خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس ادب
حميد مصدق شاعر معاصر، در دهم بهمن ماه سال 1318 در شهرضا ـ از شهرستانهاي پيرامون اصفهان ـ به دنيا آمد. تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در شهرضا و اصفهان به پايان رساند و در سال 1339 به تهران آمد و پس از فارغالتحصيل شدن در رشتهي بازرگاني از مؤسسهي علوم اداري و بازرگاني دانشگاه تهران، در مؤسسهي تحقيقات اقتصادي اين دانشگاه به امر پژوهش مشغول شد.
وي از سال 1342 مجددا به ادامهي تحصيل پرداخت و موفق به دريافت ليسانس حقوق از دانشگاه تهران و سپس فوق ليسانس اقتصاد شد. مصدق در سال 1348 به عنوان استاديار در مدرسههاي عالي كرمان و اصفهان و دانشگاه آزاد ايران به كار مشغول شد.
او از سال 1351، پس از دريافت فوق ليسانس حقوق اداري از دانشگاه ملي، به عضويت هيات علمي دانشگاه درآمد و در كنار آن از سال 1357 به كار وكالت روي آورد.
حميد مصدق، عضو هيات علمي دانشكدهي حقوق دانشگاه تهران و دانشگاه علامه طباطبايي، وكيل درجه يك دادگستري عضو كانون وكلا و سردبير نشريهي كانون بود.
اين شاعر معاصر، در هفتم آذرماه 1377 در اثر سكتهي قلبي در تهران درگذشت؛ در حاليكه اين آثار از او برجاي ماند:
به گزارش بخش ادب ايسنا (خبرگزاري دانشجويان ايران)، نخستين اثر وي منظومهي بلند “درفش كاوياني“ در سال 1340 منتشر و در همان سال توقيف شد؛ چاپ دوم آن در سال 1357 منتشر و بعد از انقلاب نيز به دفعات تجديد چاپ شد.
دومين كتاب شعر مصدق، منظومهي ”آبي، خاكستري، سياه” است كه در سال 1343 منتشر شد. اين منظومه حال و هوايي ليريك و درعين حال اجتماعي دارد و تاكنون دهها بار توسط ناشران رسمي و مخفي در داخل و خارج از كشور تجديد چاپ شده است.
“در رهگذار باد” سومين منظومهي مفصل مصدق نيز نخستينبار در سال 1347 به چاپ رسيد و پس از آن بارها تجديد چاپ شد.
“از جداييها” ، “سالهاي صبوري” و “شير سرخ” ، از ديگر آثار شعري حميد مصدق هستند كه به ترتيب در سالهاي 1358، 1369 و 1376 منتشر شدهاند. مجموعهاي آثار اين شاعر معاصر نيز در سال 1369 در كتابي به نام “ ... تارهايي” گردآوري شده است كه اين مجموعه نيز بارها تجديد چاپ شده است.
از او همچنين علاوه بر آثار شعري، كتاب “مقدمهاي بر روش تحقيق” (1351)، ”مجموعهي رباعيات مولوي” و ”غزليات حافظ” و چندين كتاب در زمينهي حقوق نيز به يادگار مانده است.
برخي از شعرهاي حميد مصدق نيز در سالهاي مبارزه عليه رژيم پهلوي، توسط برخي از دانشجويان، در قالب سرودهايي اجرا شد كه نوارهاي كاست آن، بهصورت مخفي و دست به دست، ميگشت و در راهپيماييها، همخواني ميشد.
بهگفتهي منتقدان، يكي از بازرترين ويژگيهاي شعر مصدق، سادگي، رواني و صميميت سيال آن است.
قصيدهي “آبي، خاكستري، سياه“:
«...
با من اكنون چه نشستنها، خاموشيها
با تو اكنون چه فراموشيهاست
چه كسي ميخواهد
من و تو ما نشويم
خانهاش ويران باد
من اگر ما نشوم، تنهايم
تو اگر ما نشوي،
خويشتني
از كجا كه من و تو
شور يكپارچگي را در شرق
باز برپا نكنيم
از كجا كه من و تو
مشت رسوايان را وانكنيم
من اگر برخيزم
تو اگر برخيزي
همه بر ميخيزند
من اگر بنشينم
تو اگر بنشيني
چه كسي برخيزد؟
چه كسي با دشمن بستيزد؟
چه كسي
پنجه در پنجهي هر دشمن دون
آويزد
دشتها نام تو را ميگويند
كوهها شعر مرا ميخوانند
كوه بايد شد و ماند،
رود بايد شد و رفت،
دشت بايد شد و خواند
در من اين جلوهي اندوه زچيست؟
در تو اين قصهي پرهيز كه چه؟
در من اين شعلهي عصيان نياز،
در تو دمسردي پاييز - كه چه؟
حرف را بايد زد!
درد را بايد گفت!
سخن از مهر من و جور تو نيست
سخني از
متلاشي شدن دوستي است،
و بحث بودن پندار سرور آور مهر
آشنايي با شور؟
و جدايي با درد؟
و نشستن در بهت فراموشي ـ
ـ يا غرق غرور؟!
سينهام آينهاي است
با غباري از غم
تو به لبخندي از اين آينه بزداي غبار
آشيان تهي دست مرا،
مرغ دستان تو پر ميسازد
آه مگذار، كه دستان من آن
اعتمادي كه به دستان تو دارد به فراموشيها بسپارد
آه مگذار كه مرغان سپيد دستت
دست پرمهر مرا سرو تهي بگذارد
من چه ميگويم، آه...
با تو اكنون چه فراموشيها؛
با من اكنون چه نشستنها، خاموشيهاست
تو مپندار كه خاموشي من،
هست برهان فراموشي من
من اگر برخيزم
تو اگر برخيزي
همه بر ميخيزند»
(حميد مصدق ـ آذر و دي 1343)