Monday, Sep 2, 2024

صفحه نخست » حکومت یا حاکمیت، اکبر کرمی

kerami.jpgآیا رژیم جمهوری اسلامی ایران، «حکومت» است؟ یا «حاکمیت»؟
چرا در ایران به رژیم جمهوری اسلامی، حاکمیت گفته می‌شود؟ آیا این اشتباه لپی یک فرهنگ است، که دریافت درخوری از خود و حقوق خود ندارد؟ یا بیش‌تر به فقر «آمیزش‌ اجتماعی مسالمت‌آمیز» و ناترازی‌ها ی «مردم‌سالارانه» بر می‌گردد، که انگار با این خاک سازگارتر است؟ و هزار مرتبه بدتر؛ آیا ما مردمان ایران که به طور چیره منتقد و‌ مخالف جمهوری وحشت اسلامی هستیم، در گفت‌وگو، از جمهوری اسلامی ‌‌و گفتمان آن شکست‌خورده‌ایم و به زبان بی‌زبانی به زبان فاتحان گفت‌وگو می‌کنیم؟ و اگر چنین است، چه‌گونه و از کجا می‌توان و باید ایستادن و ایستاده‌گی را در برابر آوار سرکوب، سانسور و سرب آموخت؟ و سامان داد؟
یکم. دوست نازنین‌ ام حسین سیف‌زاده (۱) ی عزیز که عمر و نام‌ اش بلند بادا، حساسیت و تیزبینی ی ویژه‌ای روی واژه‌ها و برساخته‌ها ی زبانی دارد. وی همیشه از کاربرد واژه ی «حاکمیت» برای توصیف حکومت گلایه می‌کند. فرنود و دلیل او بسیار ساده، اما شنیدنی است؛ «حاکمیت» در یک ملت‌دولت هم‌چنان که در برساخت «حاکمیت ملی» آمده است، از حقوق ملی است و به مردمان یک سرزمین برمی‌گردد. حاکمیت ادامه ی خواست، اراده و نماینده‌گی مردمان‌ است. وقتی خواست مردم در بنیادها بی‌اهمیت است؛ اراده ی ملی تعطیل شده است؛ و نماینده‌گی مردم نمایشی و فرمایشی است. یعنی «حاکمیت» هم حاکم نیست؛ و آن‌که حاکم است، سرکرده ی گروهی گردن‌کش و سرکش است که به زور سرکوب و سرب بر مردم سربار شده است.

حاکمیت در هر سرزمینی به مردمان آن سرزمین که در جهان نوین «ملت‌دولت» نامیده می‌شود، باز می‌گردد. هر کشوری حکومت دارد، اما هر حکومتی حاکمیت ندارد. حاکمیت حکومت قانون در چهارچوب حقوق‌بشر و تعادل‌ها و ترازها ی مردم‌سالار است. در چنین چهارچوبی است که یک‌ حکومت، حاکمیت می‌شود و حاکم ادامه اراده و حاکمیت ملی است. آن‌چه در نبود دمکراسی در ایران جاری است؛ و در جا ی خالی ملت‌دولت بر ایران چیره است؛ حکم‌رانی می‌کند، و خود را دولت و‌ حکومت می‌خواند و بر مردم می‌چپاند، رژیم و در به‌ترین حالت حکومت است. جمهوری اسلامی از روی نادانی و بخت بر این بددانی دامن زده است؛ و می‌زند. یعنی رژیم و گفتمان آن چون «حاکمیت» را از آن «خداوند» می‌داند، و خود را نماینده او، طبیعی است که حاکمیت را حق خود و نه حق مردم می‌داند. رژیم در رویا ی تراشیدن حقانیت، روامندی و نماینده‌گی مردم، به چنین دروغ و فریبی آویخته و خود را حاکمیت می‌خواند. شوربختانه اما این بدزبانی بسیار فراوان شده است؛ و بسیاری از منتقدان و حتا مخالفان رژیم هم از روی نادانی و‌ گاهی عادت به حکومت سرکوب و سرب «حاکمیت» می‌گویند.
دوم. زبان و واژه‌ها را نباید دست‌کم گرفت. زبان هم یکی از مهم‌ترین دست‌آوردها ی فرگشت قشر خاکستری و پرچین مخ آدمی است، و هم در فرگشت آن بسیار هنایا و کارآمد بوده است. زبان در بخش‌ها ی حسی پوسته ی مخ (Wernicke's area) چنان پروده شده است که در بنیادها حس را به اندیشه و اندیشه را به اندیشیدن از راه زبان نزدیک کرده است؛ و در بخش‌ها ی حرکتی (Broca's area) نیز چنان گسترده است که کنش‌ها ی ارتباطی نازبان (۲)، بی‌زبان (۳) یا فرازبانی (۴) را در سایه قرار داده است.
در اهمیت زبان هرچه بگویم کم گفته‌ایم. اهمیت زبان در دریافت تاریخ اندیشه تا آن‌جاست که برجسته‌گان فلسفه ی تحلیلی (۵)، فلسفه را چیزی بیش از فلسفه ی زبان نمی‌دانند! و زمانی در حلقه ی وین (۶) این ادعا و داو پیش گذاشته شد، که اگر شلخته‌گی‌ها ی زبانی را بشناسیم و با تعریف‌ها و‌ کران‌بندی‌ها ی دقیق از دایره ی زبان بیرون بگذاریم، بسیاری از دش‌واری‌ها ی آدمی در فرآیند گفت‌وگو و فلسفیدن از میان برمی‌خیزد. آن‌ها همه ی بگومگوها و جدال‌ها را برآمد آشفته‌گی‌ها و شلخته‌گی‌ها ی زبانی می‌دانستند.
این غلت‌انداز خود برآمد ریختی از نادانی بر زبان و ساختار و کردار آن است. چه، اگر پیچیده‌گی‌ها ی بسیاری که پیوند زبان با فربود و واقعیت را پوشیده نگاه می‌دارد، در نوردیم، چنین پندارهایی به آسانی دریده خواهد شد. (۷) با این همه، اهمیت زبان برای دریافت فلسفه و گفت‌وگو بر سر برساخته‌ها ی انتزاعی و کلی ی زبانی، آن‌قدر هست که ما را در کاربرد واژه‌ها حساس‌تر و محتاط‌تر کند. به ویژه ما ایرانی‌ها که بار «دین‌خویی» را هم روی دوش‌ها ی خود می‌کشیم. و عجیب نیست اگر زبان را نه برآمد فرآیندها ی تاریخی ی هم‌سازی میان آدمیان که ره‌آورد لطف الهی و آموزش او بدانیم.(۸) باید در دارایی‌ها زبانی خود حساسیت بیش‌تری داشته باشیم و با بددانی‌ها و بدخوانی‌ها جدی‌تر روبه‌رو شویم. (۹)
فرآیند گذار از جمهوری اسلامی، به ویژه گذار به مردم‌سالاری، یک فرآیند پیچیده، تودرتو، لایه‌لایه و جمعی و انباشتی است؛ هیچ‌کس نمی‌داند کی؟ و چه‌گونه؟ اما این گذار رقم خواهد خورد. آسان‌ترین و کم‌هزینه‌ترین بخش گذار، گذار از زبان و‌ گفتمانی است که جمهوری اسلامی را سرپانگه‌داشته است.
پانویس‌ها
۱- حسین سیف‌زاده استاد پیشین علوم‌سیاسی در دانشگاه تهران است که اکنون در راکویل مریلند ساکن است و در منت‌گامریال کالج تدریس می‌کند.
۲- ارتباط نازبانی همانند ارتباط‌ها ی هنری.
۳- ارتباط بی‌زبان (Nonverbal) همانند زبان بدن (Body language) و ایما و اشاره.
۴- ارتباط فرازبانی (Metalanguage) همانند دانش‌ها ی گوناگون که در اوج آن فلسفه است. گفت‌وگو از زبان و در باره ی زبان خود ریختی از فرازبان است.
۵- من البته هم‌چنان که در جایی نوشته‌ام. فلسفه را بسیار بیش‌تر از فلسفه ی زبان می‌دانم. فلسفه برای من تکاپوی دانایی (و چیره‌گی) بر بارش زمان و زبان است؛ و بارش زبان هرچند در آغاز خود سازوکاری برای چیره‌گی بر بارش زمان بود، اما اکنون خود باره ی اندیشه و بخشی از بار دانایی است که باید کشیده شود.
۶- در ادیان به طور چیره زبان امری بسیار بنیادین و آغازین است؛ تا آن‌جا که مذهبی‌ها می‌گویند: «در آغاز کلمه بود و خدا کلمه بود.» بنیاد زبان در تاریخ فرگشت آدمی به ویژه در پهنه ی اجتماع چنان سترگ و تکان‌دهنده بوده است، که عجیب نخواهد بود اگر زبان را ادامه ی بت‌‌پرستی‌ و شکلی از آن بدانیم. همین انگاره است که ادامه یافته و سرانجام کتب مقدس را جا ی استوره‌ها و پیکره‌ها ی مقدس قرار داده است.
۷- برخی از مذهبی‌ها و هواداران جمهوری اسلامی حاکمیت را نه از آن مردم که از آن خدا می‌دانند؛ در نتیجه کاربرد حاکمیت برای جمهوری اسلامی برای آنان شکلی از چیره‌گی ی گفتمانی است؛ که کم از پیروزی نخواهد بود.
۸- چنین دریافتی ادامه فلسفه ی اثبات‌گرایی در پهنه ی زبان است.
۹- دگرگونی گفتمانی همیشه با دگرگونی در نام‌ها آغاز می‌شود.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy