به مريم هوله
و به گزارش مسيح اش
من گير کرده ام گوشه اي از اين جهان
جايي ميان دماوند سپيد
وتابلوي عبور ممنوع سرخ.
دماوند سپيد
دماوند زيبا
با ديوهايش هار موج مي زند مثل دودي رقصنده
زير پلک هاي به گل نشسته ام.
عقربه هاي ساعت ول گرد شده اند
سوت جاهلي مي زنند
با دستان آهکي
و خيابان ها را گز نکرده پاره مي کنند.
من اما گير کرده ام
ميان زمهرير
و ايمان داغ خداواره هاي ديجيتال
ميان بستني فروش هاي دوره گرد
و دشنه اي تيز که سرک مي کشد
از پشت گالش هاي مادر بزرگ
از پشت آتش سيگار مارلون براندو.
من گير کرده ام
من گير کرده ام
ميان سوت هاي جاهلي و قانون خدا
تخدير خون و ماگنوليا
ميان اصفهان و اتاوا
و يک وجب حوض هاي کاشي حسرت اقيانوس را منفجر کرده اند.
مير غضب اما
به تجويد مقرنس مي انديشد
به سلام هاي مقدس
و خواندن سوره ي ياسين
در گوش هاي باد کرده ام
من گير کرده ام.
9/9/82