Saturday, Oct 5, 2024

صفحه نخست » بهرام بیضایی: آخوندها با شستشوی مغزی ملت همیشه در قدرت بودند

beyzayee.jpgبابک غفوری آذر - رادیو فردا

قسمت اول نمایش «داش‌آکُل به گفته‌ی مرجان» تازه‌ترین اثر بهرام بیضایی، نام معتبر ادب و فرهنگ و هنر ایران، با حمایت مرکز مطالعات ایرانشناسی دانشگاه استنفورد در نخستین روزهای مهرماه ۱۴۰۳ در سالن رودای شهر برکلی ایالت کالیفرنیای آمریکا به روی صحنه رفت.

بهرام بیضایی همزمان با اجرای نمایش تازه‌اش در گفت‌وگو با رادیوفردا به بیان توضیحاتی درباره نوشتن و اجرای این نمایش و فعالیت‌ها و دیدگاهش در سال‌های اقامت در آمریکا پرداخت.

او دلیل نوشتن نمایشنامه «داش‌آکُل به گفته‌ی مرجان» را پرسش‌هایی عنوان کرد که در طول زمان درباره داستان صادق هدایت به ذهنش رسید. چرایی تحویل دادن همه اسناد و حساب‌ها در پایان داستان از سوی داش‌آکل به شخصیت امام‌جمعه، دلیل کشته شدن بلافاصله داش‌آکل پس از تحویل اسناد، احتمال وجود هرگونه ارتباطی میان این دو واقعه و وجود ارتباط احتمالی میان شخصیت کاکارستم با امام‌جمعه و مرگ داش‌آکل و نرفتن کسی به خواستگاری مرجان در همه سال‌های حضور داش‌آکل در خانۀ حاجی صمد، از پرسش‌هایی است که به گفته آقای بیضایی پس از خواندن داستان به ذهنش رسید و باعث نوشتن نمایشنامه ««داش‌آکُل به گفته‌ی مرجان» شد.

بهرام بیضایی نمایشنامه «داش‌آکُل به گفته‌ی مرجان» را «پشت‌و‌رو کردن داستان داش‌آکل» توصیف کرده و می‌گوید: «فکر می‌کنم داش‌آکلِ سربسته‌ را باز می‌کنم و سعی می‌کنم یک نوری از بیرون بر آنچه او می‌خواست بنویسد، بیفتد. فکر می‌کنم آنچه نوشتم یک جوری نیت او بود. داش‌آکل یک داستان سربسته‌ای است ولی در آن نشانه‌هایی است که اگر آن‌ها را به هم پیوند دهیم می‌شود آن چیزی که من نوشتم، به جای آنچه هدایت ننوشت. او مرا به نوشتن این نمایش راهنمایی کرده و احتمالا او این را در من نوشته از ۵۰، ۶۰ سال پیش، بدون این‌که خودش بداند و من هم بدانم».

بهرام بیضایی در پاسخ به این سؤال که آیا علت توجه به شخصیت امام‌جمعه، به عنوان نماینده قشر آخوند و نقش محوری او در نمایش می‌تواند به قدرت گرفتن این قشر در دهه‌های اخیر در ایران مربوط باشد، گفت: «آن‌ها همیشه در قدرت بودند. هرگز نبوده که در ضعف باشند. با شستشوی مغزی یک ملت، عملا همیشه در قدرت مانده‌اند. برای این‌که هر چیزی ما می‌گوییم مبنایش در آن‌جاست و آن‌ها قبلا ساخته‌اند. فرهنگ، اخلاق، سنت و غیره گرچه در ترکیب با آنچه ایرانی بود و ایرانی‌ها آن‌ها را حفظ کردند، ولی نفس می‌کشیم ... الان به اسم‌ها نگاه کنید. چند اسم داریم که ابتدایش غلام این و غلام آن است. انگار ما یک مشت بندۀ مطیع هستیم که فقط در چهارچوبی که جلویمان گذاشتند فکر می‌کنیم. هدایت از آن فکر کمی بیرون آمد. اما مسئله من در این نمایشنامه داستانی است. این‌که امام‌جمعه تا این لحظه در داستان نبود و بعد در تحویل گرفتن اسناد و بلافاصله در مرگ داش‌آکل هست. هدایت دارد یک چیزی می‌گوید و معناهای دیگر داستانش دیده نشده است. به نظر من این داستان یک معنای خیلی عمیق‌تری دارد از آنچه که ما همیشه به آن نگاه می‌کردیم».



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy