مسئله اساسی شناخت وضع ایرانیان بواقع بدین پرسش بر میگردد که چه نسبتی متقابلی بین کشورهای جهان و ایران بر قرار بوده و هست.
ایرانی که از دیر باز و بدور از چشم تجزیه طلبانش، همچون سوگُلی دلربا وسط "چهار راه" عالم ایستاده است. یعنی محل تلاقی خواستگاران دلباخته و نیز جنگ افروزان تمدنها و ایدئولوژیهای قدرت پرست بوده است. آنهم با هدف برتری جویی بر جان جهان.
البته غیر از زیاده خواهی ابر قدرتهای تاریخ، ما همچون پناهگاه نیز بوده ایم. مهمانخانه ای که داد و ستد فرهنگی شرق و غرب را میزبانی کرده است.
از ایستگاه ما، نخبگان خاور و باختر نیز گذشته اند. برای آن که با یکدیگر دیدار کنند. در آن دیدارهای چند قرنی که به شوش، خراسان و همدان برگزار شده، بخشی از فرهنگ یونانی ممنوع شده توسط تعصب امپراتوری مسیحی امکان تداوم حیات یافته است. حتا اگر اینجا چیزی از تاثیر فرهنگ ایران پیشا اسلامی بر ذهنیت یونانی و آکادمی افلاتونی نگوئیم که رساله های افلاتونی از آن اشارهها دارند.
در هر حالت بجز حرص و آز بیگانگان، این وسط چهار راه بودن ایران، دردسرهای داخلی خود را داشته است. بطوری که گاهی از دستمان در رفته که بدور از تشتت ذهنی، اضطراب و افسردگی روانی به اطراف بنگریم تا تلقی درستی از موقعیت خود داشته باشیم. البته بخشی از این گیج سریها و آشفته حالیهای دورهای با حملات تاریخی و ضربات خورده قابل توجیه میشوند. اما بگذریم.
بهر حالت در یکی از مهمترین وقایع قرن بیستم میلادی کشور، یعنی کنار گذاشتن مصدق از وزارت در بیست و هشت مرداد سال سی و دو بوسیله کودتای امریکایی، روحیه و خُلقیات جدیدی بوجود آمد.
آنجا نه فقط به محاق رفتن ایدۀ حاکمیت ملی برای کلیت شهروندان فرهنگساز پژمردگی بهمراه داشت بلکه همچنین اپوزیسیون سیاسی سلطنت تنها ماند و عمری را با خاطری آزرده و حس تحقیر گذراند. انزوا و بی پناهی عاطفی بی پیامد نبود. گویی شهر نشینی نوپا نتوانست رفتاری با نشاط و ابتکار راهگشایی را پیگیرد. معترضان سیاسی هم در مجموع نتوانستند به دور از خشم، انتقام جویی و کینه ورزی الگوی موجه و متعادلی برای کشورداری ارائه دهند. گویی باور به نقش روشنایی و تاثیر مهرورزی نیاکانی را از یاد برده بودیم.
تازه بعد از انقلاب اسلامی شده در سال پنجاه و هفت خورشیدی بود که بتدریج متوجه نکته زیر شدیم. این که در لاک خود ماندن که پیامد افسردگی ملی بوده، و نیز اتکا بر ایدئولوژی بومیگرایانه چه رو دستی زده و ما را به سمت قهقرا برده است.
امروز دیگر امری روشن و آشکار است. این که جُنبش اعتراضی به دیکتاتوری سلطنتی در آغاز کار و قبل از انقلاب دگردیسی یافته و به آرزوی آزادی خیانت کرده، به دو معنا چشم اندازی درست و "آرمانشهر"ی فراگیر نداشته است. از یکسو اهمیت رواداری، حقوق بشر و دمکراسی را دقیق نمیدانستند. از سوی دیگر، جریانات ملی و عدالتخواه و مذهبی نیز بدیل روزآمد و کار آموخته از تجربۀ جهانیان را ارائه نمیکردند. هر کدام، به فراخور حال و بُنیۀ نظری و تبلیغاتی خود، نمایش و تعزیه تکراری و یا بامبولی نخ نما را بر پا میکردند.
بهر حالت نیم قرن پیش در طیف نیروهای سیاسی بومیگرا، که بر کارت ویزیتشان "بازگشت به خویشتن" مُبهمی بود، جریان روحانی حوزوی و مُکلاهای شیعه بیشتر از رقبا دل "وفاق گوادولوپ"ی را ربودند. در آن جزیرۀ بهشت سان بر دریای کارائیب، روسای ابرقدرتهای زمانه( امریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان) بر سر دور کردن پهلوی دوم از تخت سلطنت با هم توافق کردند.
در زمانۀ پس از جنگ بین الملل دوم، رقابت اردوگاههای شرق و غرب حرف اول سیاست جهانی را میزد. آنجا غرب اصلا خوشش نمیآمد که "خرس" کمونیسم فربه تر شود و در آبهای خلیج فارس دنبال صید گردد.
بنابراین ایشان بدنبال موتلفی بودند که سدی در مقابل دشمن کاپیتالیسم باشد. "حزب، فقط حزب الله" شیعه این شانس را آورد که در ایران بعنوان موتلفه غرب وارد بازی شود. چنان که هم جلوی لشکر کافران ایستاد و جبهۀ مومنان در جهان را تقویت کرد و هم اوامر مدیران "صندوق پول جهانی" را اجرا نمود.
سپس با فروپاشی "دیوار برلین" بسال 1989، لیکن رقابت دو اردوگاه ناتو و ورشو به نفع غرب تمام شد. گرچه همزمان با اسلامی شدن انقلاب سال 1979 در ایران، در جهان جریان فراگیر جدیدی بنام "بنیاد گرایی اسلامی" شکل گرفته بود.
گرایش بازگشت به گذشتۀ اسلامی که مُدرنیته توجیه وجودیش را زیر سوال برده بود، به خواب و خیال توده محروم از رفاه و ثروت و مدرنیزاسیون بدل شد و پوپولیسمی جدیدی را روی دوش اُمت مسلمان به راه انداخت. آنجا برای احیای صدر اسلام، رقابت وحشتناکی میان "خط امام" خمینی و "ارز و صدقه"آل سعود بر سر هژمونی اُمت مسلمان پا گرفت و تلفات فراوانی تولید کرد.
در آن دهه های پایانی قرن بیستم، آرایش نیروهای مقتدر جهانی تغییر کرد. چنان که "سوسیالیسم واقعا موجود" شیرازه اش از هم پاشید. "فدراسیون روسیه و متحدان" مهمترین نوزادان این تغییر شدند که سپس در پی سهم خود در زمین و در آب و هوا بودند. یعنی درست هنگامی که ضایعات تکاندهندۀ طبیعت، محصول چپاول و سوداگری سیستم حاکم، اذهان جهانیان را به خود معطوف میداشت و آگاهی زیستبومی را افزایش میداد.
باری. در حاشیه آن فعل و انفعالات سیاسی نفس ربا، بتدریج در اقتصاد جهانی صحبت از "گلوبالیزاسیون" و بازار بی مرز گریز ناپذیر میشد.
در آن میانه چین که از ترور مائوئیستی خلاص شده بود، با "چراغ خاموش" وارد صحنه شد و برتری ایالات متحده امریکا را به مصاف طلبید. در اصل آنجا و روی میز پینگ پُنگ رقبا، دیپلماسی آلوده یک هماهنگی جهانی بوجود آورد که مصرفگرایی غربی را بُنجل سازی شرقی جوابگو شود.
بر سیارۀ آبی و در حین معاملات خاور و باختر که در سایۀ کشتی اُلمپیکی اژدهای چینی با عموم سام انجام میگرفت، حیاط خلوتهایی درست شد. بطوری که بومیگرایی ما فرصتی یواشکی یافت.
بومیگرایی ما که قبلا خود را با شعار "خدا، شاه، میهن" معرفی میکرد، سپس در "رفراندوم آری یا نه" پنجاه و هشتی اسم هنری خود را به "جیم الف" تغییر داد.
از آن پس جمهوری اسلامی که بقول خمینی تداومش بر حفاظت از امام غایب و مهدی موعود ارجحیت داشت، پس از مرگ خلیفه اولش دو - سه دهه رخصت نفوذ و جهانگشایی یافت. این که دنبال خیال تشکیل امپراتوری خود باشد.
آنجا "هلال شیعه" یکسری مناطق را برای کنترل و ارضای میل اقتدار خود دست و پا کرد. ولی پاشنۀ دنیا همیشه به دل خاله سوسکه و پیرمرد خنزر و پنزری نمیچرخد.
الان در اولین ربع قرن بیست و یکم دیگر مدتی است که بومیگرایی متکی بر مُنجی طلبی شیعه وادار به عقب نشینی شده و کارت بازی اسلام سیاسی در ایران سوخته است. زیرا در منطقه عموزاده دیگری با لابی قویتری رجز خوانده، مبارز طلبیده و غوغا و خونریزی کرده است.
آری.سودای برقراری "امپراتوری ابراهیم"، نتانیاهو و شرکا را به صرافت انداخته است که کشور گشایی کنند. گویی میخواهند اعتبار نقشه جغرافیای قبلی را پایان یافته اعلام کنند. نقشهای که بعد از جنگ جهانی اول "سایکس و پیکو" برای خاورمیانه کشیده بودند.
اینگونه که امروزه هیئت حاکمه اسرائیل به بهانه حملۀ وحشیانه حماس و با پشتیبانی غرب و بویژه اتازونی و آلمان پیشتازی کرده، قصد دیگری جز زیر مهمیز گرفتن همسایگان را ندارد.
در آیندۀ منطقه خاورمیانه نسبت جدیدی برای رابطه جهان با ایران رقم خواهد خورد. با اینحال رهایی و آرامش خاطر ایرانیان در این خواهد بود که اول خود را از درگیری عموزاده های ابراهیمی دور نگه دارند. آنهم در زمانهای که اسرائیل در خاورمیانه میخواهد حرف اول را بزند. آیا خواهد توانست؟
گرچه در غرب نیز هماهنگی قبلی دستخوش تغییر است. معلوم نیست دولت ترامپ چقدر از اتحادیه اروپا فاصله بگیرد و تا کجا با چین و روسیه سازش کند. آن فاصله و این سازش، بهر حالت در زندگی مردمان خاورمیانه بی تاثیر نخواهد بود.