Wednesday, Oct 29, 2025

صفحه نخست » از سوداگری تا میدان گفت‌وگو، اسماعیل لیاقت

liaghat.jpgنقد تلفیقی دو مقاله‌ی امیر دها در پرتو تجربه‌ی مردمی، فلسفه‌ی سیاسی، و بازاندیشی تاریخی
اسماعیل لیاقت
> در برابر منطق تصویرسازی و بازارگرایی سیاسی، این مقاله با نقد دو متن امیر دها، به بازخوانی تجربه‌ی تاریخی، فلسفه‌ی کرامت، و صدای جنبش‌های مردمی می‌پردازد. دعوت به وحدت، اگر از دل میدان نیاید، به تبعیت بدل می‌شود--نه کنش.
در لحظه‌ای که سیاست ایران میان تصویرسازی رسانه‌ای و فرسایش میدان گفت‌وگو سرگردان است، امیر دها در دو مقاله‌ی اخیر خود--«منافع ملی زیر ضربات یک قرن دروغ» و «اگر نه اکنون، پس چه زمانی؟»--اپوزیسیون را به کنش دعوت می‌کند. او از یک‌سو، با ستایش از ماریا کورینا ماچادو، خواستار عرضه‌ی کشور به بازار جهانی برای نجات از فقر است؛ و از سوی دیگر، با انتقاد از تفرقه‌ی اپوزیسیون، خواستار وحدت حول رضا پهلوی می‌شود.
اما این دعوت، اگر به تجربه‌ی مردمی، نقد فلسفی، و بازاندیشی تاریخی متصل نشود، به سطحی‌نگری و تکرار خطاهای گذشته می‌انجامد. مقاله‌ی «بازاریابی قدرت، حذف مردم» به‌درستی نشان می‌دهد که گفت‌وگوی ماچادو با پسر ترامپ، و اشاره‌ی هم‌زمان به رضا پهلوی به‌عنوان گزینه‌ی پیشنهادی برای ایران، نمونه‌هایی‌ست از منطق مشترک: عرضه‌ی کشور به‌مثابه کالا، نه بازسازی میدان گفت‌وگو.
۱. واقع‌گرایی یا تقلیل منافع ملی؟
.
در مقاله‌ی اول، دها با ستایش از ماچادو، خواستار باز کردن بازارها، خصوصی‌سازی صنایع، و تعامل با قدرت‌های جهانی است. اما منافع ملی، اگر از کرامت انسانی جدا شود، به ابزار قدرت بدل می‌شود--نه میدان گفت‌وگو. سیاست، اگر به بازار فروکاسته شود، نه توسعه می‌آورد، نه عدالت؛ فقط تصویرسازی می‌کند.
در مقاله‌ی «بازاریابی قدرت»، نشان داده شده که آلترناتیوهایی با وعده‌های جذاب برای جهان، اگر از جنبش مردم بی‌ریشه باشند، به حذف مردم می‌انجامند. ونزوئلا، با چهره‌هایی چون ماچادو، و ایران، با چهره‌هایی چون رضا پهلوی، هر دو گرفتار سیاستی‌اند که به‌جای میدان، به برند بدل شده‌اند.
تجربه‌ی پهلوی، همان‌طور که داریوش همایون در جنبشی که با تعریف دوباره آغاز شد یادآوری می‌کند، نه در ستایش زیرساخت‌ها، بلکه در نقد شیوه‌ی حکمرانی‌ست--شیوه‌ای که استعداد انقلابی را در جامعه پروراند. همایون هشدار می‌دهد که انقلاب بهمن، حاصل ترکیب پیچیده‌ای از ناآگاهی سیاسی، یک‌سونگری، و فقدان فرهنگ همرایی بود. او می‌نویسد:
> «انقلاب در جامعه‌ای که به بلوغ سیاسی و مدنی رسیده باشد روی نمی‌دهد... دانه‌ی انقلاب نیاز به زمینی دارد پوشیده از یک‌سونگری و ناآگاهی و بینوایی فرهنگ سیاسی.»
در این چارچوب، دعوت دها به «بازارگرایی» بدون نهاد، نه به توسعه، بلکه به تکرار همان خطای تاریخی می‌انجامد که همایون خواستار بازنگری در آن بود.

۲. وحدت یا تبعیت نمادین؟
در مقاله‌ی دوم، دها اپوزیسیون را به بی‌عملی متهم می‌کند و خواستار گردآمدن حول رضا پهلوی می‌شود. او می‌نویسد که دنیا رضا پهلوی را می‌شناسد، پس چرا ما گرد او نمی‌آییم؟ این دعوت، هرچند از سر دغدغه است، اما اگر بدون بازسازی نهاد، اعتماد، و زبان مشترک باشد، به تبعیت نمادین بدل می‌شود، نه به کنش جمعی.
در تحلیل‌های امروز، روشن شده که سیاست ایران، به‌جای میدان، به تصویر بدل شده است. کاریزماگرایی، لمپنیسم تمامیت‌خواه، و فرسایش کرامت انسانی، سه ضلع مثلثی‌اند که سیاست را از تجربه‌ی زیسته تهی کرده‌اند. وحدت، اگر بر پایه‌ی تصویر باشد، به طرد می‌انجامد--نه به میدان.
کنش سیاسی، زمانی معنا دارد که در جمع، در میدان، و با مسئولیت انجام شود. وحدت، بدون گفت‌وگو، بدون نقد، و بدون تجربه‌ی مشترک، به تصویرسازی سیاسی می‌انجامد--نه میدان گفت‌وگو.
۳. تجربه‌ی مردمی و بدیل‌های عدالت‌خواه
در برابر منطق بازارمحور، جنبش‌هایی در ایران و جهان شکل گرفته‌اند که از دل مردم برآمده‌اند--نه از برندهای سیاسی. آن‌ها نه به‌دنبال بازاریابی، بلکه خواستار دگرگونی ساختاری‌اند--در سیاست، در اقتصاد، و در فرهنگ.
- جنبش‌های عدالت‌خواه دانشجویی، با وجود محدودیت‌ها، تلاش کرده‌اند تا فساد، فقر، و تبعیض را نقد کنند--نه با سوداگری، بلکه با مطالبه‌گری و گفت‌وگو.
- مادران دادخواه کردستان، با مقاومت اخلاقی، میدان اجتماعی ساخته‌اند--حتی در غیاب قدرت رسمی.
- جنبش معلمان، با اتکا به تجربه‌ی زیسته، خواستار کرامت شغلی، عدالت آموزشی، و مشارکت در سیاست‌گذاری‌اند--نه با شعار، بلکه با ایستادگی مدنی.
- اتحادیه‌های کارگری، با وجود سرکوب، همچنان صدای عدالت اجتماعی‌اند--نه برای امتیاز، بلکه برای بازسازی رابطه‌ی کار و کرامت.
- جنبش زنان، با نقد ساختارهای مردسالار، نه فقط خواستار حقوق برابر، بلکه خواستار بازتعریف سیاست از منظر تجربه‌ی زیسته‌اند.
- و جنبش زن، زندگی، آزادی، با شجاعت، زیبایی، و عمق اخلاقی، نشان داد که سیاست می‌تواند از دل رنج، به میدان کرامت بدل شود--نه با تصویر، بلکه با حضور.
این جنبش‌ها، برخلاف آلترناتیوهای بازاری، نه در حاشیه‌ی قدرت، بلکه در تقابل با ساختار آن شکل گرفته‌اند. خواست آن‌ها، نه اصلاحات سطحی، بلکه تغییر بنیادین در مناسبات قدرت، قانون، و کرامت انسانی‌ست.
۴. بازسازی میدان: از نقد تا مسئولیت
دعوت به وحدت و واقع‌گرایی، اگر بخواهد از سطح انگیزش عبور کند، باید به بازاندیشی اخلاقی، تاریخی، و نهادی بدل شود. بازسازی میدان، یعنی بازگرداندن سیاست به تجربه‌ی جمعی--نه به تصویر، نه به برند، نه به معامله.
میدان، جایی‌ست که اختلاف‌ها شنیده می‌شوند، نه حذف؛ که کرامت انسانی مقدم بر سود سیاسی است؛ و که کنش، از دل گفت‌وگو و مسئولیت می‌جوشد--نه از تبعیت نمادین. بازسازی میدان، یعنی ساختن فضاهایی برای مشارکت، برای نقد، برای هم‌فکری--چه در قالب نهادهای مدنی، چه در زبان مشترک، چه در پیوند میان تجربه‌ی زیسته و تصمیم‌گیری سیاسی.
در لحظه‌ای که سیاست به تصویر بدل شده، بازسازی میدان یعنی بازگرداندن عمق، صداقت، و چندصدایی به گفت‌وگو. این راه، نه ساده است، نه فوری؛ اما تنها راهی‌ست که می‌تواند سیاست را از فرسایش، از لمپنیسم، و از سوداگری نجات دهد.
لینک های مربوطه:
۱- منافع ملی، زیر ضربات یک قرن دروغ، امیر دها
۲ - اگر نه اکنون، پس چه زمانی!؟ و اگر نه ما، پس چه کسی!؟ امیر دها



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie & Privacy Policy