مقدمه: جواب ایمیلی شاهزاده به پرسش نگارنده
در این اوضاع بغایت چند قطبی و آشفتهِ بازار اپوزیسیون, چند روز پیش ایمیلی تحت عنوان "آخرین مکاتبه" برای "آخرین بار" از شاهزاده رضا پهلوی سوالی در مورد کمپین "کیوآرکـُد" و اعتماد اختصاصی و انحصاری ایشان به تلویزیون ایران اینترنشنال و حتی ممنوعیت تلویزیون منو و تو در بازپخش این کیوآرکُد پرسیدم؛ که ایشان بلافاصله جواب تندی به بنده دادند که در ربع قرن اخیر مکاتبات, ملاحظات و تعاملات خصوصی با ایشان سابقه نداشته است, که خود حاکی از غضب غالب در شرایط "پساجنگ ۱۲ روزه" بر همه ماست که آن را می گذارم و میگذرم. زیرا واقعیت این است گر حکم شود که مست گیرند در شهر هر آنکه هست گیرند. دلیل پرسش بر مبنای تعجب من و حیرت بسیاری از هموطنان بود. زیرا همه می دانند در طی دو سال گذشته سلطنت طلبان در کمپین هشتگ معروف "بایکوت ایران اینترنشنال" این رسانه را تحریم و بایکوت کرده بودند؛ و منبع موثق حقیقت آنها (source of truth) شبکه منو تو بود. لذا خیلی از آنها مثل من متعجب و شگفت زده شده بودند و من خام اندیشانه تصور می کردم پرسیدن سوال جرم نیست.
همراهی جمهوری خواهان سکولار با نخست وزیر دوران طلایی امام
ایمیل دیگری برای رئیس دفتر یا مشاور و دستیار سابق و قدیمی شاهزاده در مورد بیانیه ۸۵۲ تن در حمایت از طرح رفراندوم میرحسین موسوی فرستادم که وی نیز با افتخار آن را امضا کرده بود. گفتم حاضرم در برنامه تلویزیونی اش که معمولا به صورت هیستریک ضدپهلوی است شرکت کنم و بپرسم شما که به گفته خودتان به طرز جنون آمیزی با طرح رفراندوم قریب به دو دهه پیش مخالف بودید و آن را نقشه رفسنجانی برای حفظ رژیم می خواندید, حال چطور با افتخار به همراه برخی به ظاهر چپ های جمهوریخواه ء امضای خود را در کنار عوامل و مسئولین سابق جمهوری اسلامی و اصلاح طلبان و خانواده امثال رفسنجانی و صادق خلخالی (مثل دخترش فاطمه خلخالی ـ صادقی) و شکنجه گر های سابق قرار می دهید و از رفراندوم نخست وزیر محبوب امام در دوران کشتارهای هولناک سال ۶۷ که خواهان حجاب اجباری, و بازگشت به "دوران طلایی امام"بود دفاع می کنید؟ آیا این چرخش ۱۸۰ درجه ای از بغض معاویه است یا از حُب علی؟
دل نازکی دلواپسان به ظاهر وطن پرست در همدلی با جمهوری اسلامی
داستان تاسف برانگیز بیانیه ۸۵۲ تن آل عبا که از گونه های مختلف و متفاوت و بعضا متضاد در حمایت از نخست وزیر محبوب امام, حقیقتا یکی داستان است پر آب چشم. داستان تاثر برانگیز دیگر بیانیه یک طرفه ۴۵۰ تن در محکومیت ایران اینترنشنال بدون ذره ای اشاره به سوگیری غیر حرفه ای بی بی سی و احتراز و خودداری آشکار از کوچکترین انتقاد از عملکرد رژیم نیز قصه پُر غصه دیگریست که در این برنامه تلویزیونی چند روز پیش با دو تن از امضاء کنندگان (داخلی و خارجی) این بیانه مباحثه داشتم که چرا دل ِء نازک این جمع ۴۵۰ نفره و آن جماعت دلواپس ۸۵۲ نفره (که اکنون تعداد آنها به حدود دو هزار دلواپس رسیده) در زمان کشتار دست جمعی بیش از ۱۵۰۰ نفر در آبان ۹۸ و یا کشتار ۶۰۰ بیگناه در جنبش مهسا و نابینا کردن تعداد بیشماری از بهترین فرزندان کشور و یا قتل عام هزاران زندانی در سال ۶۷ به درد نیامد؟ کجا بودند این "دلواپسان نازک دل" و اقمار آنها در خارج از کشور؟ اما اکنون نخست وزیر محبوب امام که زمانی میگفت دانشگاه جای انسانهای مکتبی است و نه متخصص, و در شهادت " فرزندان نظامی ملت" اشک می ریزد, باید جواب بدهد آیا نوجوانان و جوانان ایرانی کشته شده توسط همین نظامیان, فرزندان این ملت نبودند؟
محتسب شیخ شد و فسق خود از یاد ببرد
حقا که می گویند: "ایرانیان حافظه تاریخی ندارند". توصیه می کنم برای تجدید حافظه, سری به صفحه "حافظه تاریخی" در توییتر (ایکس) بزنید و با ویدیو و مدارک و اسناد فراوان کارنامه میرحسین موسوی ناپشیمان (unrepentant) را مشاهده و سپس قضاوت کنید که چگونه نخست وزیر محبوب امام پرچم شیر و خورشید را نماد خوی وحشیگری می دانست, و مصرانه وکیل مدافع و مجری حجاب اجباری بود و دانشگاه را جای برادران مکتبی می دانست و نه متخصص ـ درست مثل تفکر عبدالکریم سروش در انقلاب فرهنگی. لذا تعجب آور نیست که سروش نیز مثل بقیه اعوان و انصارش این بیانیه را امضا کرده, که باید گفت تلاش برای سفید شویی وغسل تعمید و تطهیرء گذشته کارگزاران ناپشیمان (توبه ناپذیر) با امضاهای به اصطلاح سکولارهای چپ در کنار آن مایه بسی شرمساری و شماتت است. نکته جالب و خنده آور اینجاست که این ۸۵۲ تن دلواپس که ضد پهلوی هم هستند می گویند تاریخ به عقب بر نمی گردد و اجازه نمی دهند "دوران پهلوی" بازگردد, اما برای بازگشت به دوران طلایی دهه۶۰ امام و کشتارهای هولناک پستان به تنور "نخست وزیر محبوب امام" با آن سابقه سیاه می چسبانند. در صورتی که شاهزاده رضا پهلوی, بر خلاف موسوی, شخصا هیچگونه سابقه سیاهی در کارنامه اجرایی خود ندارد.
سرنوشت نشست سلطنت طلبان شماره ۲ مونیخ
از سوی دیگر نباید یک طرفه قضاوت کرد و فقط از اصلاح طلبان و "جمهوری خواهان به اصطلاح برانداز خجالتی" طرفدار نخست وزیر محبوب امام انتقاد کرد و تنها آنها را مسئول وضعیت چند دستگی آشفته بازار اپوزیسیون دانست. زیرا سلطنت طلبان هژمونی طلب دو آتشه نیز با شیپورهای هخامنشی خود به این آتش جنگ و تفرقه می دمند. بعد از ناکامی نشست احزاب تک نفره در کنفرانس مونیخ ۱ قرار است هفته دیگر نسخه ۲ آن در مونیخ تکرار شود. اما به باور نگارنده بدون فراخوان ملی و عمومی و شفاف و دعوت و شرکت متکثر و ترازمند و هم ارز از همه نحله های سیاسی و گوناگون ملت ایران, صرفا با دعوت های خصوصی و گزینشی بیعت گونه نمی توان مدعی "همکاری ملی برای نجات ایران بعنوان ملک مشاع" شد.
در این شرایط تفرقه و تشتت و با توجه به پروژه های ناکام گذشته که خود نگارنده در برخی از آنها سهیم بوده, می توان حدس زد و گفت: "این نیز بگذرد". آیا پروژه "همکاری ملی برای نجات ایران (مونیخ ۲)" سرنوشت مشابهی مانند پروژه های قبلی خواهد داشت؟. یا در این مورد بخصوص می توان گفت "گذشته چراغ راه آینده نیست". پروژه هایی مانند "جبهه نجات ملی؛ جنبش نجات ایران, شورای ملی ایران برای انتخابات آزاد, ققنوس، فرشگرد، وکالت، پیمان نوین, صندوق اعتصابات, منشور همبستگی مهسا, پروژه شکوفایی ایران, پروژه کُد کیوآر و غیره". متاسفانه اینگونه نشست های سفارشی مرا یاد شعر معنادار شیخ اجل سعدی می اندازد که می گوید: " حکایت بر مزاج مستمع گوی, اگر خواهی که دارد با تو میلی. هر آن عاقل که با مجنون نشیند, نباید کردنش جز ذکر لیلی". وگرنه هم از گندم ري خواهد افتاد، و هم از خرماي بغداد.
تشابه رفتاری حیرت آور سلطنت طلبان و تجزیه طلبان
با شناخت و تجربه ای که از این دو گروه به اصطلاح ناسیونالیستی متعصب دارم , برای نگارنده پندار و رفتار تکفیری این دو جماعت به ظاهر مخالف مانند دو روی مخالف یک سکه و یا دو لبه یک قیچی, بر مبنای وهم و ذهنیت خودحق پندارانه است که همیشه با توهین و اتهام هر کسی را که دقیقا مثل آنها فکر نکند, دشمن و خائن می پندارند. هر دو گروه متعصب، با معیارهای ذهنی و مقیاسهای دلخواه خود، در آمیزهای خیالی از پاتریوتیسم نامتوازن و ناسیونالیسم افراطیِ خودمحور، گرفتار ملغمه ای محزون از "حس مظلومیت حسینیوار" و "خودبرتربینی یزیدگونه" شدهاند. آنان هر نظر یا گزارهای را که با باورهای افراطی آنان ناسازگار باشد، خیانت میدانند و به همین دلیل هر دو طیف به بخشی از معضل اصلی اپوزیسیون تبدیل شدهاند. البته نفوذ هدفمند و گسترده عوامل جمهوری اسلامی در این دو گروه بسیار عمیق و نگران کننده است تا با ترویج نوعی راسیسم مفرط باعث تشتت و خصومت آشتی ناپذیر در بین نحله های مختلف اپوزیسیون شوند, که سودبرنده و منتفع اصلی آن جمهوری اسلامی بوده و هست. صد البته منظور من اکثریت "مشروطه خواهان" و یا اکثر گروه ها و فعالین" اتنیکی" نیست که ممکن است بعضی فحاشان به اصطلاح "از ما بهترون" به آنها از جمله خود بنده انگ "تجزیه طلب" بزنند. کلام آخر اینکه تا زمانی که نفوذ و دسیسه جمهوری اسلامی و شرایط بیرونی ما را به سوی عصبیت های ایلی و فرقه ای و رفتار انحصارطلبانه جناحی و "جنگ های حیدری نعمتی" سوق میدهد، امید به آرمانهای مدنیت، اتحاد ملی و آزادی، روز به روز رنگ میبازد.
عبدالستار دوشوکیمرکز مطالعات بلوچستان ـ لندن

همایش ها وبیانیه ها، ابوالفضل محققی