از جنبشهای صنفی تا خیزش نسل Z، ضرورت بازخوانی نقش رهبری در لحظهای تاریخی
در تاریخ معاصر ایران، جنبشهای مدنی همواره به مثابه شعلههایی خاموش نشدنی، در دل تاریکیهای سرکوب و استبداد، روشنی بخشیدهاند. در جمهوری اسلامی که نزدیک به نیم قرن با سیاستهای تمامیت خواه، خفقان سیستماتیک، و مهندسی ترس به اداره جامعه پرداخت، آنچه سر باز زد و تسلیم نشد، روح جمعی مقاومت بود، مقاومتی نه لزوماً مسلحانه، که در رگ و ریشه جامعه مدنی جاری بود، گاه در قامتِ معلمانِ معترض، گاه با فریاد کارگران در خطوط تولید و گاه در سکوت بلند پرستارانی که خواهان کرامت انسانی بودند.
از کوی دانشگاه تا «زن، زندگی، آزادی»
جنبش دانشجویی کوی دانشگاه در تیر ۱۳۷۸، نخستین ترک جدی بر دیوار توهم ثبات رژیم بود. نسلی تازه در پی فهم و کنش سیاسی، آنهم خارج از دالانهای قدرت، تولد یافت. اما آن حرکت، سرآغاز جریانی بود که تا به امروز ادامه یافته و در هر دهه، نه تنها خاموش نشده، بلکه بالغتر، پرتعدادتر، و رادیکالتر شده است.
از جنبش سبز سال ۱۳۸۸ که مطالباتی انتخاباتی را به خیابان آورد، تا خیزشهای دی ۹۶ و آبان ۹۸ که با تمرکز بر عدالت اجتماعی و اقتصادی شکل گرفتند، و نهایتاً جنبش «زن، زندگی، آزادی» که نقطه اوج همافزایی خیزشهای اقشار مختلف با رهبری نمادین نسل Z بود. همه نشان دادند که جامعه ایران به بلوغ سیاسی و مدنی رسیده است. دیگر نه یک مطالبه، که کلیت نظم موجود را زیر سؤال میبرد؛ نه یک قشر، که بدنهی اجتماعی متکثر و پیوستهای خواهان تغییر بنیادین است.
اپوزیسیون فشل، وارثان توهم و چهرههای خود گمارده
در این گذار پرمخاطره، یکی از جدی ترین موانع نه در دل حاکمیت، که در میان برخی مدعیان بیرون از قدرت است. گروهی از سلطنت طلبان خودشیفته و انحصارطلب، که نه تنها از حرکت تاریخی جامعه ایران چندین دهه عقب افتادهاند، بلکه همچنان در خیال خام احیای یک ساختار سیاسی موروثی و واپس گرا به سر میبرند. اینان، با اعتماد به نفس کاذبِ ناشی از اتاقهای پژواک در شبکههای اجتماعی و پوششهای گلچینشده رسانهای، خود را «تنها آلترناتیو» مینامند، حال آنکه در صحنه واقعی، نه پایگاه مردمی دارند نه فهمی از جامعه امروز ایران.
جنگ ۱۲ روزه اخیر میان ایران و اسرائیل، محکی برای این جریان بود. در حالیکه مردم ایران خواهان صلح، گذار بدون ویرانی و پرهیز از جنگ افروزیاند، این گروه با ذوق زدگی از مداخله نظامی خارجی سخن گفتند. توهم اینکه "دیگران بیایند و برای ما تغییر بیاورند" همان نگاه استعمارزدهایست که تاریخاً فاجعه آفریده است.
نکته تلختر اما، رفتارهای خشونت بار و لمپن مسلک برخی از چهرههای این طیف در خارج از کشور است؛، برخوردهایی تهاجمی، تهدیدگر و حذفی با هر صدای مستقلی که در چارچوب آنها نگنجد. هنوز به قدرت نرسیده تاب شنیدن صداهای متفاوت را ندارند. این پیش نمایش اقتدارگرایی آیندهایست که اگر مجال یابد، چیزی جز تکرار تاریخ نخواهد بود، تکرار دیکتاتوری، فقط با پرچم دیگر.
رهبر به مثابه کنش جمعی، نه فرد نجاتدهنده
رهبری در دوران گذار نمیتواند از بالا تحمیل شود. الگویی که تاریخ معاصر ایران -از مشروطه تا انقلاب ۵۷- بارها آزموده و بارها تاوان آن را پرداختهایم. در عصر شبکههای اجتماعی، نهادهای خود سازمان یافته، و هشیاری سیاسی گسترده، نیاز به بازتعریف رهبری بیش از هر زمان احساس میشود: نه در قامت یک فرد، که به مثابه مجموعهای از منشها، سازوکارها و نهادهای مدنی که از دل مبارزات واقعی برآمدهاند.
نقش شوراهای صنفی، اتحادیههای مستقل، نهادهای غیردولتی، و کنشگران محلی، بسیار حیاتی تر از بازیگران رسانهای و فرودست سازِ قدرتهای فرامنطقه ایست. گذار، بیش از آنکه نیازمند رهبری فرهمند باشد، محتاج حکمت جمعی، توزیع قدرت و ائتلاف میان نیروهای اصیلِ اجتماعیست.
امروز، لحظه تاریخ است
تاریخ گاه در سکوتی شگفت آور دگرگون میشود. آنچه در خیزشهای اخیر دیدیم، یک هشدار بود به همگان نه فقط به جمهوری اسلامی، بلکه به همه آنانی که در «خواب پنبه دان» گمان میبرند مردم به دنبال نجات دهندهای دیگرند. این مردم، آن نسل تازه، خود رهایی را رهبری میکنند. کارگر و معلم و دختر خیابان انقلاب، رهبران لحظههای خیزشاند، نه سیاست ورزانِ دور از میدان.
پساجمهوری اسلامی: گامهای ضروری
در صورت فروریزی ساختار جمهوری اسلامی، بدون وجود ساختارهای جایگزینِ مدنی، خطر فروپاشی اجتماعی و مداخله نیروهای فرصت طلب بسیار محتمل است. لذا از اکنون باید:
- بر ساخت نهادهای همبسته مردمی تمرکز کرد
- الگوهای مشارکتی و شورایی برای تصمیم گیری سیاسی ترویج داد
- سندهای انتقال قدرت، عدالت انتقالی و حافظه جمعی را تدوین کرد
- نمایندگی را از میان کسانی جست که سابقه زیست در درد مردم دارند، نه فقط در مصاحبههای رسانهای.
سخن پایانی
گذار از جمهوری اسلامی، نه فقط یک امر سیاسی، که پروژهای تمدنی است. همان قدر که به شجاعت نیاز دارد، به بلوغ و خرد نیز محتاج است. و این خرد، نه در دربارهای تبعیدی، نه در شعارهای خونخواهانه، که در دل میدان، در صدای پرستاری معترض، در پایمردی بازنشستهای فقیر، و در نگاه نسل Z موج میزند؛ نسلی که آمده است تا بازی را عوض کند.
پارسا زندی (مشاور حقوقی)