ترجمه مقاله ای که در سایت ارک انفو سویس در ۲۶ ژوئن ۲۰۲۵ منتشر شد
خبرنامه گویا
زهرا بنیصدر، زن ایرانی ساکن نوشاتل، متخصص روابط بین فرهنگی، مخالفت خود را با جنگی که به کشورش تحمیل شده و مستقیماً مردمی را که پیش از این توسط یک دیکتاتوری سرکوب شده را هدف قرار داده است، ابراز
حملات هوایی اسرائیل به تهران محلههای مسکونی و در نتیجه ساکنان آنها را نیز هدف قرار میدهد. با فروپاشی و نابودی غزه، دولت اسرائیل جبهه جدیدی علیه ایران گشوده است. تجاوزی که به عنوان "پیشگیرانه" ارائه میشود، اما حاکمیت ملتها را پایمال میکند، قوانین بینالمللی را انکار میکند و به طور روشمند جان انسانها را پاک میکند. این سناریو آشنا است: یک دشمن شخصیتپردازی میشود، اهریمن جلوه داده میشود و ترسهای قدیمی برای توجیه غیرقابل توجیه، نبش قبر میشوند. و همیشه این مردم هستند که از نقشهها و روایتها پاک، ساکت و حذف میشوند.
بیش از ۴۰۰ کشته! این جنگ ادعا میکرد که یک رژیم را هدف قرار میدهد. در واقع، کل یک ملت را هدف قرار داد. مردمی که پیش از این توسط یک دیکتاتوری سرکوب و خرد شدهاند، شجاعانه تلاش میکنند تا دوباره برخیزند و سرنوشت خود را بازپس گیرند. زیرا تاریخ ایران همچنین تاریخ مقاومت سرسختانه، مبارزات مداوم و نسلهای کاملی است که برای اثبات کرامت خود با استبداد مقابله کردهاند. امروزه، ایرانیان همچنان در یک مخمصه گرفتارند. از یک سو، سرکوب وحشیانه داخلی. از سوی دیگر، ترس از جنگی تحمیلی از خارج. چهل و چهار سال پس از جنگی که صدام حسین با همدستی ضمنی غرب آغاز کرد، به نظر میرسد تاریخ در حال تکرار است. و بار دیگر، این حق زندگی یک ملت است که متزلزل میشود.
این جنگ همچنین مردم اسرائیل را که در این خشونت ناشی از دولت خود گرفتار شدهاند، در امان نمیگذارد. تلفات انسانی و ویرانیهایی که متحمل میشوند را نمیتوان نادیده گرفت، زیرا هیچ زندگی، هیچ خانهای نباید قربانی شود. اما ذکر نکردن مسئولیت رژیم ایران در قبال فجایع منطقهای ناقص خواهد بود. سالهاست که این رژیم به صورت نظامی یا نیابتی مداخله کرده و حاکمیت این مردم را نادیده گرفته است، که گاهی اوقات عواقب ویرانگری برای جوامع مدنی داشته است. این دخالت، مانند دخالت قدرتهای غربی یا منطقهای، چرخههای خشونت و بیگانگی را دامن میزند.
این خشونت، کسانی که از آن حمایت میکنند، در آن همدست هستند یا کسانی که به آن بیتوجهی میکنند، را فاسد میکند. امروزه، مخالفت با این جنگ به معنای دفاع از دولت ایران نیست. بلکه به معنای دفاع از یک ملت است. حق آنها برای وجود، برای حافظه، برای عزت، برای حاکمیت. این به معنای دفاع از حق ملتها برای حفظ تمامیت ارضی، حقوق بینالملل و همراه با آن، برای جهانی است که توسط قانون قویترینها اداره نشود. زیرا جنگ فقط نمیکُشد. محو میکند. ریشهکن میکند.
مردم، خانهها، بلکه روحها و آثاری را که از خود به جا میگذارند را نیز نابود میکند. در غزه، لبنان، یمن و عراق، تمام بخشهای حافظه انسانی ناپدید شدهاند: شهرهای باستانی ویران شدهاند، مساجد هزار ساله با دینامیت منفجر شدهاند، موزهها غارت شدهاند، نسخههای خطی به خاکستر تبدیل شدهاند. اینها فقط سنگ نیستند: آنها هویتها، کل فرهنگها هستند که به قتل میرسند. و فردا، ممکن است ایران باشد. میراث آن - تخت جمشید، اصفهان، شیراز، موزاییکهای آن، شاعران آن - بخشی از میراث بشریت است. و این گنجینهها نیز در معرض خطر هستند. قانون بینالمللی که از خاکستر جنگهای گذشته برای محافظت از مردم زاده شده بود، امروزه مورد بیاعتنایی قرار گرفته است و با آن، اعتماد فرو میریزد: در نهادها، در گفتمان، در ارزشهایی که ادعای جهانی بودنشان را داریم.
این خشونت به هیچکس رحم نمیکند. قربانیانش را به هلاکت می رساند. اما کسانی را که از آن حمایت میکنند، با آن همدست هستند یا تنها نظاره گرند را نیز فاسد میکند. در این جنون نه پیروزی وجود دارد و نه شکوه. فقط، ویرانهها ووجدانهای لکهدار و نسلهای قربانی شده. انسانیت، قانون، کرامت: این کلمات پوچ به نظر میرسند وقتی ما به نام دفاع از آنها میکشیم. وقتی در میان آوارها به دموکراسی متوسل میشویم. ما میدانیم. ما میبینیم. و با این حال، دوباره این کار را انجام میدهیم. بیتفاوتی میکشد. سکوت توجیه میکند. بنابراین باید اعتراض کنیم. باید بنویسیم و شهادت دهیم. از فراموش شدن خودداری کنیم. از آنچه از بشریت و از آنچه از حافظه باقی مانده است دفاع کنیم.
https://www.arcinfo.ch/opinions/quand-la-guerre-efface-les-peuples-1458101

هراس گرگ های خون آشام خامنه ای از سقوط رژیم