پروانه با رنگين کماني سرخ و زرد، رنگ در رنگ،
گرم و تازه ز پيله اش رها گشته
مي گيرمش به اشتياق !
هر دو به شوق بوديم
من و پروانه ، پروانه و من
همسو و همگام به مهر
چرخيديم و چرخيديم
بي دغدغه رها در باد
پروانه پيله را فراموش کرده بودکه .
طوفاني ز راه رسيد
باد بود و سوزي سرد و پروانه
طوفان نديده بود
غافل در پناه دستم آرميد
بوسيده در دستم، باز و باز فشردمش از گزند باد سرد!
روز روز، آفتابي بود
و خون پروانه سرخ و آبي رها بر سنگفرش دفترم
اشگم رنگي از طلايي زرد و سرخ
پروانه رامي نمود
و شفق کبود و کبود، در غمش
دورتموند ساعت 4 بعداز ظهر
18.02.04
اين شعر پيش از اين در سايت تريبون فمينيستي منشر شده است