Sunday, Jan 19, 2025

صفحه نخست » پیامد کمبود "محمد علی فروغی"ها، مهدی استعدادی شاد

Mehdi_Estedadi_Shad.jpgیکی از دوستان با "واتساپ"، ویدیویی را فرستاد. فیلم ترکیبی از گفته های رضا پهلوی و نیز چندتایی از هوادارانش بود. کسانی که برای جماعت دگراندیش، غیر خودیها و رقبای سیاسی خط و نشان می کشیدند.

در فیلم اما یک تقابل نیز وجود داشت. چنان که یک شارح، بصورتی متین و خونسرد، در آن کلاژ و ترکیب از افراد مختلف، عربده کش و فحاش نیز حاضر بود . او که گاهی از کشورهای سلطنتی اروپا مثل سوئد و نروژ اسم میآورد. برای این که نکتۀ ناگفته زیر را بگوید. این که فرق و تفاوت رویکرد میان فرد فلک زده و خاورمیانه ای به سلطنت با آنچه در اروپا جاری است، تا چه میزانی حاد است.

بدین ترتیب آن خونسردی و آرامش یادشده فرد شارح و مفسر، در جای خود، نقطه مقابلی را بوجود میآورد. زیرا تقابل یادشده آن هیجانزدگی، پرخاش و ستیزه جویی سلطنت طلبان همولایتی را خودی به خود رسوا میکرد. بطوری که پس از دیدن ویدیو، جملات زیر را برای دوست فرستنده نوشتم:

یک زمانی پهلویهای اول و دوم را تکنوکراتهای دولتمردی از لون محمد علی فروغی به سلطنت رساندند. اما گویی این سومی به سلطنت نمیرسد. چون از تبار آن "فروغی"ها دیگر کسی در میان نیست.

در واقع با گردآوری جوانان جویای نام (برخی صادراتی رژیم خلیفه و برخی در خارج بسیج شده) در فضای "کنگره و پیمان ملی" ، "فرشگرد" و یا دستجات مشابه، همانطور که این سالها نشان داده، نه جُنبش اجتماعی ایجاد و نه نیروی سیاسی موثر ساخته شده است. از ایشان فقط یک عده بصورت هوچیگران سایبری فعالند که در شبکه های اجتماعی ردپایی بر جا میگذارند.

سلطنت طلبی حتا با تبلیغات جانبدار و پروپاگاندای تحلیلگران و فعالین رسانه­­ای، که مدام در تلویزیونهای اینترنتی بالای منبر میروند، یک گُفتمان فراگیر نتوانسته راه بیاندازد. بر همین منوال نیز ردیف کردن سلبریتیها و کمدینها بر روی صحنه، گرهی از انسداد سیاسی اپوزیسیون"جاوید شاهی" نگشوده است.

در این میان کسی غیر از افرادی باشخصیت اقتدارجو جلب نشده است. در حالی که این جماعت در پی دستیابی به "پدر مقتدر" هستند، کاندیدای سلطنت از خود نه فقط تهور و شجاعت نمایان نساخته بلکه دلواپس است که نکند آزادیش قربانی خلاصی هشتاد میلیون مردم کشور شود.گویا در میان افراد این جبهه متکی بر دوست و دشمن بینی بدوی، خبری از اعتماد به نفس نیست. والا این پرخاشگری و هل من مبارز طلبی که از ترس و عدم اطمینان به خود بر میآید، این چنین برافروخته جلوه و افسار پاره نمیکرد. سراسیمگی که اصل دمکراسی مبنی بر رواداری با رقیب سیاسی را پایمال میکند.

از یاد نبریم که حضور سلطنت طلبان در همین اعتراضات اخیر خارج کشوری بیشتر نفاق افکنانه و تخریبگر بوده است. بگذریم که در فضای آزادیخواهی ایرانیان و عزم برانداختن رژیم خلیفگانی، حتا تا پای دفاع از سیاست کشتار و تجاوز اسرائیل پیش تاخت.

حال برای آن که پیامد کمبود فروغی­ها را معلوم داریم، در ادامه، یک مطلب از وی را بطور خلاصه یادآور میشویم. مطلبی که در جلد دوم مقالات وی مندرج و عنوانش "تاثیر رفتار شاه در تربیت ایرانی"است.

بواقع بررسی همین یک نوشته از فروغی کافی است تا اهمیت نقش او در رایزنی و شناخت"تدبیر منزل" را بشناسیم. این نقش که سنتش به "نصایح الملوک" وزیران با تدبیری چون خواجه نظام الملک و خواجه نصیرالدین طوسی برمیگردد، بخاطر منافع مملکت این هدف را دنبال کرده که رهبر را رهبری کند.

اینجا با خوانش نوشته فروغی میتوان دریافت که کمبودش دستکم چه ضرباتی به خواسته احیای سلطنت زده است. جریان سیاسی که امروزه قبل از باختن به رقبای خود از بی تدبیری و ره گُمکردگی خویش ضرر کرده است. بواقع فرهنگ شناسی رشد جوامع به ما آموخته است که تحول اجتماعی بر دوش دو جریان عمده راست و چپ اجتماعی است. وانگهی چالش و جدل ایشان بر سر راهکارها است که یک مردم و کشور را به سمت جلو تکان میدهد.

نگاه به زندگی نخبگان موثر در عرصه سیاست را گاهی میتوان به قرار زیر تاویل کرد. این که زنهار و رهنمودی است به مخاطب که ای "آدمک، هوشیار شو!"

با اینحال در نگاه به زندگی فروغی با شخصیت تاریخسازی روبرو هستیم که سرگذشتش بیانگر تفاوتی است که او با ایدههای جوانی خود داشته است.

کسی که با هدف باز کردن چشم و گوش مردم در نشریه پدری کار مقاله نویسی را شروع کرده و نخستین بحثهای "گُفتمان" حکومت مشروطه و مبتنی بر تفکیک قوا در کشور را راه انداخته است.

اما در تن دادن به پراگماتیسم شغلی و ایفای نقش دولتمردی، باعث روی کار آمدن سلاطینی شد که نه تفکیک قوا را رعایت کرده و نه خود را مشروط به قانونی مُدون دانسته­اند. چون هم خود را کُل قوا دانسته و هم قانون را بر حسب احوال و منافع شخصی خود تعریف و اجرا کرده­اند.

پهلوی اول حتا او را در 1314 از نخست وزیری عزل کرده بود. با اینحال شش سال بعد و هنگام برکناری پهلوی اول، فروغی پیشنهاد ریاست جمهوری از سوی انگلیسی ها را نپذیرفت و مدیر انتقال قدرت به پهلوی دوم شد. شاید پیش خود گفته است، "نگین سلیمان به هیچ نستانم/ کز بر آن دست اهرمن باشد".

در هر حالت فروغی با معضلی تاریخی به قرار زیر روبرو بوده است. این که ابرقدرتهای بین المللی و عاملان استعمار در کشورهای دنیا دولت تعیین و شخص اول مملکت مستقر کرده­اند. از این رو فقط آن نجوای درونی اش در ریل گذاری سیاست و کشورداری مُهم نبوده بلکه آن چیزی که اشغالگران ایران در پی حُقنه ­اش بوده ­اند.

البته در کنار داوریهای این و آن تاریخنگار، باید دانست که پراگماتیسم فروغی نه فقط از مقدورات بلکه همچنین از موقعیّت های استثنایی نیز تقویت و تغذیه شده است. ماجرای به خطر افتادن موجودیت ایران در پی پیامدهای جنگ بین الملل اول یکی از این موقعیّتهای استثنایی است.

مطلبی که بدان خواهیم پرداخت حاصل کار قلمی و نامه نویسی در این دوران است. دورانی که او، 42 ساله، بعنوان عضو هیئت اعزامی ایران به کنفرانس ورسای از 1919 ببعد سه سال در پاریس اقامت داشته و نامه­های چندی برای دوستان خود در ایران نگاشته است.

البته آن فرد نخبه و نیز "باهوش مملکت" ،که ترجمۀ همان لقب "ذکاءالملک" دورۀ قاجاری او است، در کنار فعالیتهای سیاسی که پیرامون درستی و نادرستی میتوان جدل کرد، برای رشد فرهنگی کشور نهادسازی کرده است. آنهم با تشکیل فرهنگستان و یا ردیف کردن سریالی از درسنامه های ادبی و نظری برای دانش آموزان و دانشجویان کشور. حتا اگر اینجا از شاهکارش، یعنی نگارش اثر"سیر حکمت در اروپا"، چیزی نگوئیم.

در هر صورت با چنین نامه نویس دلسوز مملکتی روبرو هستیم. او که نامه­ اش پس از اشاره به اوضاع جهانی و طمعی که استعمار و کشورهای همسایه به ایران داشته­اند، به سراغ حکومت شوندگان میرود. وی شرحی از وضعیّت ایشان بدست میدهد. شرحی که بعد از یک قرن گویی هنوز اعتبار چندی از نکات فعلیت خود را از دست نداده است:

"... هیچ ملتی بدون لیاقت و قابلیت دوام نمیکند و اقل مسائل این است که استقلال ظاهری یا معنوی خود را از دست میدهد. در آتیه لشکرکشی و جنگ و جدال با توپ و تفنگ کم کم منسوخ میشود. اما کشمکش معنوی هیچ وقت از بین مردم مُرتفع نخواهد شد، هر قومی که خود را لایق و مستعد میسازد مخدوم میشود و ملت بی لیاقت خادم خواهد بود... نتیجه­ای که از این مقدمات میخواهم بگیرم اینست که باید کاری کرد که ملت ایران ملت شود و لیاقت پیدا کند و الا زیر دست شدنش حتمی است. زیر دست ترک نشود زیر دست عرب- که عنقریب تربیت شدۀ انگلیس خواهد بود- میشود و اوضاعی که امروز در ملت ایران میبینیم جای بسی نگرانی است... افراد مردم ایران مطلقأ یک منظور و مطلوب دارند و آن پول است و برای تحصیل پول از هر طبقه و جماعت و صنف باشند گذشته از دزدی و مسخرگی و هیزی فقط یک راه پیش گرفته اند که به اسامی مختلف انتریک بازی و حُقه بازی و هوچیگری و شارلاتانی و غیر خوانده میشود و اسم جامع آن بی حقیقتی است و از این جهت است که ایرانی­ها هیچ وقت با هم اتحاد و اتفاق نمیکنند. و شما که از اوضاع گذشته و حال دنیا خبر دارید میدانید که هیچ وقت بی حقیقتی و نفاق هیچ قومی را به جایی نرسانده و هر وقت هر ملتی به مقامی رسیده امری معنوی را در نظر داشته و حقیقت طلبی و فداکاری و همت و غیرت و شهامت او را به حرکت آورده و به اتفاق و اتحاد مطلوب خویش را حاصل نموده است. اگر بپرسید چه باید کرد و چاره چیست بی تامل عرض میکنم باید ملت را تربیت کرد".

او سپس نکاتی را در مورد روش تربیت ملت مینویسد که بخش مُهمش "البته به نشر معارف است". بزعم وی این روش تربیت وسایل زیر را میطلبد:"تکثیر و تاسیس مدارس و موسسات و مجامع و مجلات علمی و ادبی و صنعتی، ترجمه و تالیف و طبع کتب مفیده، طلبیدن معلمین خارجی، فرستادن جوانان مستعد به خارجه، تشویق و تجلیل ارباب کمال و... یقین است که در این باب مسامحه جایز نیست. اما امروزه این اقدامات هم کفایت نمیکند و مُهمتر از این ها آنست که فکری برای تقویت مایۀ اخلاقی ملت بشود".

در خوانش نگارنده آن چه اوج برهان و استدلال نامه فروغی را تشکیل میدهد، تکیه بر رویکرد عرفی است که بایستی پشتوانه رشد و پیشرفت مملکت شود. با اشاره به همین اوج میشود یادداشت حاضر را به پایان برد و به اهمیت او و پیامد کمبودش در اوضاع جاری واقف شد:

"... رضای خاطر خدا و پیغمبر لازم باشد یا نباشد موضوع دیگری است . این حرفهای ما برای آخرت نیست صرف مصلحت دنیوی خود را در نظر داریم و در این باب هیچ کس از جهت فرنگی مآبی و تجدد به من نمیرسد."



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy