اقدام به بازنشر گسترده یا واکنشهای احساسی به یک عمل توهینآمیز، مانند آنچه در مورد توهین به مزار غلامحسین ساعدی شاهد بودیم، چیزی فراتر از یک اشتباه ساده است. این عمل در واقع به عنوان یک ابزار ناخواسته برای تحقق اهداف کسانی عمل میکند که چنین اقداماتی را برنامهریزی کردهاند. مجریان این اعمال، بهخوبی به ماهیت هیجانی مخاطبان و قدرت واکنش عمومی در شبکههای اجتماعی واقفاند و دقیقاً بر همین اساس، نقشه خود را طراحی میکنند. آنها آگاهانه دست به کاری میزنند که مطمئن باشند موجی از واکنشها را به دنبال خواهد داشت و این واکنشها، حتی اگر محکومیتآمیز باشند، باز هم باعث تثبیت پیام و نیت آنها میشود.
در این میان، رفتار بازنشرکنندگان و واکنشدهندگان، خود به نوعی تبدیل به بخشی از مسئله میشود. زمانی که محتوای توهینآمیز به شکلی گسترده منتشر میشود، پیامی که ممکن است در ابتدا محدود به یک گروه یا دایره کوچک باشد، به سرعت به یک پدیده فراگیر تبدیل میشود. این بازنشرها به افراد بیشتری اجازه میدهد تا از وجود این عمل آگاه شوند و واکنش نشان دهند، و این دقیقاً همان چیزی است که مجریان این اعمال به دنبال آن هستند. به بیان دیگر، آنها آتش کوچکی را برپا میکنند و دیگران، آگاهانه یا ناآگاهانه، با ریختن هیزم به این آتش، آن را به شعلهای بزرگتر تبدیل میکنند.
علاوه بر این، نباید فراموش کرد که چنین رفتارهایی در فضای رسانهای کنونی، زمینهساز بهرهبرداریهای سیاسی و اجتماعی از سوی جریانهای مختلف میشود. در جمهوری اسلامی، که نظارت گستردهای بر فضای مجازی و رفتار اجتماعی مخالفان دارد، چنین رویدادهایی به فرصتی طلایی برای مدیریت و کنترل افکار عمومی تبدیل میشود. نیروهای سایبری حکومت، با بزرگنمایی این اختلافات و درگیریها، نه تنها تلاش میکنند تا مخالفان را در برابر یکدیگر قرار دهند، بلکه از این موقعیت برای گسترش روایتهای حکومتی و کنترل بیشتر بر فضای مجازی بهره میبرند. در این میان اما، بیشتر از هر جریانی، حکومت جمهوری اسلامی بهرهبرداری میکند و بازنده این نزاع همزمان هر دو جریان چپ و راست مخالف حکومت هستند. این تاکتیکها تنها زمانی مؤثر میشوند که خود مخالفان، آگاهانه یا ناآگاهانه، به تقویت این روایتها کمک کنند.
از همه مهمتر، چنین اعمالی موجب میشود که هرگونه تلاش برای ائتلاف بر سر حداقلهای مشترک با موانع جدی روبهرو شود، و این دقیقاً همان چیزی است که حکومت اسلامی به دنبال آن است. به همین دلیل نباید در دام چنین ترفندهایی گرفتار شد.
مسئله دیگری که در این میان مطرح میشود، کاهش توانایی جامعه برای تمرکز بر مسائل مهمتر و بنیادیتر است. هر بار که یک موضوع جنجالی از این دست مورد توجه قرار میگیرد، توجه عمومی از مسائل اساسیتر منحرف میشود. در حالی که جامعه ممکن است نیاز داشته باشد بر موضوعاتی مانند آزادی بیان، عدالت اجتماعی یا حقوق بشر متمرکز شود، چنین حواشیای به تدریج فضای ذهنی و رسانهای را اشغال میکند و اولویتهای اصلی را به حاشیه میراند. این موضوع، خود یکی از اهداف پنهان کسانی است که چنین اعمالی را برنامهریزی میکنند: ایجاد هرجومرج ذهنی و پراکندگی تمرکز در میان مخالفان.
برای شکستن این چرخه، نیاز به یک تغییر بنیادین در نحوه برخورد جامعه با چنین رویدادهایی داریم. اولین گام، آموزش عمومی درباره تأثیرات بازنشر و واکنشهای هیجانی است. افراد باید بدانند که هر بار بازنشر چنین اخباری، در واقع به معنای حمایت غیرمستقیم از مجریان آن است. این آگاهی میتواند به کاهش قدرت چنین اعمالی کمک کند و مانع از گسترش تأثیرات منفی آنها شود.
گام بعدی، ترویج تحلیلهای عمیق و منطقی به جای واکنشهای احساسی است. تحلیلهایی که به جای پرداختن به جنبههای سطحی یک رویداد، به بررسی دلایل، پیامدها و اهداف پشت آن میپردازند، میتوانند به مخاطبان کمک کنند تا با درایت بیشتری به این گونه اخبار واکنش نشان دهند. همچنین باید بر اهمیت بیتوجهی و سکوت در برابر برخی رویدادها تأکید کرد. این سکوت، نه از سر بیاهمیتی، بلکه به عنوان یک ابزار استراتژیک برای بیاثر کردن پیام مجریان این اعمال است.
در نهایت، جامعهای که به این سطح از آگاهی و درایت دست پیدا کند، دیگر به راحتی قربانی تاکتیکهای تفرقهافکنانه و تحریکآمیز نخواهد شد. مجریان این اعمال، زمانی موفق میشوند که بتوانند هیجانات عمومی را به خدمت خود بگیرند، اما در برابر جامعهای آگاه و مسئولیتپذیر، قدرت خود را از دست میدهند. این رویکرد میتواند گامی مؤثر در جهت کاهش تنشها، تقویت همبستگی اجتماعی و جلوگیری از سوءاستفاده جریانهای قدرت از اختلافات داخلی باشد.
نیما سروستانی- مستندساز
*