بهرام فرخی ـ ایران، سرزمین افسانهها و تاریخ، اکنون در چنگال سیاهترین دیکتاتوری تاریخ خود گرفتار آمده است؛ رژیمی که دیگر نه مشروعیت در دل مردم دارد و نه اعتباری در چشم جهانیان. این رژیم ضحاکی، چون ماری دوسر، سالهاست که آزادی و شرافت مردم ایران را میبلعد و با هوشمندی ماکیاولیگونه، دشمنانش را شقهشقه و پراکنده کرده است. امروز، بیش از هر زمان دیگری، ضرورت یک بدیل قدرتمند و مردمی برای رهایی ایران از چنگال این ددمنشی احساس میشود؛ اما در برابر ما اپوزیسیونی ایستاده که بهجای اتحاد و همبستگی، خود گرفتار تفرقه و درگیریهای داخلی است.
رژیم اسلامی: نماد ددمنشی و قدرت فریب
بیایید بیپرده سخن بگوییم. رژیمی که در برابر ملت ایران ایستاده، تنها یک دیکتاتوری ساده نیست. خامنهای، این جلاد زمانه، نهتنها سیاستمداری زیرک و بیرحم است، بلکه هنر بهرهگیری از اختلافات دشمنانش را بهخوبی میداند. او با انعطافپذیری ماکیاولیوار، هرگاه نیاز بوده، جام زهر نوشیده و «نرمش قهرمانانه» کرده است تا سلطه خود را حفظ کند. مشروعیت سیاسی این رژیم سالهاست که پایان یافته، اما آنچه این نظام را پابرجا نگه داشته، نه حمایت مردمی، که ضعف و پراکندگی اپوزیسیون است.
بیائید اعتراف کنیم: که راهحلهای تاکنونی مخالفان برای کنار زدن رژیم اسلامی تا حدی شکست خورده است، و هر آن با مرگ خامنهای امکان به قدرت رسیدن نظامیان پاسدار امت اسلامی نزدیک و نزدیکتر میشود.
خطاهای سلطنتطلبان افراطی
بیائید اعتراف کنیم: که شاهزاده رضا پهلوی نمیتواند رضا شاه دیگری باشد. او فردی آزادیخواه و دموکرات است که زمانی شیفته مدلهای پادشاهی کشورهای اسکاندیناوی بود. کشاندن او به دامن راست افراطی چه هدفی را دنبال میکند؟
آیا یک شاهزاده که امروز در یک طرف جریانات سیاسی قرار بگیرد میتواند در فردای ایران آزاد با عنوان «شاه» نقش پدر معنوی تمامی ایرانیان را بدست بگیرد؟ این سوالی است که شیفتگان سلطنت باید از خود بپرسند.
آیا منظور از این حرکات، تقویت اپوزیسیون است یا ایجاد شکاف در آن؟
بیائید اعتراف کنیم: که کمپینهایی نظیر «من وکالت میدهم» و «من از طرف مردم ایران رهبر میشوم» تنها موجب سرخوردگی پیدرپی برای شاهزاده و حامیان پادشاهی مشروطه شدهاند. این کمپینها، بهجای تقویت اتحاد، به دوقطبیسازی سیاسی در اپوزیسیون انجامیدند و انقلاب «مهسا» را به بیراهه کشاندند.
نقدی بر مشاوران شاهزاده
بیائید اعتراف کنیم: که در دو سال اخیر، جز تولید انبوه واژههای بیمعنی و بیاساس برای بدنام کردن مخالفان سیاسی خود، چه کردهاید؟ جبهه انقلابیون علیه رژیم را از درون دچار تفرقه و شکاف کردید و شاهزاده رضا پهلوی را در مقابل بخشی از هموطنانش قرار دادید. شخصیتهای سیاسی خارج از کشور که به نحوی با رهبری شاهزاده همراه بودند را با انگها و اتهامات بی اساس خود منزوی ساختید.
بیائید اعتراف کنیم: که هدف نهایی شما، کشاندن شاهزاده رضا پهلوی و حامیان مشروطهخواه و پادشاهیخواه او به مواضع شکستخورده و منفور سازمان مجاهدین خلق در چهار دهه پیش بود. همچنین، در تلاش بودید تا کشورهای خارجی را به حمله به خاک وطن ترغیب و تشویق کنید.
بیائید اعتراف کنیم: که مشاوران کنونی شاهزاده، بهجای هدایت او به سوی منافع ملی، او را در کنار چهرههای جنجالی نظیر بنیامین نتانیاهو و ماری لوپن قرار دادهاند.
بیائید بپرسیم: بهجز این اقدامات، چه دستاورد دیگری داشتهاید؟
«ما دوستداران ایران آزاد و دموکرات با احترام و خلوص نیت، از شهبانو فرح پهلوی، ملکهای که همواره در قلب مردم ایران جای داشتهاند و ۴۶ سال است که شمع امید عاشقان پادشاهی و خاندان پهلوی را در غربت فروزان نگه داشتهاند، تقاضایی داریم. ملکهای که دوست و دشمن، به درستی، متانت و میانهروی ایشان اذعان دارند؛ شخصیتی که هرگز از مسیر اعتدال خارج نشده و همچون مادری برای هموطنانمان در این چهار دهه انجام وظیفه کرده است و هیچگاه شعارهایی تفرقهافکن یا خشونتآمیز، چه علیه حاکمان فعلی ایران و چه علیه هموطنانی که با نظام پادشاهی اختلافنظر دارند، بر زبان نراندهاند.
خواست ما از شهبانو این است که با بهرهگیری از تجربه و بینش خردمندانه خویش، تدابیری بیندیشند تا مشاوران بیمسئولیت و بیخرد از اطراف شاهزاده رضا پهلوی دور شوند و بهجای آنان، افرادی شایسته و کاردان، که با واقعیتهای ایران آشنا بوده و از دانش کافی در سیاست جهانی و روابط بینالمللی برخوردارند، به مشاوره بپردازند.
از سوی دیگر، باید مراقب بود کسانی که تحت تأثیر ایدئولوژیهای انجمن اسلامی رژیم کنونی پرورش یافتهاند و در دل حکومت دیکتاتوری و روشهای ضحاکگونه را ستوده و آرزوی جانشینی خامنهای با شاهزاده رضا پهلوی را در سر میپرورانند، در این مسیر نقشی نداشته باشند».
چپهای افراطی همچنان در دنیای رویایی خود
بیائید اعتراف کنیم: که چپهای افراطی هنوز از خیالپردازی درباره یک انقلاب سوسیالیستی دست نکشیدهاند. شناخت آنها از ایران و مردمش ناقص است و نمیتوانند درک کنند که مردم ایران خواستار آزادیهای فردی و اقتصادیاند.
بیائید اعتراف کنیم: که وقت آن رسیده که از هیولا نشان دادن شاهزاده رضا پهلوی دست بردارند، زیرا بخوبی آگاهند که او در فردای آزادی ایران، هیچ نقشی در ایجاد دیکتاتوری نخواهد داشت و تصمیمگیریها را به دست مردم سپرده است.
بیائید اعتراف کنیم: که برخی از قوانین مدنی مورد نظر جناح چپ افراطی، هنوز در بسیاری از کشورهای پیشرفته نیز اجرایی نشدهاند و برای تحقق آنها نیاز به فرهنگسازی در دهههای آینده میباشد.
جمهوریخواهان و واقعیتهای منطقه
بیائید اعتراف کنیم: که جمهوریخواهان نیز باید از انتخابات آزاد استقبال کنند و بپذیرند که یک پادشاهی خوب، بهتر از یک جمهوری بد است. در منطقه خاورمیانه، تنها سه کشور -گرجستان، ارمنستان، و اسرائیل- توانستهاند تا حدودی قوانین دموکراسی را اجرا کنند، آنهم در شرایطی که دین نقش انسجام ملی در آنها دارد. در مقابل، جمهوریهای منطقه و خاور میانه «بزرگ» از قزاقستان تا عربستان و از پاکستان تا مصر عمدتاً یا مادامالعمر شدهاند یا در کودتاهای نظامی سقوط کردهاند.
بیائید اعتراف کنیم: که رژیمهای پادشاهی و شیخ نشینان حاشیه خلیج فارس در کشورهای عربی، اگرچه با دموکراسی به مفهوم غربی آن فاصله زیادی دارند، اما توانستهاند رفاه اقتصادی و امنیت را برای مردم خود فراهم کنند.
بیائید اعتراف کنیم: که در برابر این واقعیتها، آیا بهتر نیست که جمهوریخواهان نیز به گزینههای مختلف، ازجمله پادشاهی مشروطه، با ذهنی باز نگاه کنند؟ یک پادشاهی مشروطه مانند اردن، با تمام محدودیتها از جمله فقر اقتصادی و کیفیت جمعیتی «بیش از ۴۰ در صد از جمعیت آن آوارگان فلسطینی هستند» توانسته است امنیت، ثبات و حدی از دموکراسی را به مردمش هدیه دهد. آیا ایران نمیتواند الگویی مشابه برای خود بیابد؟
وحدت، نه تفرقه و نقش شاهزاده رضا پهلوی
بیائید اعتراف کنیم: در سپهر سیاسی امروز ایران، شاهزاده رضا پهلوی شخصیتی کمنظیر و یک سرمایه بزرگ برای اپوزیسیون دموکراتیک خارج از کشور است. او میتواند نقشی مؤثر در گذار ایران به دموکراسی ایفا کند، اما این امر مستلزم پرهیز از افراطگرایی و شکافافکنی میان گروههای مختلف اپوزیسیون است.
و در پایان سخن:
بیائید اعتراف کنیم: که وقت آن رسیده است که تمام نیروهای سیاسی، از چپ تا راست، علیه رژیم اسلامی متحد شوند و از خنجر زدن به یکدیگر دست بردارند.
و لازمه آن فراخوانی ملی برای یک اجلاس فراگیر اپوزیسیون میباشد که از درون آن شورای رهبری و سخنگوی اپوزیسیون انتخاب شود.
تنها از طریق وحدت، و دیالوگ سیاسی میتوان ایران را به سوی آزادی و دموکراسی رهنمون کرد.
بهرام فرخی
*
ده تفاوت میان بنسلمان و مجتبی خامنهای
آزادی موقت نرگس محمدی از زندان