Monday, Sep 9, 2024

صفحه نخست » هرچه سکولارتر دوست‌داشتنی‌تر، اکبر کرمی

Akbar_Karami_4.jpgدوست نازنین‌ام علی میرموسوی که استاد دانشگاه مفید قم است در نوشته‌ای با سرنام «دولت فرادینی و حکومت مدنی» (۱) که بسیار متین و قابل تامل است، کوشیده است از جامعه ی دینی به جامعه ی مدنی برسد. او در بازخوانی دین به پسااسلام‌گرایی و در بازخوانی امر عمومی، جامعه، سیاست و سکولاریسم به پسا‌سکولاریسم می‌رسد تا راهی برای پیوند مسلمانان و جهان‌ها ی جدید بگشاید. این ره‌یافت را «حکومت مدنی» می‌خواند که به داوری او از انگاره ی «دولت فرادینی» می‌تراود.
ناگفته نماند که مهربانی میرموسوی هنوز با من است؛ چه‌، او از کسانی بود که در جو سنگین ۸۸ و پس از آزادی از زندان به دیدنم آمد؛ و مدنیت را زنده‌گی کرد. با این همه وقتی پا ی فرنودآوری (استدلال) و انگاره‌‌پردازی در میان است باید آن مدنیت و مهربانی را کنارگذاشت و از مدنیت و مهربانی نظریه و پی‌آمدها ی آن سراغ گرفت.
آیا «دولت فرادینی» و «حکومت مدنی» همان دمکراسی عرفی و سکولار است؟ یا این سرنام‌ها کاسه‌ای را زیر نیم‌کاسه گذاشته‌‌اند و در تکاپو ی فاصله‌گذاری از سکولاردمکراسی هستند؟
اگر دولت فرادینی و حکومت مدنی همان سکولاردمکراسی است، ناگزیری (ضرورت) این نام‌ها و نامه‌ها چیست؟ و اگر دولت فرادینی و حکومت مدنی به ریخت ویژه‌ای از سکولاردمکراسی اشاره دارد، آن‌ ویژه‌گی‌ها کدام است؟ و ناگزیری آن‌ها از کجا آمده است؟
آورده است: «ایده دولت فرادینی بر پایه اصل نفی تبعیض بین مذاهب در حوزه عمومی استوار است. و امام موسی صدر از نخستین اندیشمندان معاصر شیعه بود که به طرح این ایده جرات کرد.»
به داوری ی او «حکومت مدنی، جای‌گاهی میانه در بین سکولاریسم رادیکال و حکومت دینی دارد و گامی با اهمیت در راه نفی تبعیض و استقرار دموکراسی در جوامع دینی پیش می‌نهد.»

جامعه‌ها ی دینی چه جامعه‌هایی هستند؟ شان نزول جامعه ی دینی چیست؟ و چه‌گونه می‌توان یک جامعه را که به مراتب بزرگ‌تر از جمعیت‌ها و حتا اکثریت مذهبی‌ها ی آن است، مذهبی یا دینی خواند؟ آیا این خطا نوعی خطا ی زبانی و لپی است؟ و از آشفته‌گی‌ها ی زبانی در یک تاریخ و اجتماع که دین و دین‌داران در آن چیره‌گی و هژمونی داشته‌اند، بیرون زده است؟ (همانند زبان فارسی که به‌دش‌واری تن به سکولارازسیون می‌دهد.) یا جامعه ی دینی هم همانند حکومت دینی بر حق ویژه و انحصار برای یک گروه ویژه و برگزیده حکایت دارد؟ آیا ما با غلت‌اندازی (Fallacy) شناختی روبه‌رو هستیم که انگاره‌پرداز را در دام خود انداخته است؟
به باور او «حکومت مدنی بر ایده حضور مدنی و غیر‌اقتدارگرایانه و غیر‌آمرانه دین در حوزه عمومی استوار است.» آیا حضور مدنی و غیراقتدارگرایانه و غیرآمرانه ی دین در پهنه ی همه‌گانی تنها ویژه ی دین‌ها و مذهب‌ها است؟ یا غیرمذهب‌ها، نادین‌ها و پاددین‌ها هم می‌توانند در پهنه ی همه‌گانی به طور مدنی، غیراقتدارگرایانه و غیرآمرانه ظاهر شوند و حضور داشته باشند؟ اگر دین‌ها ویژه ‌اند و بر نوعی نظارت استصوابی و ویژه اشاره دارند، این حق از کجا آمده است؟ و اگر ویژه نیستند، تاکید بر این سرنام‌ها چرا آمده است؟
او دین را «نهادی اجتماعی می‌داند که ریشه در باور و ایمان دینی آزادانه دین‌داران دارد.» و در نتیجه در این پندار «پاسداری از ارزش‌ها ی دینی و اجرای احکام شریعت به خواست و اراده شهروندان واگذار می‌شود.»
ارزش‌ها ی دینی چیستند؟ و اگر با ارزش‌ها ی غیردینی، یا پاددینی ناسازگار باشند، تکلیف چه خواهد شد؟ پاسداری از ارزش‌ها ی دینی به چه معنا است؟ و اجرای احکام شریعت در هر پندار پذیرفتنی از یک دولت ملی، یعنی چه؟ اگر برخی از مذهبی‌ها با این دست راه‌بردها و راه‌بری‌ها هم‌آهنگ و هم‌سو نباشند یا نشوند، چه؟ آیا مذهبی‌ها آماده‌اند که به داورها ی ملی و داوری‌ها ی ملی تن دهند؟ او بدون هیچ استدلالی برای «نهاد دین حداکثر از نقشی نظارتی» یاد می‌کند که نمی‌تواند و نباید به دخالت «مستقیم در عرصه سیاسی» کشیده شود. چه، در باور وی «کارکرد اصلی این نهاد تبیین ارزش‌های دینی و شریعت اسلامی و پاس‌داری از هویت دینی جامعه از راه سازوکارها ی مدنی و فرهنگی است.»
در پهنه ی سیاست و معادله ی چندمجهولی یا چندگم‌شده ی توزیع قدرت، اهمیت ندارد دین‌ها و مومن‌ها در مورد دین و نقش آن چه می‌اندیشند، یا چه‌گونه می‌اندیشند، آن‌چه اهمیت دارد، اهتمام آن‌‌ها به صلح، و آمیزش اجتماعی مسالمت‌آمیز است؛ همت و اراده ی آن‌ها به سازش پایدار و آماده‌گی آن‌ها برای توزیع برابر قدرت. آن‌چه اهمیت دارد آماده‌گی مومنان برای دوست داشتن دیگری، شنیدن دیگری و مشارکت دیگری در همه ی تصمیم‌سازی‌ها و تصمیم‌گیری‌ها ی ملی است. آیا سرنام «دولت فرادینی» طلیعه ی خوانشی تازه و مدرن از اسلام است که می‌خواهد مسلمانان را به آشتی ی ملی و سازوکارها ی آن (از جمله برابری ی شهروندان) در پی‌گیری ی توسعه فرابخواند؟ یا پیش‌وند «فرا» تنها به برداشتن گامی دیگر در ادامه ی بدپنداری ی نومانند (شبه‌نوین) و به غایت سنتی ی دولت دینی می‌رسد؟ من هرچه تلاش می‌کنم نمی‌فهمم پاسداری از «هویت دینی جامعه» یعنی چه؟ و چه‌گونه و چرا گروهی حق یا وظیفه دارند (گیریم از راه‌ها ی مدنی و فرهنگی) به پاس‌داری از آن بپردازند؟ اگر هم‌چنان که دین‌ها و اسلام‌ها گونه‌گونه اند، پاس‌داران هم دسته‌دسته شوند و در برابر هم صف‌آرایی کنند، آن‌گاه چه؟ اگر متری بیرون از هرمنوتیک صلح و داوری، غیر از ترازها ی دمکراتیک درمیان است، چرا آن‌ها را آشکارا به میدان نمی‌آورید؟ و اگر نیست این حاشیه‌ها و حاشیه‌‌روی‌ها برای چیست؟
میرموسوی انگاره‌ ی دولت فرادینی را که به باور وی به حضور مدنی دین در پهنه ی عمومی می‌انجامد، «برآیند دیالکتیک دولت دینی و دولت سکولار در جهان معاصر» می‌داند؛ و آن را برآمد هم‌آیندی «دو جریان پسااسلام‌گرایی در جهان اسلام و پسا‌سکولاریسم در جهان غرب» می‌خواند. وی پسااسلام‌گرایی را جریانی می‌داند که در واکنش به اسلام‌گرایی برآمده است که «به جای کوشش برای صورت‌بندی ایدئولوژیک از اسلام در راستای اداره حکومت و جامعه به هم‌سو‌سازی آن با نیازها و الزامات زندگی در جهان کنونی می‌اندیشد.»
به باور او «دموکراسی و حقوق‌بشر در کانون این نیازها قرار دارند، از این رو ارائه تفسیری سازگار از اسلام با آن‌ها دغدغه اصلی پسااسلام‌گرایان است.» چنین تلاشی هرچند بسیار ستوده است، اما اگر مسلمانان و خوانش‌ها‌ ی دیگر از اسلام به آن تن ندهند چه؟
در باور او «در جهان غرب نیز پساسکولاریسم در واکنش به تبعید دین از حوزه عمومی» پیش‌گذاشته شده است. چه، سکولاریسم و عرفی‌گرایی در داوری ی او «شهروندان مذهبی را مجبور می‌کند، هویت مذهبی خویش را درحوزه عمومی نادیده بگیرند.» چنین برداشتی از غرب مدنی ام‌روز آشکارا روزآمد نیست؛ چه، هرچند پساسکولارها در اجتماعات پسانوین به مشارکت همه ی گروه‌ها ی اجتماعی (از جمله مذهبی‌ها) در فرآیندها ی سیاسی (تصمیم‌سازی‌ها و تصمیم‌گیری‌ها) اشاره می‌کنند و اهتمام نشان می‌دهند، اما از این ایده که «حفظ ماهیت سکولار دولت» در کانون آن است، دش‌وار به‌توان به نظارت دین بر پهنه ی عمومی یا حتا کم‌تر «ایده حضور مدنی و غیر‌اقتدارگرایانه و غیر‌آمرانه ی دین در حوزه عمومی» رسید. اگر در «حکومت مدنی برخلاف حکومت دینی، خواست و اراده عمومی مرجعیت می‌یابد و استقلال دو نهاد دین و دولت از یک‌دیگر به رسمیت شناخته می‌شود» از این رو‌ نه تنها «تبعیض نسبت به پیروان مذهب‌ها ی گوناگون» که تبعیض میان دین‌داران و دین‌ناداران و مخالفان دین هم از میان برمی‌خیزد. در اجتماع‌ها نوین، مدرن و تخته‌بند حقوق‌بشر، دست بالا آزادی بیان با آزادی وجدان و آزادی وجدان با آزادی بیان هم‌تراز می‌شود.
در نتیجه سرنام پساسکولار به چیزی فراتر و فربه‌تر از آزادی وجدان و سکولاریته ی بیش‌تر و پیش‌روتر اشاره ندارد. در این اجتماع‌ها همه‌گان به رعایت صلح و آمیزش اجتماعی مسالمت‌آمیز فراخوانده می‌شوند و همه‌گان باید باورها و داوری‌ها ی خود را محاط و محدود به هرمنوتیک صلح و ترازها ی دمکراتیک کنند. در این اجتماع‌ها دژخیمی و بدخیمی، از هر نوع و با هر سرنامی پذیرفتنی نیست. هیچ‌کس، در هیچ پهنه‌ای و با هیچ بهانه‌ای نمی‌تواند و نباید در نقش برادربزرگ‌تر خودنمایی کند؛ توزیع برابر قدرت، شان و آزادی دست‌کم در سطح مناسبات حقوقی، سنگ زیرین این اجتماع‌ها و جامعه‌ها است. پهنه‌ها ی گوناگون اجتماعی (زیرسامانه‌ها)، خودبسنده و خودبنیاد و خودپا هستند.
اگر پساسکولاریسم تمهیدی است که پا ی برخی از مذهبی‌ها (که همانند جن از بسم‌الله سکولاریسم گریزان اند) را به پهنه ی گفت‌و‌گو در مورد سکولاریسم و زیبایی‌ها ی آن باز کند، حرفی نیست! اما اگر این واژه به ریختی ویژه از سکولاریسم اشاره دارد که حق ویژه‌ای برای برخی از مذهب‌ها و مذهبی‌ها در نظر گرفته است، دش‌وار بتوان از آن سراغی در تاریخ اندیشه ی نوین گرفت. کسانی همانند هابرماس از پساسکولاریسم تنها ضرورت گفت‌وگو ی بیش‌تر میان مومنان و دیگران را جست‌وجو می‌کنند. نباید همانند اسلام‌گراها ی قدیمی‌تر باورها ی خود را در میانه ی هر دادوستدی (ترید‌آفی) گذاشت؛ و تصور کرد اسلام ریخت معتدل هر گفت‌وگو ی پسندیده‌ای در تاریخ اندیشه است! پساسکولاریسم جایی ویژه برای دین در پهنه ی همه‌گانی باز نمی‌کند، بلکه جا را برای همه (به ویژه آسیب‌پذیرترها و اقلیت‌ها) باز می‌کند.
(۲) دین‌ها و بسیاری از مذهبی‌ها در اجتماع‌ها و جامعه‌ها ی نوین و توسعه‌یافته گاهی به حاشیه رانده شده‌اند و همانند گروه‌ها ی آسیب‌پذیر نیازمند توجه بیش‌تر هستند؛ از ورود آن‌ها به گفت‌وگوها ی ملی و تخته‌بند صلح باید استقبال کرد. اما در اجتماع‌ها و جامعه‌ها ی توسعه‌نایافته همانند ایران که دین‌ها (در سطحی‌ترین صورت‌بندی از سنت) همانند سرطان همه جا را گرفته‌اند و هیچ جایی برای دیگری نگذاشته‌اند، کاربرد پساسکولاریسم دردناک و غم‌انگیز است و می‌تواند دچار سرنوشت پسامدرنیسم شود و پیش از دادن میوه‌‌، آسیب‌ها ی آن را بر ما آوار کند؛ و همانند جریانی که من آن‌ را «پسانوینش واپس‌گرا» (۳) نامیده‌ام به کمک اسلام‌گرایی بیاید و باززایی سنت را در دستور‌کار خود بگذارد. نگاهی به تاریخ اندیشه در دو سده ی گذشته نشان می‌دهد که ما استاد زبان‌بازی و باززایی ی سنت و هزیان‌ها ی آن در واژه‌ها و برساخت‌ها و برساخته‌ها ی نو هستیم!
من درک نادرست، بدخیم و مهاجم از اسلام و سکولاریسم را می‌شناسم؛ من اسلام‌گرایی و اسلام‌هراسی و اسلام‌ستیزی را می‌فهمم و آن‌ها را ناسالم و دژخیمانه می‌دانم، اما نمی‌دانم سکولاریسم رادیکال چیست؟
اختراع سکولاریسم رادیکال (که هیچ مصداقی برای آن دست‌کم در جوامع دمکرات دیده نمی‌شود) تنها به کار سفیدشویی اسلام‌گرایی‌ها و بدخیمی‌ها ی آن‌ها می‌آید، وگرنه بیرون گذاشتن دین‌ها و مذهب‌ها (که اموری فروملی اند) از پهنه‌ها ی عمومی و همه‌گانی (که امری ملی است) هر چه بیش‌تر، دقیق‌تر، و عمیق‌تر، مناسب‌تر است و باید باعث خرسندی همه‌گان شود.
هرچه آزادتر شادتر. هرچه برابرتر انسان‌تر و انسانی‌تر. و اجتماع‌ها ی انسانی هر‌چه سکولارتر امن‌تر و آبادتر.
در اجتماع‌ها و جامعه‌ها ی جدید هیچ‌کس لازم نیست هویت خود را (چه مذهبی چه غیرمذهبی و پادمذهبی) در هنگام کنش‌ها و واکنش‌ها ی سیاسی در پهنه ی همه‌گانی فراموش کند؛ مگر آن که از هویت خود پرچمی برای حذف و طرد هویت‌ها ی دیگر بسازد. در اجتماع‌ها ی جدید جامعه ی دینی، غیردینی، یا پادینی بی‌معنا و بی‌مبنا است. زیرا جامعه و اجتماع‌ها ملی‌اند و نمی‌توانند با سرنام‌هایی که همه ی شهروندان را دربرنمی‌گیرند نامیده شوند. بی‌طرفی نسبت به شهروندان در اجتماع‌ها ی نوین و مدرن تنها «نفی تبعیض مذهبی» ‌و نفی «اجبار به رعایت شریعت و احکام آن در پهنه ی همه‌گانی نیست؛ نفی انگاره‌هایی هم هست که به قید‌زدن بر حقوق‌بشر و حقوق شهروندی چشم دوخته‌اند. نفی انگاره‌هایی هم هست که «جاها ی خالی از قدرت» را نمی‌شناسند؛ و خواسته یا ناخواسته جامعه و گستره ی همه‌گانی را تنگ می‌کنند. حذف هرگونه حق و حکم ویژه، نظاره‌گری، گزینش، و مصلحت غیردمکراتیک و پیشینی هم هست.
مدنیت برآمد دین حداقلی و سکولار است؛ خوانشی از متن و ماتن که به سکوت مومنان در پهنه‌ها ی همه‌گانی و تواضع و رعایت دیگری می‌رسد؛ خوانشی از متن و ماتن که بی‌پایان است و می‌تواند خود را تخته‌بند هرمنوتیک صلح و ترازها ی مردم‌سالار کند. خوانشی از متن ‌و‌ رابطه‌ای با ماتن که بدخیم ‌و مهاجم نیست و هویت‌ها ی دیگر را محترم می‌دارد. مدنیت بی‌زاری از زندان‌ها، زندان‌بان‌ها و مناسبات شهربندی است؛ مدنیت تن‌دادن به نظام شهروندی و محدود کردن هر متن و ماتن و هر باور و داوری‌ به آن است؛ مدنیت دوست داشتن دیگری است، نه یک کلمه بیش‌تر و نه یک کلمه کم‌تر.
پانویس‌ها
۱- میرموسوی، علی، دولت فرادینی، حکومت مدنی، ص رخ‌نامه ی عیسی سحرخیز، سی‌ام اگوست ۲۰۲۱
۲- در انگاره‌ها ی انتقادی ی روزآمد، به‌ویژه در انگاره ی بازشناسی (Recognition) اکسل هونت آلمانی (۱۹۴۹) در ریختی بسیار ستایش‌انگیز، ادب هم‌زیستی ی مسالمت‌آمیز را در جهان‌ها ی نوین پیش گذاشته است.
۳- کرمی، اکبر، پسامدرنیته ی واپس‌گرا و مدرنیته ی نگران، رادیوزمانه، سپتامبر ۲۰۱۴



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy