مقدمه
این روزها شاهد بحثهای متعددی پیرامون مفهوم ناترازیهای موجود در ایران هستیم. این موضوع با طرح بحثها و گفتوگوهای شفاهی و کتبی، با استفاده از گسترهی وسیع ادبیات علمی تا پوپولیستی، در محافل و مجامع ایرانی داغ است. بهتر اما، این است که بهطور جزییتر و تکنیکال به این مفهوم بپردازیم و انواع ناترازیهای موجود در مولفههای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران و علل بنیادینشان را بررسی کنیم تا بتوانیم به نتیجهای نزدیکتر به واقعیت برسیم.
مفهوم ناترازی در علوم انسانی
در علوم انسانی، ناترازی (Imbalance) به وضعیتی اشاره دارد که در آن تعادل یا توازن میان عناصر مختلف در سیستم یا ساختارهای اجتماعی از بین میرود و منتج به انواع نابرابریها و بیعدالتیها میشود که در حوزههای مختلف اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نمود و بروز مییابد. اهمیت بسیار این مفهوم از آنجاست که برای تحلیل چگونگی تاثیر توزیع نابرابر منابع، قدرت، فرصتها و امکانات بر پویاییهای اجتماعی به آن نیاز است.
در این حوزهها، دو نوع کلی ناترازی وجود دارد که هرکدام زیرمجموعههای متعددی دارند:
۱. ناترازیهای ساختاری: ناترازیهاییاند که ریشه در ساختارهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی یک جامعه دارند. نابرابریهای اقتصادی، تبعیضهای اجتماعی، عدم توزیع دموکراتیک قدرت، عدم توازن بین عرضه و تقاضا در بازار و ... از این دست ناترازیها هستند.
۲. ناترازیهای عملکردی: این نوع ناترازیها به اختلال در عملکرد صحیح یک نظام سیاسی اشاره دارد. ناکارآمدی حکومت در ارائهی خدمات عمومی، بحرانهای اجتماعی چون فقر و بیکاری، تضاد بین ارزشهای اجتماعی و حکومتی، یا ارزشهای فردی و اجتماعی از جمله ناترازیهای عملکردی هستند که البته آنها نیز (عمدتاً و نه مطلقاً) ریشه در ساختارها دارند.
ناترازیها در صورت گسترش و تداوم میتوانند منتج به نتایج منفی بسیاری در جوامع شوند. ناترازیها از جمله میتوانند شکاف بین گروههای مختلف اجتماعی را افزایش داده و به تشدید نابرابریهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی؛ کاهش کیفیت زندگی، افزایش اضطراب و استرس و کاهش رضایت از زندگی؛ و همچنین میتوانند به بروز انقلابها، جنگها و ناآرامیهای داخلی منتج شوند.
بنابراین پرداختن به مفهوم ناترازی و مصداقهای آن در یک جامعه از اهمیت بالایی برخوردار است که در این مقاله تلاش میکنیم انواع ناترازیها در مولفههای مختلف را برشماریم و نتایج احتمالی آنها را بررسی کنیم.
ناترازیهای اقتصادی
ناترازیهایاند که به عدم تعادل در بخشهای مختلف اقتصادی اشاره دارند و دلایل متعددی از جمله سیاستهای اقتصادی، تحریمها، نوسانات قیمتهای جهانی و رشد جمعیت در ایجاد و تشدید آنها نقش دارند.
ناترازی بودجه: زمانی رخ میدهد که هزینههای دولت از درآمدهای آن بیشتر باشد.
ناترازی بانکی:عبارت است از عدم تعادل بین داراییها و بدهیهای بانکها، کمبود نقدینگی و افزایش مطالبات غیرجاری.
ناترازی ارزی: عدم تعادل بین عرضه و تقاضای ارز در بازار است.
ناترازی انرژی: عبارت از عدم تطابق بین عرضه و تقاضای انرژی، بهویژه در بخشهای برق و گاز است.
ناترازی رفاهی: عبارت از عدم تعادل بین هزینههای رفاهی دولت و منابع مالی آن است. ناترازی تجاری منفی: وضعیتی است که در آن ارزش کل کالاها و خدماتی که وارد میشود بیشتر از آن چیزی است که صادر میشود. به عبارتی کشور بیش از آنکه تولید کند، مصرف میکند.
ناترازی در بازار پول: به معنای عدم تعادل بین عرضه و تقاضای پول است. بهعبارت سادهتر مقدار پولی که در اقتصاد وجود دارد با نیاز واقعی و ظرفیت آن اقتصاد همخوانی ندارد. ناترازی صندوقهای بازنشستگی: وضعیتی است که در آن منابع مالی جمعآوری شده برای پرداخت مستمری بازنشستگان کافی نیست. یعنی تعهدات پرداخت مستمری بیشتر از داراییهای موجود در صندوق است.
ناترازی در بازار دارایی: وضعیتی است که در آن ارزش کل داراییهای موجود در یک اقتصاد با ارزش کل بدهیها و تعهدات آن برابر نباشد و بدهیها بسیار بیشتر باشند.
ناترازی در زیرساختها: که عبارت از عدم تعادل و هماهنگی بین نیازها و ظرفیتهای زیرساختی موجود مثل حملونقل و آب و ارتباطات و ... میباشد.
دلایل ناترازیهای اقتصادی عبارتند از:
افزایش هزینههای جاری دولت، کاهش درآمدهای نفتی، تحریمها و عدم تحقق درآمدهای مالیاتی؛ در بخشهای بانکی، اعطای تسهیلات بیرویه، کیفیت پایین داراییها، نرخ سود بالا و نظارت ناکافی بر بانکها؛ کاهش درآمدهای ارزی، افزایش واردات، نوسانات قیمت نفت و تحریمها میتواند باعث ناترازی ارزی شود. در بخش انرژی، افزایش مصرف انرژی، کاهش سرمایهگذاری در این بخش و یارانههای انرژی از دلایل اصلی هستند. ناترازی رفاهی نیز به دلیل افزایش جمعیت، افزایش هزینههای درمانی و بازنشستگی، کاهش درآمدهای دولت و عدم اصلاح نظامهای حمایتی شکل میگیرد. علاوه بر این، کمبود سرمایهگذاری، عدم بهرهوری، وابستگی به درآمدهای نفتی، تحریمهای اقتصادی، قدیمی بودن ماشینآلات و عدم دسترسی به تکنولوژیهای جدید نیز میتواند موجب ناترازی تجاری منفی شود. همچنین، افزایش پایهی پولی، کسری مستمر بودجه، تسهیلات بانکی بیرویه و مشکلات ساختاری نظام بانکی، از دیگر دلایل ناترازی در بازار پول به شمار میروند. تغییرات جمعیتی و کاهش نرخ بازدهی سرمایهگذاریهای صندوقها، افزایش هزینههای درمانی، عدم اصلاح ساختار نظام بازنشستگی و کاهش مشارکت در بازار کار موجب ناترازی در صندوقهای بازنشستگی میشود. در نهایت، حبابهای اقتصادی، بدهیهای بالای بخشهای خصوصی و دولتی، نوسانات نرخ ارز و مشکلات سیستم بانکی از دلایل ناترازی در بازار دارایی و زیرساختها هستند.
پیامدهای ناترازیهای اقتصادی میتوانند بر تمام بخشهای کشور تأثیر بگذارند و عبارتند از:
فزایش بدهی دولت، تورم، کاهش سرمایهگذاری و تنزل رشد اقتصادی میشود. در نظام بانکی، افزایش نرخ بیکاری، کاهش سرمایهگذاری، افزایش ریسک سیستم بانکی و کاهش اعتماد عمومی از پیامدهای آن است. ناترازی ارزی میتواند موجب افزایش نرخ ارز، تورم، کاهش ارزش پول ملی و کاهش قدرت خرید مردم گردد. در بخش انرژی، قطعی برق و گاز، افزایش هزینههای تولید، کاهش رقابتپذیری صنایع و آلودگی محیط زیست از جمله پیامدها است. ناترازی رفاهی نیز منجر به کاهش کیفیت خدمات رفاهی، افزایش فشار بر بودجه دولت و نارضایتی عمومی میشود. ناترازی تجاری منفی میتواند باعث کاهش ارزش پول ملی، افزایش تورم، کاهش اشتغال، افزایش بدهی خارجی و وابستگی روزافزون گردد. ناترازی در بازار پول پیامدهایی همچون افزایش تورم، کاهش ارزش پول ملی، کاهش سرمایهگذاری و کاهش رشد اقتصادی دارد. در صندوقهای بازنشستگی، کاهش قدرت خرید بازنشستگان، افزایش بدهی دولت، کاهش اعتماد به نظام بازنشستگی و کاهش رشد اقتصادی از نتایج آن است. ناترازی در بازار دارایی میتواند منجر به رکود اقتصادی، کاهش اعتماد اجتماعی، بحران مالی، نوسانات شدید بازار و توزیع مجدد ثروت به نفع ثروتمندان شود. همچنین، ناترازی در زیرساختها میتواند بهرهوری را کاهش داده، هزینههای اجتماعی را افزایش داده و امنیت ملی را تهدید کند.
ناترازیهای اجتماعی
به وضعیتی اطلاق میشود که در آن عدم تعادل، نابرابری یا شکاف میان نیازها، انتظارات و ارزشها یا منافع گروهها و افراد در یک جامعه وجود دارد. برخی از ناترازیهای اجتماعی به قرار زیرند:
ناترازی در توزیع ثروت و درآمد: بهمعنای شکاف عمیق بین طبقات فقیر و غنی است.
ناترازی آموزشی: دسترسی نابرابر به امکانات آموزشی، مدارس با کیفیت و آموزش عالی در مناطق مختلف یا میان گروههای اجتماعی.
ناترازی در اشتغال: تبعیض در دسترسی به فرصتهای شغلی برای زنان، اقوام، جوانان و گروههای خاص اجتماعی.
ناترازی جنسیتی: نابرابری در حقوق و فرصتها میان زنان و مردان در عرصههای مختلف.
ناترازی رسوم و فرهنگها: تبعیض و عدم توازن در توجه به رسوم و آئینهای قومیتها و اقلیتهای مختلف که موجب کاهش نوبتهای اجتماعی اقوام یا اقلیتهای مذهبی و فرهنگی میشود.
ناترازی در دسترسی به خدمات بهداشتی: دسترسی نابرابر به خدمات درمانی، امکانات بیمارستانی و پزشکان در مناطق مرکزی کشور با پیرامون.
ناترازی در مسکن: تفاوت شدید در دسترسی به مسکن مناسب میان گروههای کمدرآمد و ثروتمند یا در مناطق مختلف.
ناترازی در مشارکت اجتماعی: عدم حضور موثر برخی گروهها (مثل زنان، اقوام و اقلیتها) در تصمیمهای سیاسی و اجتماعی و ...
ناترازی در عدالت اجتماعی: نبود عدالت در توزیع منابع، فرصتها و حمایتها که منجر به احساس بیعدالتی در جامعه شده است.
ناترازی در امنیت اجتماعی: تفاوت در میزان دسترسی به امنیت اقتصادی، شغلی و اجتماعی میان گروههای مختلف جامعه.
ناترازی نسلی: تمرکز بیشتر منابع و امکانات در نسلهای قدیمیتر به ضرر نسل جوان.
ناترازی مرکز--پیرامون: اختلاف در توسعهی زیرساختها، خدمات عمومی و فرصتهای زندگی بین شهرهای مرکزی و پیرامون.
ناترازی در کیفیت زندگی: تفاوت در کیفیت زندگی (مثل تغذیه، تفریح و آموزش) میان گروههای اجتماعی مختلف.
دلایل عمدهی ناترازیهای اجتماعی عبارتند از سیاستهای اقتصادی ناعادلانه؛ فساد اقتصادی و تمرکز ثروت در دست اقلیت؛ تمرکزگرایی در امکانات، بودجه و خدمات برای شهرهای بزرگ و مرکزی و نادیده گرفتن استانهای پیرامونی؛ طراحی و اجرای سیاستهای ناکارآمد و غیرهدفمند که نیازهای گروههای مختلف را در نظر نمیگیرد؛ فساد اداری و دزدی سهم اندک حاشیه؛ وجود نگرشها و سنتهایی که تبعیض جنسیتی، قومیتی و طبقاتی را تقویت میکند؛ حمایت از آئینهای شیعی--صفوی حکومتی و مخالفت با آئینها و رسوم ملی، مذهبی، قومی و اقلیتهای غیر حکومتی که غیرخودی دانسته میشوند و ...
پیامدهای ناشی از این ناترازیها عبارتند از افزایش بیعدالتی، نارضایتیهای اجتماعی، تنشهای طبقاتی و قومیتی، کاهش سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی، و مهاجرت نخبگان و نیروی کار ماهر.
ناترازیهای فرهنگی
ترجمان وضعیتی است که در آن بین بخشهای مختلف یک جامعه در دسترسی به منابع، فرصتها، ارزشها و مشارکت فرهنگی تعادل وجود ندارد. این ناترازی میتواتد در توزیع امکانات فرهنگی، بازنمایی فرهنگهای متنوع، حفظ هویتهای فرهنگی، یا تطابق فرهنگها با نیازهای اجتماعی و تغییرات جهانی نمود پیدا کند و منتج به عدم توازن، و ناهماهنگی بین ارزشها، باورها، هنجارها و رفتارهای مختلف در یک جامعه شود که میتوانند در سطوح مختلف فردی و اجتماعی بروز کنند. در ادامه به نمونههایی از ناترازیهای فرهنگی ایران اشاره میکنیم:
ناترازی در توزیع امکانات فرهنگی: دسترسی نابرابر به امکانات فرهنگی مانند کتابخانهها، موزهها، سینماها، و مراکز هنری در مناطق مختلف، بهویژه در مناطق حاشیهای و محروم.
ناترازی در در حفظ هویت فرهنگی: غلبه فرهنگ مسلط مرکزی بر فرهنگهای محلی و قومی که منجر به تضعیف زبانها، آدابورسوم و سنتهای بومی میشود.
ناترازی در دسترسی به آموزشهای فرهنگی: نبود فرصتهای برابر برای یادگیری هنر، ادبیات، موسیقی، و سایر عناصر فرهنگی بهویژه در گروههای کمدرآمد و اقلیتها.
ناترازی در بازنمایی فرهنگی: نادیدهگرفتن گروههای خاص (مانند اقلیتهای قومی و مذهبی و اجتماعی) در رسانهها، آثار هنری، و تولیدات فرهنگی.
ناترازی در تولیدات فرهنگی: تمرکز تولیدات فرهنگی بر فرهنگ غالب و عدم توجه به تنوع فرهنگی موجود در جامعه.
ناترازی در مصرف فرهنگی: شکاف در دسترسی و مصرف کالاها و خدمات فرهنگی (مانند کتاب و فیلم و موسیقی) بین اقشار و طبقات مختلف اجتماعی به دلیل تفاوت در قدرت خرید یا امکانات.
ناترازی در سیاستهای فرهنگی: تمرکز سیاستهای فرهنگی بر ترویج یک سبک خاص از فرهنگ یا هنر و ممنوعیت سایر سبکها و جریانات فرهنگی.
ناترازی در تعاملات فرهنگی: کمبود فرصت برای تعامل و گفتوگو میان فرهنگهای مختلف درون جغرافیای ایران با یکدیگر و با سایر جوامع جهانی.
ناترازی در مشارکت فرهنگی: عدم حضور و مشارکت گروههای مختلف، بهویژه جوانان، زنان یا اقلیتها در تصمیمگیریها و فعالیتهای فرهنگی.
ناترازی بین سنت و مدرنیته: شاید مهمترین ناترازی حال حاضر در حوزهی فرهنگی و اجتماعی باشد که عبارت است از تضاد میان ارزشها و سبک زندگی سنتی و مدرن که باعث شکافهای عمیق میان نسلها و طبقات اجتماعی شده است.
دلایل اصلی ناترازیهای فرهنگی را بهطور مختصر میتوان چنین برشمرد:
استبداد دینی و ترویج فرهنگ فقهای قرون وسطایی، تمرکز امکانات در شهرهای بزرگ، عدم تخصیص بودجه به زیرساختهای فرهنگی در مناطق حاشیهای و محروم، اولویتبندیهای نادرست در سیاستهای فرهنگی، جهانیسازی و نفوذ فرهنگهای مقتدر خارجی، بیتوجهی به سنتها و زبانهای محلی، نبود آموزشهای درست فرهنگی در مدارس، مثل آموزش موسیقی و تئاتر و ...، تمرکز منابع و فرصتهای آموزشی در مرکز، ترویج فرهنگ شیعی--صفوی در رسانهها، ممنوعیت و سانسور تولیدات فرهنگی غیرخودی، تمرکز تولیدات بر فرهنگهای تجاری و مصرفی، رشد دادن و ترویج فرهنگ لمپنیسم توسط نهادهای حکومتی، ناتوانی در ایجاد تعامل و تعادل بین سنت و مدرنیسم و ....
پیامدهای این ناترازیها بهطور کلی عبارتند از:
تضعیف هویت ملی و محلی، و افزایش بحران هویتی در افراد و نسلهای مختلف؛ افزایش تعارضات و تنشهای قومی، مذهبی و اجتماعی؛ تشدید تقابل بین گروههای سنتی و مدرن؛ بیاعتمادی میان گروههای اجتماعی مختلف و افزایش شکاف بین نسلها و طبقات مختلف، و کاهش انسجام اجتماعی؛ تقویت حس تبعیض و بیعدالتیها در گروههای محروم؛ تضعیف سرمایهی اجتماعی و بیاعتمادی نسبت به نهادهای فرهنگی؛ از دست رفتن آئینها، زبانها، و سنتهای بومی؛ کاهش کیفیت محصولات فرهنگی مثل موسیقی و سینما و ادبیات و ...؛ نابودی فرهنگهای محلی و فولکلور؛ گسترش مهاجرت فرهنگی؛ تقابل میان فرهنگها و بیثباتی سیاسی و اجتماعی.
ناترازیهای سیاسی
به وضعیتهایی اطلاق میشود که در آن تعادل و هماهنگی میان نهادها، گروهها، و جریانات سیاسی در یک کشور دچار اختلال میشود، و ناشی از تضادهای داخلی، مشکلات ساختاری، و تغییرات در دنیای سیاسی به وجود میآید.
ناترازیهای سیاسی در ایران نیز به مشکلات و تضادهای موجود در ساختار حکومتی، روابط داخلی و تعاملات بینالمللی اشاره دارند. برخی از مهمترین ناترازیهای سیاسی ایران عبارتند از:
اختلافات میان جناحهای سیاسی: ایران دارای طیفهای سیاسی مختلفی است که شامل اصولگرایان، اصلاحطلبان، و مستقلین میشود. این جناحها گاهی اوقات در مسائل کلیدی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی با یکدیگر در تضاد هستند که منجر به کندی در فرآیند تصمیمگیری و عدم انسجام در سیاستگذاری میشود.
ناترازی میان دولت و رهبر: یکی از بزرگترین ناترازیهای سیاسی در ایران، تضاد و تفاوت دیدگاهها میان مقامهای اجرایی (مانند رئیسجمهور) و ولیفقیه (رهبر نظام) است. در نظام جمهوری اسلامی، مقام ولیفقیه بالاترین قدرت اجرایی و دینی را دارد و بسیاری از مسائل کلیدی کشور تحت نظارت او قرار دارد. این ساختار باعث بروز تضادهایی میان مقام رهبری و مقامهای اجرایی منتخب مردم، مانند رئیسجمهور و دیگر مقامات دولتی شده و در سیاستهای اقتصادی، اجتماعی و خارجی نمود پیدا کرده است.
محدودیتهای سیاسی و اجتماعی: محدودیتهایی که بر آزادیهای سیاسی، آزادی بیان، و حقوق گروههای مخالف اعمال میشود، موجب نارضایتیهای عمومی و سیاسی میگردد. بهویژه فعالان سیاسی و نهادهای مدنی گاهی با محدودیتها و سرکوبهای شدید مواجه میشوند.
ناترازیهای منطقهای و روابط خارجی: ایران در برخی از مسائل منطقهای و جهانی با کشورهای غربی، بهویژه ایالات متحده، و برخی کشورهای همسایه مانند عربستان سعودی و اسرائیل دچار تضاد است. این ناترازیها میتوانند در سیاستهای داخلی ایران تأثیرگذار باشند.
تداخل میان سیاستهای مذهبی و دنیوی: در سیستم جمهوری اسلامی، نظام حکومتی مبتنی بر ولایت فقیه است که نقش برجستهای در سیاست کشور دارد. این ترکیب سیاست دینی و دنیوی موجب ناترازیهایی گسترده و شدید در نحوهی اجرای قوانین و سیاستها شده است.
ناترازیهای دروننظامی: در بسیاری از موارد، نهادهای مختلف حکومتی مانند سپاه پاسداران، قوه قضائیه، و نهادهای اجرایی در مسائل سیاسی داخلی دچار رقابت و تضاد هستند که به ناترازیهای سیاسی منجر میشود.
وجود نهادهای موازی و غیررسمی: در ایران، نهادهایی مانند سپاه پاسداران، شورای نگهبان، و برخی دیگر از ارگانهای نظامی و امنیتی، نقشی موازی با دولت و نهادهای رسمی دارند. این نهادها میتوانند در سیاستهای داخلی و تصمیمگیریهای کلیدی دخالت کنند و باعث بروز اختلافات و ناترازیهایی شوند.
تنش با کشورهای غربی (بهویژه ایالات متحده): یکی از بزرگترین ناترازیهای سیاسی ایران در سیاست خارجی، رابطهی پرتنش با ایالات متحده و برخی دیگر از کشورهای غربی است. مسائلی مانند برنامه هستهای ایران، تحریمها، و نقض حقوق بشر در ایران از دلایل این تنشها هستند. این تضادها باعث تحمیل فشارهای اقتصادی، سیاسی و دیپلماتیک بر ایران شده و به ناترازیهای داخلی نیز دامن میزنند.
برنامه هستهای ایران: ایران در برابر فشارهای بینالمللی برای توقف یا محدود کردن برنامه هستهای خود مقاومت کرده است، در حالی که کشورهای غربی و برخی دیگر از کشورها این برنامه را تهدیدی برای امنیت جهانی میدانند. این مسئله سبب ایجاد تحریمها و بیاعتمادی در روابط ایران با کشورهای دیگر شده است.
بحرانهای منطقهای و دخالت ایران در خاورمیانه: ایران بهویژه در کشورهای سوریه، عراق، یمن و لبنان نقش فعالی ایفا میکند و از گروههای مختلفی مانند حزبالله و حوثیها حمایت میکند. این سیاستها باعث تنش با کشورهای منطقهای، مانند عربستان سعودی، و همچنین قدرتهای جهانی میشود. این دخالتها از جمله علل ناترازیهای داخلی در ایران نیز هستند.
روابط با کشورهای همسایه: ایران در روابط خود با برخی کشورهای همسایه مانند عربستان سعودی، ترکیه، و دیگر کشورها با چالشهایی روبهرو است. رقابتهای منطقهای، اختلافات مذهبی (شیعه و سنی)، و مسائل مرزی موجب ناترازی در سیاست داخلی و خارجی شده است.
محدودیتهای دیپلماتیک و انزوای بینالمللی: بهدلیل سیاستهای خاص ایران در زمینههایی مانند هستهای و حمایت از گروههای مقاومت در منطقه، ایران با انزوای دیپلماتیک و محدودیتهای اقتصادی مواجه است. این مسئله باعث کاهش فرصتهای همکاری اقتصادی و سیاسی با کشورهای مختلف و تشدید ناترازیهای داخلی و خارجی شده است.
ناترازیهای سیاسی در ایران ناشی از مجموعهای از دلایل ساختاری، ایدئولوژیک، حقوقی، و مدیریتی است. این دلایل، همزمان به سیاست داخلی و خارجی کشور مربوط میشوند و ریشه در تاریخ معاصر، نظام سیاسی و ویژگیهای اجتماعی ایران دارند. در ادامه، دلایل اصلی و بنیادین این ناترازیها شماره میشوند:
ساختار سیاسی خاص و چندلایه نظام حکومتی و تمرکز قدرت در ولایت فقیه؛ وجود نهادهای موازی؛ تضاد میان ایدئولوژی با منافع ملی و اولویت ایدئولوژی بر منافع ملی؛ مخالفت با نظم جهانی؛ تقابل میان بنیادگرایان و تکنوکراتها؛ ابهام و تناقض در قانون اساسی؛ فساد ساختاری؛ سوءمدیریت در سیاستگذاری؛ تقابل با نهادهای بینالمللی و عدم تعامل سازنده با جهان.
نتیجه
تلاش شد که انواع ناترازیهای موجود در ایران را با دلایل و پیامدهای هر کدام ذکر کنیم تا دریابیم که با طرح راهحلهای کلی، و بدون پشتوانهی علمی و تخصصی نمیتوان به حل بحرانهای چند لایه و بغرنج ناترازیها در ایران پرداخت. راهحلهای کلیای مثل، قدرت گرفتن اصلاحطلبان یا براندازی جمهوری اسلامی یا اصلاحات ساختاری یا ... طرح موضوع به روشهای پوپولیستی بهمنظور سادهسازی مسائلی است که حل هریک از آنها نیاز به اجماع ملی دارد، چه رسد به حل تمام آنها!
اگرچه جمهوری اسلامی و ولایت فقیه اصلیترین عامل نزدیکدست ایجاد این ناترازیها هستند، اما نمیتوان همهی آنها را به یک تکعامل کلانساختاری سیاسی فروکاست. بلکه باید عوامل و دلایل تاریخی و نهادی این ناترازیها، و از آن مهمتر دلایل و عوامل تاریخی و نهادی برآمدن و قدرت گرفتن و تداوم جمهوری اسلامی را نیز در نظر بگیریم تا بتوانیم راهکارهای علمی برونرفت از وضعیت موجود را تدوین و اجرا کنیم. بینش محافظهکارانه، ضد لیبرالیسم و ضد مدرنیسم عمدهی روشنفکران ایرانی نمیتواند برترواندهی تفکرات مدرن تعادلآفرین و توازنساز باشد. روشنفکری ایران از جامعهاش عقبتر و نسبت به مطالبات مترقی جامعه محافظهکارانه برخورد میکند، و به همین دلیل خود به یکی از موانع توسعه و عوامل ناترازیهای مختلف تبدیل شده است.
آنچه مسلم است اینکه با وجود جمهوری اسلامی بهبود وضعیت غیرممکن است و جمهوری اسلامی با اصلاحات و بدون اصلاحات بهلحاظ ساختاری و محتوای بینشی ظرفیت حل بحرانها و ناترازیها را ندارد، اما مسلمتر این است که اپوزسیون جمهوری اسلامی هم هیچ برنامهی مشخصی ندارد و خود را سرگرم مشغولیات دمدستی (در حد پستهای تلگرامی و اینتساگرامی و توئیتری) کرده و کمترین کار جدی خلاقانهی علمی و استراتژیکی انجام نمیدهد. تنها امید باقیمانده نیروهای متخصص علمی و فعالان مدنی است که هنوز گرفتار شو نمایش نشدهاند و بی سروصدا همچنان در بیرون از حدود قدرت سیاسی در حال آخرین تلاشهای احیای پیکر نیمهجان جامعه و فرهنگ ایرانی است. در واقع امید و نیاز امروز جامعهای ایران بیشتر (و نه مطلق) به امثال رشدیه (موسس مدارس جدید)، بیبی خانم استرآبادی (پیشگام در آموزش زنان و دفاع از حقوق آنان)، محمدکاظم طباطبایی (بنیانگذار نظام نوین پزشکی)، علیاکبر دهخدا، میرزا صالح شیرازی (بنیانگذار روزنامهنگاری)، صفیه یزدی (از پیشگامان آموزش زنان)، توران میرهادی (از پیشگامان آموزش کودکان)، جهانگیرخان صوراسرافیل (از پیشگامان روزنامهنگاری)، کریم ساعی (مهندس منابع طبیعی و کشاورزی) و چون ایشان است و نه امیرکبیر و قائممقان فراهانی و سپهسالار و مصدق و غیره.