Tuesday, Oct 1, 2024

صفحه نخست » الماسِ سخن ـ برای گوهر عشقی مادرِ دلیرِ ایران‌زمین، رضا بی‌شتاب

Gohar_Eshghi.jpg*

*

*
این سایۀ افتاده به بستر پَرِ جان است
این گوهر وُ این عشقِ شرربارِ جهان است
او مادرِ ایرانِ گرفتار وُ اسیرست
هر لحظه دل وُ دیدۀ مادر نگران است
هر گاه که فرزندِ زمین رفته به زندان
بانگی شود این مادر وُ در کوچه وزان است
هر بار که بر دارِ اذان روحِ گُلی سوخت
عصیان شده در هیبتِ توفان وُ دوان است
هر گوشۀ ایران که پریشان شود از سوگ
این گوهرِ عشقی است که توفنده دمان است
خاموشی‌ات‌ای عشقِ وطن بیش مبادا
بیداری‌ات امیدِ دلِ پیر وُ جوان است
آزادی وُ زیبایی وُ پروازی وُ شوقی
کزان شوق ستایشگرِ تو در جَوَلان است
بارانِ زلالی وُ حضورت تپشِ عشق
اِسپَرغمِ۱ هر باغ ازان در طغیان است
در آینه گیسویِ سَحَر! چهره عیان کن
آغوشِ تماشایِ جهان در هیجان است
در اوجِ شگرفی وُ شگفتی چو دماوند
دریا زِ تو آموخته همرنگِ سَمان۲ است
بر صفحۀ صبحی وُ گُلِ سوریِ مهری
خشم‌ات ز شرف در تب وُ تاب وُ طَیَران است
تابنده تو بر فرقِ فلک در افقِ فکر
سرشارِ خروشی تو وُ نبضِ تو ضَمان۳ است
برخیز عزیزا که زمان منتظرِ توست
زاندوهِ تو این نغمه سُرا «جامه دران» است
این مادرِ آزُردۀ محنت زده تنهاست
اما تو مپندار که بی توش وُ توان است
این گوهرِ عشقی نَفَسِ سرکشِ یکتاست
او قامتِ غوغایِ کران تا به کران است
افسوس وُ دریغا که غم‌اش همدم وُ یار است
او آتشِ کوبنده برین خوابِ خزان است
محبوسِ ستم مادرِ دلدارِ دیار است
الماسِ سخن سُفته وُ فریاد وُ بیان است
سرچشمۀ خشمی وُ خروشی شده مادر
این چشمه درخشنده وُ خورشید نشان است
‌ای شعلۀ محزونِ گرانجانِ دمادم
گفتارِ تو کردارِ تو مشهور وُ عیان است
این مادرِ غمدیدۀ ما گوهرِ عشقی
خنیاگرِ این خانۀ خاموشِ زمان است

رضا بی‌شتاب
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱-اِسپَرغم=گُل وُ گیاه وُ سبزه. ۲-سَمان=مخفّفِ آسمان. ۳-ضَمان=ضمانت.
*
*



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy