در آستانهی سالگرد جنبش مهسا (زن، زندگی، آزادی) خانم فائزه هاشمی نامهای سرگشاده منتشر میکند تحت عنوان "زندان در زندان" و در آن، مسائلی را از درون زندان طرح میکند و بر اساس آن، "زندانیان سیاسی قدیمی نامآشنا"، بهویژه چپها را به ایجاد "باندهای فشار" و "رفتارهای دیکتاتورمنشانه" متهم میکند.
من نمیگویم که الان وقت مناسبی برای نشر چنین نامهای بود یا نه، گرچه نشر آن در آستانهی سالگرد جنبش مهسا (زن، زندگی، آزادی) نمیتواند تصادفی باشد. من حتی با این هم کاری ندارم که نظام از آن بهرهبرداری سیاسی خواهد کرد؛ چراکه در میدان سیاست و مبارزه، هرکسی وظیفه و کار خودش را انجام میدهد. من بیآنکه بخواهم اصل ماجرا را (تا روشن شدن قطعی آن) نفی کنم و یا اتهامی بزنم، فقط سعی میکنم از لابلای متن نامه نکاتی را وابکاوم و خوانندگان را به تأمل بیشتر دربارهی آن فرابخوانم.
از فحوای کلام و کلیت نامه اینطور برمیآید که خانم هاشمی خواسته، "بخشی از زندانیان سیاسی" را که گویا "در اقلیت" هم هستند، به دلیل عملکردهایشان نقد و افشا کند، اما ماجرا را بهگونهای توصیف میکند که کل زندانیان سیاسی، بهجز خودش و شاید چندنفری از همسنخاناش را زیر سؤال میبرد و از آن فراتر، به ارزشگذاری سیاسی و اجتماعی آنها مینشیند: "در کلام عالی و در عمل خالی"، "نظریهپردازانی از درون تهی"، "دیکتاتورهای کوچک... "!!! آیا نمیشد از همبندیهای خود شکوه و گلایه کرد، بدون این واژههای "ارزشی" و کلیشهای؟!
ایشان در ارتباط با همین ماجرا از "مبارزین نامآشنا" سخن میگوید که گویا پشت این جریانات هستند، اما نامی از آنان نمیبرد! اگر او میخواهد "حقیقتی" را، آنهم "با اشک و آه" افشا کند، پس چرا موضوع را در ابهام میگذارد و فضا و ذهن بدبینی ایجاد میکند؟
ایشان از "زندانیان ریشهدار و یا قدیمی" سخن میگوید و ابراز نگرانی میکند که "وای اگر قدرت بگیرند"! حال، جدای از هر فرد معینی، آیا بهراستی بخش بزرگ زندانیان سیاسی به خاطر کسب قدرت در زنداناند؟ آیا وکیلی که به دلیل دفاع از موکلش در زندان است، فعال حقوق بشری که برای کمترین حقوق سیاسی-اجتماعی میکوشد، کنشگر مدنی و محیط زیستی که برای اکنون و آیندهی سرزمین و مردم خود تلاش میکند، خبرنگاری که فقط وظیفهی کاریاش را انجام میدهد، مطالبه گری که حق قانونیاش را میخواهد و دادخواهی که در جستجوی عدالت است، برای کسب قدرت در زنداناند؟!
خانم هاشمی از "چهرهها"یی میگوید که "جدیدالورودها" "آرزوی دیدارشان را داشتند"، ولی با دیدن آنها مأیوس میشوند! این "چهرهها" چه کسانی هستند و این "جدیدالورودها"از چه جنسیاند؟ چرا ایشان کلیگویی میکند و شفاف سخن نمیگوید؟
ایشان مینویسد "برخی از چپها هر جا و هر زمان که تعدادشان زیاد میشود، باند تشکیل میدهند"! منظور و تعریف ایشان از "باند" چیست؟ آیا متحد و منسجم بودن زندانیان سیاسی و داشتن همبستگی در برابر زندانبان "تشکیل باند" است؟ شاید ازنظر زندانبانان آری، اما برای زندانیان سیاسی که در فضای خوف و خفقان زندان، از کمترین حقوق انسانی برخوردارند، ضروریترین و طبیعیترین حق و تلاش برای حفظ موجودیت خود است. انسانهای آزاد بیرون از زندان هم برای دستیابی به حقوق حقهی خود، گروه تشکیل میدهند و همبسته عمل میکنند. تشتت و چنددستگی میان زندانیان سیاسی مطلوب زندانبان است. ایکاش خانم هاشمی که اهل حق و راستی است، خاطرات زندانیان سیاسی رژیم گذشته از پدر گرانقدرشان جناب هاشمی رفسنجانی را به خاطر میآورد تا معنی واقعی "باند و گروه فشار" را میفهمید. مشهور است که جناب هاشمی باهمبندانِ همسنخ خود، چپها را نجس اعلام کرده و در فضای زندان، حاضر بر سر یک سفره نشستن با آنها نبودند و حتی از دست دادن و تماس بدنی با آنها پرهیز میکردند، چه رسد به جلسهی عمومی و رأیگیری! به این میگویند "گروه فشار" که بهجای همبستگی زندانیان سیاسی باهم، سعی در تفرقه، طرد و انزوای آنان میکنند.
خانم هاشمی ناگهان از ماجرای زندان به صحرای کربلا میزند و موضوع حکومتهای کمونیستی در نقاط مختلف جهان را پیش میکشد که فروپاشیدند و...؟ چرا؟ این موضوع چه ربطی به مشکل باندهای داخل زندان دارد؟! و مگر در جهان معاصر فقط حکومتهای کمونیستی فروپاشیدند؟
ایشان مینویسد "متأسفانه برخی مدافعین حقوق بشر زندانی نیز به اینها [باندهای فشار] پیوستهاند"! حتی اگر این ادعا صحت هم داشته باشد، چرا و به چه انگیزهای خانم هاشمی اعمال فردی برخی زندانیان را به "فعالیت حقوق بشری آنها" میچسباند؟ تا جایی که آنها را متهم به "تقسیمکار با نقشهای متفاوت" میکند. یعنی یک عده در داخل زندان، دست به سرکوب و شانتاژ میزنند و "فعالان حقوق بشری" داخل زندآن هم از آنان آگاهانه و هدفمند دفاع میکنند! خب، بر اساس این فرمول ایشان، آیا نمیتوان گفت که انتشار نامهی سرگشادهی ایشآن هم نوعی "تقسیمکار" با نیروهای اطلاعاتی-امنیتی است؟ به اینگونه که ایشان نامه را انتشار میدهند و نیروهای اطلاعاتی-امنیتی و رسانهها و شخصیتهای "نامآشنا" بقیهی پروژه را پیش میبرند؟
و به همین روست که این پرسش طبیعی و بجا طرح میشود که چرا این نامه و این اقدام، حالا و در شرایط انسداد سیاسی نظام طرح میشود؟ آنهم از سوی خانم هاشمی؟! آیا ایشان خود را ادامهدهندهی نقش پدر خود در "حل بحران نظام" میداند؟
باری، همانگونه که میبینیم، در این نامه تا اینجا، هم "زندانیان سیاسی نامآشنای قدیمی" تخریب شدند و هم "فعالان حقوق بشری"! و این تخریب اما به همینجا ختم نمیشود و بلافاصله "اپوزیسیون داخل و خارج کشور" هم (چه در فضای واقعی و چه در فضای مجازی) به این ماجرا وصل میشوند! و ما نمیدانیم که این نوشتهی ایشان را "نامه" بنامیم یا "توبهنامه" و "بیانیهی سیاسی"؟!
ایشان حتی برای تکمیل اهداف تخریبی خود، پا از این هم فراتر گذاشته و "زندان را برای برخی از زندانیان سیاسی مکانی برای کسب شهرت و اعتبار" معرفی میکند!!! که حتماً خودشان از این قاعده مستثنا هستند!
مادری که فرزندان ۱۰-۱۲ سالهاش اینک ۲۰-۲۲ سالهاند و بدون مادر در غربت به سر میبرند، برای کسب شهرت و اعتبار در زندان است؟! پدر و مادر دادخواهی که در سالهای آخر عمرشان، همهچیزشان را رها کردند تا داد فرزند خود را بطلبند، دنبال شهرت و اعتبارند؟! و شاید بهقولمعروف "کافر همه را به کیش خود پندارد! "
و ایکاش تلاش تخریبی ایشان همین بود. ایشان با روایت خواب مندرآوردی دخترعموی خود، هم سعی کرده خود را در مرکز توجه قرار دهد و هم زندانیان سیاسی را به توطئه برای قتل خود متهم کند! ادعایی که حتی زندانبانان هم جرئت بیان آن را ندارند!
خانم هاشمی مینویسد این "زندانیان سیاسی نامآشنای قدیمی" در جلسه عمومی بند رأی تازهواردان را همراه با رعب و وحشت باطل اعلام میکنند؛ به دلیل اینکه سالها در زندان بودهاند"! و بعد این عمل را داخل پرانتز با برخورد حکومت با مردم در مطالباتشان مقایسه میکند!!!
ایشان اگر فضای تنگ، واقعی و مخوف زندان را تجربه کرده باشد، نمیبایست آن را با جامعه مقایسه میکرد. در جامعه هزاران عامل نقش بازی میکنند؛ در زندان، زندانی هست و زندانبان. حال اگر زندانبان برنامهریزیشده، یک عده "جدیدالورود" مورد اعتماد خودش را وارد بند کند تا توازن قوای عددی را به سود خود تغییر دهد و سعی کند از این طریق نفوذ و اعتبار "زندانیان سیاسی نامآشنای قدیمی" را بیاعتبار و اقتدار معنوی آنها را خدشهدار و میان زندانیان تفرقه ایجاد کند تا همبستگی و مقاومت آنان را بشکند؛ آنها چه واکنشی باید نشان دهند؟ آنهم در شرایطی که زندانیان سیاسی شجاعانهتر و فداکارانهتر از مردمانِ آزادِ بیرون از زندان، حتی در فضای تنگ و سرکوب زندان همچنان مقاومت میکنند. و حالا اگر یک یا دو نفر "جدیدالورود" با "پیشینههای ویژه" یا "بدون هیچ پیشینهای" تصمیم و ارادهی جمعیِ زندانیان سیاسی را در حقخواهی و مقاومت بشکنند و یا بیاعتبار کنند، به که خدمت کردهاند؟
و اینکه "زندانی معینی" به ظن "آنتن بودن" و یا "مأمور حکومت بودن" منزوی و یا طرد شود، در همهی زندانهای جهان امری طبیعی و مشروع است. زندانی بودن، آنهم زندانی سیاسی، بهاندازهی کافی زجرآور و کشنده است و دیگر جایی برای تحمل "آنتن"، "تواب" و "مأمور حکومتی" نمیماند.
خانم هاشمی در بندهای پایانی نامهاش، حجت را بر همگان تمام میکند و با توصیف و ترسیم زند آنهای جمهوری اسلامی با همهی امکانات قانونی، رفاهی و بهداشتی و غیره و زیر سؤال بردن روایتهای تلخ و دردناک زندانیان و خانوادههای آنان، هم زندانیان سیاسی و خانوادههای آنان را دروغگو و بیاعتبار میکند و هم برای نظام حاکم اعتباری داخلی و جهانی میخرد. "معامله" دیگر از این روشنتر نمیشود!
متأسفانه در هر خانواده و قوموخویشهای ایرانی دستکم یک اعدامی و زندانی سیاسی وجود دارد که با تجربیات تلخ خود بتوانند ادعاهای خانم هاشمی را داوری کنند.
خانم هاشمی در آخرین بند نامهاش خودزنی میکند و حتی بالاتر از آن، با ضمیر "ما" اعلام میکند که "ما مبارزین طبل توخالی و دیکتاتورهای حقیری بیش نیستیم! " و من مطمئنم که این نمیتواند سخن یک "مبارز" باشد و به همین دلیل هم، به این گمان نزدیک بهیقین رسیدهام که این نامه (جدای از درستی یا نادرستی ادعاهایش) پروژهای است که اهداف روشن و معینی را دنبال میکند: بیاعتبار کردن زندانیان سیاسی، شکستن مقاومت آنها و ناامید کردن مردم!
کیقباد یزدانی
شهریور ۱۴۰۳
*
*