طي اين سالهاي عمر ،
توي اين مدت ظلم ،
اون بالاااا بالا يا
يا همون بالاسريااا ،
ياكه،
اون بالاتريااا ،
يه جورايى ،
يه شكلايى ،
يا كه ، با يه حرفهايي
كه شبيه تلقينه !!
با عجب ترفندايي!!
يا كه، با چه كارهايى!!
همه، با ناقلايي !!
مارو مسخ وبي اثر،
جوري كردن كه نگو!!
تا كه بلكى،
اينجورى،
همگي فكر كنيم:
كه ماها ،
با همديگه ،
چه ميدونم؟
فاصله،
يا فرق داريم!!
اما،
اگه چيزى هست ، كه هست ،
به نظر ميرسه بيشتر،
يه خط تيره و تاره،
كه جاي آشتى ،
بين مارا ، نميذاره
گرجه تنهايي سلول،
پشت ديوارهاي زندون،
همه رو ذله و داغون،
تك و تنها
جا گذاشته،
اين درست،
نميتونيم كه بجنبيم ،
زير سنگيني ديوار .
حتي
عاجز ازلمس،
يا، ديدن هم
داخل گرد وغبار،
هميشه ،
يه نوعايى ، يه شكل هايى ، يه جورايى ،
بين دستهاي همه مون ،
فاصله ساخته ،
يا كرده،
خط تيره مون _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ خط فاصله!! و خط سياه !!
يه جورايى ؟!
كه ديگه ،
لزومى به گفتنش نيست،
نمي خواستند كه من و تو ،
به هر دليلى ،
بتونيم ، ما ، بسازيم.
نميذاشتند يا نذاشتند ،
لااقل ،
دستهاي همو ،
لمس كنيم .
نگذاشتند كه ديگه ،
توي دلها ،
درد بيزارى نباشه!
ميون پنجره هامون،
ديگه ديوارى نباشه ،
ميخواستند فكر كنيم ،
بين ما ،
فاصله ها ،
خيلى زيااااااده ،
ميخواستند،
اينجورى فكر كنيم :
ما بايد اسير بمونيم !!
ميخواستند فكر كنيم:
زنده هستيم تا اسيريم !!
ميخواستند اينجورى ،
بهمون تلقين بكنند:
واسه ما ، رهايى ، مرگه !
ميخواستند و ميخواند، فكر كنيم:
ما رها بشيم ، ميميريم !!
واسه اين،
توي اين سالهاي مغبون ،
دوباره و چند باره !!
بين پنجره مون ،
كه نشون ميداد ، فاصله ها چقدر كمه ،
ديوارها !!
روي هم گذاشتند.
و گذاشتيم!!
ديوار از سنگ سياه،
سنگ سرد و سخت ، خارا !!
ديوار نثار تهمت ،
اتهام ، هاي واهي : بي فرهنگي ، بي لياقتي ، بي عرضگى، .... بي وفايى ، ...
ديوارانتساب صفت : نخبه كشى ،
ديوار بدبيني، نسبت به :
هويت !! قوم ، دين ، نژاد ، زبان ، ...
ديوار شرق ، ديوار غرب ...
با همين تلخى ها،
با همين فاصله ها ،
جدايى ها ،
گذشته،
شب و روزهاي من و تو .
راستي ،
من و تو بايد اسير بمونيم؟
ما بايد تنها بمونيم ؟
ما بايد فقط بميريم؟
تا توي دنياي ديگه ،
بتونيم دستهاي همو بگيريم؟ ....
بعضي يا ، معتقدند: «نه»
و منم.
و اگه تو هم؟
پس بيا ديوارهاي فاصله را ،
يك يكى ،
از بينمون بر بداريم ،
قفلهاي بي صدايى،
نصب شده روي لبها را
با كليد آشتيمون ،
باز كنيم.
پس بيا ، مثل اوايل ،
دستهاي گرم همو،
لمس كنيم.
باز بيا تا دوباره،
تكه هاي ، شقه شقه شده مون را ، جمع كنيم.
خودمون را
از نو بسازيم :
كاملتر ،
آرامتر ،
متفكرتر ،
دينى تر
ولي ، بدور از سياست و دروغ ،
سياسي تر،
اما ، منطبق با منافع ملى ، اخلاق انسانى ، خلق و خوي ايرانى، .... و معيارهاي شناخته شده ي جهانى .
پر تحمل تر ،
نسبت به مخالفانمون ،
نسبت به منتقدانمون ، نسبت به رقيبانمون....
متين تر ،
با گذشت تر ،
زيباتر ،
آزادتر ،
يكدست تر ، ....
رهاتر ،
آبي تر ،
بي ريا تر ،
بدور از رانت خوارى
بدور از سليقه ، به جاي قانون ......
راه دوري بين ما نيست.
اگه اينو ، باور بكنيم!!!
جمعه ، آخر آبانماه ،1382
س