در جواب موشک باران رژیم، قطع به یقین میتوان گفت اسرائیل به ایران حمله خواهد کرد و جمهوری اسلامی نیز قطعاً و یقیناً اعلام نموده جوابی تندتر و کوبنده تر از حملات روز سه شنبه خواهد داد. لذا کاملا قابل پیش بینی است که عمل به مثل تلافی جویانه به پینگ پُنگی مرگبار تبدیل خواهد شد که ممکن است از "ناک اوت (knockout) یا ضربه فنی یک مسابقه بُکس (مشت زنی) بسیار خشن و خونین مُدرن فراتر برود و تبدیل به آوردگاه باستانی نبرد گلادیاتورها برای حفظ موجودیت و حیات خود تبدیل شود. تا در نهایت یکی از طرفین روی شنهای سرخ کولوسئوم مرگ اجتناب ناپذیر را با افتخار در آغوش بگیرد. کولوسئوم یا صحنه نبرد باستانی نه تنها اسرار آمیز و سرنوشت ساز بود بلکه به نوعی مرکز اقتدار و حاکمیت رُم بود.
تصور سناریوی بدترین حالت یا فرانامه نافرجام یک سرانجام بد غیر قابل تصور نیست. به همین دلیل در علم "مدیریت و برنامه ریزی احتمالات برای وقایع بالقوه محتمل باید یک طرح احتیاطی یا برنامه احتمالی (Contingency Plan) در نظر داشت تا از پیشامد غیرمترقبه حداکثر استفاده را در راستای منافع ملی برد. اجازه بدهید کمی صریح تر و با زبان ساده تر منظورم را بیان کنم. اگر این جنگ تلافی جویانه متقابل و در حین حال ویرانگر ادامه یابد، بازنده نهایی آن چه کسی خواهد بود؟ اسرائیل اتمی با پشتیبانی آمریکا و کشورهای غربی یا جمهوری اسلامی منزوی؟ به نظر شما کدام یک؟
همانگونه که گفتم فرض غیر ممکن، غیرممکن نیست. لذا برای لحظهای میتوان سناریوی بدترین حالت را فرض نمود که با بی خردی و حماقت مطلق رژیم آخرالزمانی جمهوری اسلامی که حتی "اعتقاد پسا آخرالزمانی" ظهور امام زمان را نیز دارد، بیشتر منابع انرژی و تسهیلات و زیرساختهای حیاتی ایران نابود شدهاند. متاسفانه اگر نگویم باورات، حداقل تصورات آخرالزمانی و اسطورهای در جوامع مختلف باستانی از جمله ایران شیعی و بابلی و یهودی و غیره وجود داشته است. بنابراین در چنین شرایطی وظیفه ایرانیان چیست؟ وظیفه و مسئولیت ایرانیان مخالف رژیم و بخصوص آنهایی که ادعای اپوزیسیون را دارند چیست؟ چرا خانه در آتش میسوزد و این جماعت مشغول به زد و خورد با یکدیگر به نظاره نشستهاند و نه تنها تمامی خبرگی و مهارت بلکه انرژی خود را صرف جنگهای حیدری و نعمتی در فضای مجازی و حقیقی کردهاند؟
متاسفانه اپوزیسیون همواره در مقابل حوادث بصورت عکس العملی و دنباله رو و پراکنده "واکنش" نشان داده است که حوادث خونبار دی ۹۶ و آبان ۹۸ و جنبش زن زندگی آزادی نمونه هایی از آن هستند که بعد از "حادثه" تلاش نمودند با "موج سواری" برای آن برنامه ریزی کنند. چرا اپوزیسیون از پیش بینی سناریوها عاجز و در برنامه ریزیهای احتمالی یا طرحهای احتیاطی برای حداکثر استفاده از وضع پیش آمده ناتوان هستند؟ در مورد قتل مهسا و جنبش زن زندگی آزادی میتوان بهانه آورد که نمیدانستیم و نمیتوانستیم پیش بینی کنیم. این عذر قبول! آیا پس از گذشت یک سال از هفت اکتبر و بخصوص بعد از حملات اخیر موشکی ایران و تهدید جدی و عزم جزم اسرائیل برای حمله قریب الوقوع به جمهوری اسلامی ایران، و عواقب احتمالی و پیامدهای نامعلوم آن، باز هم میتوان ادعا کرد که نمیدانستیم و مغلوب و غافلگیر حوادث شدیم؟
نگارنده قریب به ۱۶ سال پیش، با توجه به تجربه سالها فعالیت پیشین در گردهمایی اپوزیسیون، در مقاله مفصلی تحت عنوان " زمینه یابی علل ناکامی اپوزیسیون" به معضل ناکامی اپوزیسیون در ایجاد اتحاد و وحدت گرایی و ضرورت ابتکار عمل را پیش از حادثه به دست گرفتن نوشتم، و در طی این سالها بارها نوشته و سخن گفتهام. بدون مبالغه میگویم که از بس نوشتم و گفتم بقول عامیانه " زبانم مو در آورد ". اما بقول مذهبیها چه سود؟ "یا علی رفتم بقیع اما چه سود. هر چه گشتم قبر فاطمه آنجا نبود". وانگهی حال که صحبت از "مذهبی"ها شد، باید اعتراف کرد که رژیم مکار و مذهبی جمهوری اسلامی با قدرت نفوذ فراوان در طی سالیان اخیر در درون به اصطلاح "اپوزیسیون برانداز" از سویی آن را "ناکام تر" کرده است و از سوی دیگر اپوزیسیون برانداز را تبدیل به مشتی تحلیلگر رسانهای و کارشناس همه فن حریف رادیو تلویزیونها یا کلاب هاوس و فضای مجازی نموده است. در نتیجه فعالین اپوزیسیون بجای برداشت تلفن و تماس با یکدیگر و دعوت به رایزنی و اتحاد مبتکرانه، منتظر تلفن رسانههای بیگانه هستند تا آنها را بعنوان کارشناس به برنامه خود برای چند دقیقه دعوت کنند. وضعیت بسیار اسفباری، که بنده در باره آن بارها نوشته و سخن راندهام. اما چه سود؟
بنده دو ماه پیش در ۴ آگوست سال جاری مطابق با ۱۴مرداد ۱۴۰۳ همین خواسته را بعنوان پیشنهاد عاجل و اضطراری برای شاهزاده رضا پهلوی فرستادم و نوشتم با توجه به اینکه جنگ طلبی و ماجراجویی جمهوری اسلامی و گروههای تروریستی نیابتی آن ممکن است هر لحظه ایران را درگیری آتش افروزی خانمان سوزی بکند، آتش افروزی که تبعات و پیامدهای آن غیر قابل پیش بینی است. در این راستا رژیم نه با ملت ایران بلکه با گروههای تروریستی منطقه برای آغاز این درگیری به گفتگو نشسته است و ملت هیچگونه نمایندگی و صدایی در این میان ندارد؛ و در این بین صدای ملت ایران در میان آوای طبل جنگ به گوش نمیرسد و از نظر برخیها ملت و به تبع آن اپوزیسیون بصورت منفعلانه منتظر حوادث هستند. در چنین شرایطی باید مبتکرانه و شجاعانه از فعالان سیاسی و رهبران احزاب که جناحی فکر نمیکنند و منافع ملی ایران را بر منافع جناحی و ایدئولوژیکی خود ترجیح میدهند دعوت به یک جلسه اضطراری و فوری فراجناحی متکثر برای رایزنی کرد.
و اکنون این درخواست را مجددا در این شرایط خطیر با همه ایرانیان و بخصوص آنهایی که خود را اپوزیسیون مینامند مطرح میکنم، تا با اتکا به "تجربههای ناکام مطالبات حداکثری" گذشته، حاضرند حول حداقل مخرج مشترکها نوعی همگرایی و همسویی بوجود بیاورند تا غافلگیر حوادث نشوند و بعد از حادثه در دهها گروه مختلف جمع نشوند تا ادعای رهبری کنند که نتیجه اسف بار آن را در طی موج سواریهای جنبش زن زندگی آزادی شاهد بودیم که تجربه بسیار تلخی و زیان آوری بود. اما بقول نلسن ماندلا مهم یک یا چند بار شکست خوردن و به زمین افتادن نیست بلکه مهم "برخاستن" است. پس بنا به ضرورت مبرم و تاخیرناپذیر زمان متحدانه برخیزیم تا شرمسار تاریخ نگردیم. زیرا مولانا میگوید: " هر که اول بنگرد پایان کار / اندر آخر او نگردد شرمسار".
عبدالستار دوشوکی
مرکز مطالعات بلوچستان ـ لندن