، همهِ عالم و آدم سرگرم بحثِ شیرین جانشینی بودند. یعنی اینکه زبانم لال، روزی که بعد از صد و بیست سال مقام رهبری جام را سر بکشد، آن وقت ماتحتِ مبارک چه کسی بر روی تختِ رفیعِ ولایت قرار خواهد گرفت؟ یا به زبان ساده به محض آنگوزمان شدن رییس جمهور شش کلاسه، مردم موضوعِ گرم جانشینی را کنار گذاشتند و بحث داغِ سرنگونی را داغ تر کردند.
اما هنوز چند هفتهای در این حال و هوا نگذشته بود که حادثه شومِ دوم اتفاق افتاد، یعنی همان اصابت جسمی نسبتا سخت به اقامتگاه مخفی، حفاظت شده و مجلل رهبر حماس در تهران. امروزه و پس از این دو واقعه مهم، نه تنها کسی در مورد جانشینی صحبتی نمیکند، بلکه موضوع انتقام سخت و خونخواهی هم تبدیل شده است به اسباب خنده و جوک. فعلا بحثِ روز مردم شده "تا سه نشه بازی نشه".
در نوشته قبلی احتمالِ سرنگونیِ سزاری رهبر فرزانه را مطرح کردم که موجب تعجب گروهی شد. بعضیها میگویند ژولیوس سزار را با عمل سزارین به دنیا آوردند در حالیکه حضرت سید علی شخصا و بدون کمک کسی یاعلی گویان پرید بیرون، همانطور که سالها پیش مشروح گرافیکیِ ماجرا را آیت الله سعیدی به تصویر کشانید. البته در آن روزهایی که گشت ارشاد نبود و چنین امکاناتی وجود داشت، یعنی امکان شرح دادن نحوه زایمان. برخی از منتقدان میگویند وقتی که به دنیا آمدن دو نفر مشابه نباشد مُردنشان هم یکسان نخواهد بود. هر چند که این استدلال ظاهرا قوی و محکمه پسند میباشد، ولی فرض محال که محال نیست.
پس اجازه بدهید فرض کنیم که سیدعلی هم مثل جناب سزار و بر اثر توطئه جمعی از نزیدکانش خنجری از پشت بخورد و مشتاقانه به دیدارِ یارِ غارش و استخرش بشتابد. البته ما هنوز بدرستی نمیدانیم که آیا سزار پس از دیدن خنجر خون آلود در دست دوستِ قدیمیِ خود یکه خورد و گفت: " تو هم،ای بروتوس؟ ". اما بیایید باز هم فرض کنیم که این صحنه واقعا اتفاق افتاده و شکسپیر پیاز داغش را اضافه نکرده باشد تا فروش گیشهاش را بالاتر ببرد. پس پرسش این است که اگر تاریخ تکرار شود و سیدعلی از پشت خنجر بخورد، چه کسی نقش بروتوس را بازی خواهد کرد؟
لابد میگویید سید محمد خاتمی که در آن هشت سالِ ریاست هر نه روز شاهد یک توطئه بود. خیر، غیر ممکن است. چرا؟ چون ایشان بشدت مشغول است، در هفت روز هفته و بطور بیست و چهار ساعته وی مشغول جاری کردن خطبه عقد و شاید طلاق است. بنابراین سید اردکانی فرصت سر خاراندن را هم ندارد چه رسد به خنجر زدن از پشت یا بغل یا از جلو.
سید حسن خمینی؟ نه بابا او هم اهل این حرفها نیست. چرا؟ چون کوخ نشینی و زندگی درویشی خیلی با صرفه تر از خونخواهی است.
آقا محسن هاشمی؟ نه جانم، این هم محاله. مسیو محسن حاضره قسم بخوره که باباش در مقابل چشمان خودش و در داخل رختخواب سه نفره و به مرگ طبیعی مرده است و نه تویِ استخر مجمع تشخیص فلان و بهمان.
مسعود پزشکیان؟ بعید است. چون رییس جمهور بیست و شش کلاسه در یکی از کتب طبی عربی خوانده که اطاعت از ولی فقیه از ستایش خدا شفابخش تر است. برای حصولِ اطمینان، از دوستی مصری خواستم که گفتههایش را برایم به فارسی ترجمه کند، دوستم گفت که اصلا چیزی از حرفهای او نمیفهمد، احتمالا دکتر به زبان سواحیلی تکلم میکند. در ضمن مسعود خان نمیداند که آن کتاب محبوب ایشان در قرن چهارم جمع آوری و منتشر شده است، یعنی سه قرن پس از مرگ نویسنده و گوینده آن.
سردار قالیباف؟ فکر نکنم، ایشان فعلا گرفتار حمل مسافر و سیسمونی از فرودگاههای بین المللی استانبول و آنکارا است.
سردار حاجی زاده؟ او هم اهل این کارها نیست، مگر اینکه نصف شبی خنجرش دچار نقص فنی بشود و بی اختیارشلیک کند، یعنی بدرد.
محمود هاله نژاد؟ غیر ممکنه، چون طرز فکر ایشان مشابه افکار رهبری است.
استاد ولایتی؟ ایشان هم از بس نان خشک خورده و لنگ پوشیده دیگر نای خنجر زدن ندارد.
بنابراین چون نقدا کسی از خودیها قادر به بازی کردن نقش بروتوس نیست، مقام معظم رهبری موظف است که تا اطلاع ثانوی به تلف کردن اکسیژن ادامه دهد.
مهران رفیعی
*
*