Thursday, Apr 24, 2025

صفحه نخست » چگونه "بوف کور" از ساختار تک خطی و ایستایی ادبی فراتر می رود، نیکروز اعظمی

Nikrooz_Azami_3.jpgدر ادبیات فارسی، چه در قالب‌های رسمی و چه در گونه‌های عامیانه، غالباً با نوعی سادگی ساختاری و تک‌بعدی‌بودن روایی روبه‌رو هستیم. روایت‌ها، چه در شعر و چه در داستان، معمولاً به‌گونه‌ای خطی، تکراری و پیش‌بینی‌پذیر شکل گرفته‌اند؛ بی‌آن‌که امکان یا تمایل چندانی برای ورود به لایه‌های درونی تجربه یا شکل‌دادن به تنوع ساختاری داشته باشند. اصولاً ادبیات شفاهی ما، تک‌خطی و سادگی روایت در آن ملحوظ است و از هیچ پیچیدگی برخوردار نیست. شاید این دلیلی باشد که در سنت مکتوب ادبی اغلب با آثاری مواجهیم که فاقد خلاقیت در ساختار چندبُعدی و تنوع روایی‌اند.

در چنین فضایی، آثار استثنایی‌ای چون "بوف کور" صادق هدایت، جلوه‌ای متفاوت و نادر از مواجهه‌ای خلاق با روایت و زبان به‌شمار می‌آیند. هدایت در بوف کور موفق شده است از ساختارهای معمول بیرون بزند و روایتی چندلایه و سیال بیافریند که میان نماد، واقعیت، وهم و زبان، پیوندی نو برقرار می‌کند. او با استفاده از شخصیت‌هایی چون "زن اثیری"، "مرد خنزرپنزری"، "پیرمرد نقاش" و "لکاته"، جهانی را می‌سازد که در آن تضادهای درونی، تمایلات سرکوب‌شده، و تکرارهای ذهنی به شکل داستان در‌می‌آیند، بی‌آن‌که در دام بازنمایی مستقیم روان یا جامعه گرفتار شود.

ساختار روایی "بوف کور" نه در پی بازنمایی ذهنیتی روان‌پریش یا پیچیده، بلکه کوششی است برای شکستن روایت خطی و ساختن جهانی داستانی با چند سطح هم‌زمان از روایت و معنا. هدایت، برخلاف جریان غالب، توانسته با بهره‌گیری از امکانات روایت غیرخطی، تکرارهای معنادار، و جابه‌جایی‌های آگاهانه میان نماد و واقعیت، داستانی بیافریند که فراتر از سطح کلیشه‌ای داستان‌پردازی، تنوعی روایی پدید آورد. این پیچیدگی نه برای بازنمایی روان انسان ایرانی، که اساساً تجربه‌ای ساده، تکراری و قابل پیش‌بینی دارد، بلکه تلاشی‌ست برای خلق شکلی تازه در روایت، شکلی که از دل محدودیت‌های زبانی و فرهنگی موجود بیرون زده است.

ادبیات فارسی در اغلب اشکال خود، به‌دلیل محدودیت‌های ساختاری و زبانی، کمتر توانسته است روایتی خلق کند که هم‌زمان بتواند به پیچیدگی فرمی دست یابد و در عین حال، سادگی و تکرار زیست ایرانی را بدون شعار و اغراق بازنمایی کند. روایت‌ها چنان در سادگی سطحی باقی می‌مانند که فاقد ظرفیت گشودن معناهای تازه‌اند.

از این‌رو، اگر ادبیات فارسی امروز بخواهد در موقعیتی تازه قرار گیرد و بتواند افق‌های دیگری در زبان، فرم و نگاه بگشاید، باید به تجربه‌هایی همچون "بوف کور" نگاهی الهام‌بخش داشته باشد. نه به‌مثابه الگویی تکرارشدنی، بلکه به‌عنوان نمونه‌ای از عبور موفق از مرزهای بسته‌ی روایت، و تلاشی برای یافتن بیانی ادبی که از میان سادگیِ زبان، ذهن، و زندگی پلی خلاقانه بزند.



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy