نشريه «کتاب هفته» ويژه نوروز. شماره 171. شنبه 23 اسفند 1382.
1- حداکثر پنج کتابی که در سال 1382 خوانده ايد را نام ببريد.
2- از ميان اين کتاب ها، يک کتاب را توصيف کرده و ويژگی هاب آن را بگوييد و اينکه خواندن آن برای چه قشری مفيد است؟
3- در ايام تعطيلی عيد قصد داريد چه کتاب هايی را بخوانيد؟
4- دوست داشتيد در سال 1382 چه کتاب هايی را می خوانديد که فرصت خواندنشان را گپيدا نکرديد؟
5- در ايم عيد، به جز مطالعه چه کارهايی را صورت خواهيد داد؟ ترجمه، تأليف، نوشتن داستانی تازه، يا نخواندن کتاب و استراحت؟
پاسخ های خسرو ناقد
www.naghed.net
چند کتابی که سال ها به من چشمک می زنند
کتابهايی که در ايران منتشر می شود، متأسفانه به ندرت به دست من می رسد. از اين رو مطالعاتم کمابيش به کتابهای آلمانی زبان محدود می شود. البته گهگاه دوستان لطف می کنند و کتابهای تازه چاپ ايران را برايم به آلمان می فرستند؛ ازجمله داود موسايی مدير انتشارات «فرهنگ معاصر»، آقای باقرزاده مدير فرهيخته انتشارات توس و علی دهباشی مدير نشريه بخارا که وامدار محبت هايشان هستم.
اما از ميان آثاری که در يکسال گذشته خوانده ام پنج کتاب را که جالب تر و جذاب تر يافتم، نام می برم و درباره يکی از آنها شرح کوتاهی می نويسم. البته پيشاپيش بگويم که جز يک عنوان، مابقی به زبان آلمانی است.
1- «زندگينامة ايمانوئل کانت» نوشتة مانفرد کوهن. از اين کتاب برای نگارش مقالة «کبوتر صلح در باد مخالف» که در دويستمين سالمرگ کانت در روزنامة شرق (25 بهمن 82) منتشر کردم، بهره بردم.
2- «سفرنامة آنتونيو تِنريرو، پيک پادشاه پرتغال در ايران، بين سالهای 1532 تا 1529 ميلادی». مدتهاست به آقای مجيد رُهبانی سردبير نشريه «جهان کتاب» قول داده ام که مطلبی درباري اين کتاب بنويسم. يادداشتهايی هم تهيه کرده ام، ولی هنوز فرصت نيافتم.
3- «مشرقزمين مغربزمين- زندگی غربی شرقی من». زندگينامة خودنوشت آنِماری شيمل. در يادداشتی که اخيراً به مناسبت يکمين سالمرگ شيمل در شماره 167 «کتاب هفته» نوشتم، اشاره ای هم به اين کتاب داشتم.
4- «پژوهشگران معاصر ايران» جلد چهارم: نفيسی و کسروی. نوشته هوشنگ اتحاد. انتشار اين کتاب بهانه ای شد تا من مقاله ای دربارة احمد کسروی در «ماهنامة آفتاب» (تير ماه 1382، شماره بيست و هفتم) با عنوان «احمد کسروی؛ پژوهشگری، سرکشی و خرده نگری» بنويسم.
5- «زندگينامة فدريکو گارسيا لورکا» نوشتة يان گيبسون. به گُمانم بهترين و کامل ترين کتابی است که تا کنون دربارة زندگی و آثار لورکا نوشته شده است. گيبسون در کتابش به تمام اسطوره هايی که پيرامون زندگی و مرگ لورکا شکل گرفته بود پايان می دهد و زندگی شاعر را از بدو تولد تا آخرين لحظات حيات او، تقريباً روز به روز، دنبال می کند و اثری شگفت آور و در عين حال نزديک به وقايع زندگی لورکا بجا می گذارد. در اين کتاب می بينيم که چقدر زندگی و شعر لورکا با هم درآميختگی دارند؛ گويی که شاعر تمام آثارش را خود تجربه کرده است. لورکا خود در جايی می گويد: «چهره ها و شخصيت های شعرهای من همگی وجود داشتند». ناگفته نگذارم که اين کتاب به «راهنمای سفر» به اسپانيا و به خصوص به منطقة اندلس و شهر گرانادا (غرناطه) می ماند و نويسنده در آن کوشيده است تا پا به پای لورکا، رودخانه ها، تپه ها، کوهسارها، شهرها، روستاها، خيابانها، کوچه ها، باغها، کاخها و کليساها و بناهای تاريخی و ميدانهای گاوبازی اندلس و گرانادا را به تصوير کشد تا هم تأثير محيط زيست لورکا را بر شعرهايش نشان دهد و هم خواننده را با ديدنی های اين منطقة زيبا آشنا سازد.
من اين کتاب را يکبار در زمان انتشارش به زبان آلمانی، در سال 1991 ميلادی، خوانده بودم. امسال که دست درکار تنظيم ترجمه هايم از گزيدة شعرهای لورکا بودم، برای نوشتن يادداشتهايی بر کتاب، ناگزير دوباره زندگينامة لورکا را خواندم؛ ولی بايد اذعان کنم که اين بار چون بيشتر با شعرهای لورکا دست و پنجه نرم کرده بودم، بيش از بار اول از خواندن اين کتاب لذت بردم. گيبسون که استاد زبان اسپانيايی در دانشگاه های لندن و بلفاست بود، برای نگارش اين کتاب، ترک تدريس می کند و با خانواده اش به اسپانيا می رود و پس از سيزده سال تحقيق در آثار لورکا و نامه ها و دستوشته های منتشر نشدة او و جستجو در کتابخانه ها و آرشيوهای گوناگون و گفتگو با خانواده و دوستان شاعر و از آنجمله با ايزابل خواهر لورکا و پيگيری ردّ پای شاعر در آرژانتين و آمريکا و کوبا، کتاب زندگينامة لورکا را منتشر می کند و در اين ميان چنان شيفتة اين سرزمين می شود که برای هميشه در اسپانيا می ماند. جالب آنکه گيبسون قرارداد تأليف اين کتاب را در سال 1979، پيش از آنکه حتی تحقيقاتش دربارة لورکا به انجام رسيد باشد، با دو ناشر انگليسی و آمريکايی منعقد می کند. يعنی پيشاپيش ايدة خود را که در صدد بوده است به زبان انگليسی بر روی کاغذ بياورد، می فروشد. البته او پيشتر کتابی به نام «مرگ لورکا» در سال 1971 منتشر کرد بود و لذا نويسندة گمنامی در اين زمينه نبود. به هر حال، او در حين کار می بيند که کتاب ناخواسته دارد به زبان اسپانيايی شکل می گيرد. پس از اتمام کتاب جلد اول آن در سال 1985 و جلد دوم آن سه سال بعد به اسپانيولی در بارسلون منتشر می شود. حال می توان تصور کرد که با شنيدن اين خبر بر دو ناشر انگليسی و آمريکايی چه گذشته است. با اين همه هر دو ناشر برای کار عظيم گيبسون و زحماتی که در راه نگارش کتاب متحمل شده است احترام قائل می شوند و به تصميم او برای انتشار اولية کتاب به زبان اسپانيايی تفاهم نشان می دهند. لذا کار به دادگاه کشيده نمی شود و دو سال بعد، گيبسون متن انگليسی کتاب را تحويل ناشران می دهد. انتشار کتاب «زندگينامة لورکا» به زبان انگليسی در سال 1989، واقعة ادبی مهمی بود که منتقدان صفحات ادبی نشريات معتبر جهان را بدون استثنا به تحسين واداشت و با استقبال خوانندگان مواجه شد. در اين ميان اين کتاب تقريباً به همة زبانهای اروپايی ترجمه و منتشر شده است. به علاقه مندانِ شعرهای لورکا در ايران که تصور می کنم تعدادشان هم کم نيست، مطالعة آن را توصيه می کنم.
چند کتاب در قفسه کتابخانة کوچکم سالهاست که به من چشمک می زنند و من فقط در حسرت مطالعة آنها آه می کشم. از جمله:
1- «مرگ و معاد در مصر باستان»، نوشتة يان آسمَن استاد مصرشناس دانشگاه هايدلبرگ آلمان. اين جمله در سرآغاز کتاب نقش بسته است: «انسان، حيوانی است که با دانش از فناپذيری خود بايد زندگی کند. و فرهنگ دنيايی است که انسان می سازد تا به رغم اين آگاهی بتواند ادامة حيات دهد».
2- «اخلاق و سياست» کار عظيم فيلسوف جوان آلمانی «ويتوريو هوسل». اين کتابِ هزار و دويست صفحه ای را که فقط هفت صفحه فهرست مندرجات و هشتاد صفحه فهرست اعلام و کتابشناسی دارد، چند بار خيز برداشته ام که بخوانم، ولی موفق نشدم.
3- «زندگی و آثار هانا آرنت» نوشتة اليزابت يونگ بروئل.
4- و سرانجام مجموعه آثار اشتفان تسويگ نويسندة اتريشی. به همسرم رشک می برم که همه کتابهای تسويگ را خوانده است و من فقط نوول «شطرنج باز» را.
البته آرزو نه تنها بر جوانان که بر ما ميانسالان هم عيب نيست. تعطيلات عيد پاک در آلمان که اتفاقاٌ هر سال حدوداً همزمان با تعطيلات نوروز در ايران است، در راه است. در کنار آماده ساختن نهايی کتاب ترجمة گزيدة شعرها لورکا برای انتشار، شايد فرصت يافتم و يکی از کتابهايی را که برشمردم خواندم. البته به شرطی که تا رسيدن تعطيلات در اينجا، جلد ششم «پژوهشگران معاصر ايران» که تماماً به صادق هدايت اختصاص دارد و من در انتظار ديدن و خواندنش بی تابی می کنم، از ايران به دستم نرسد؛ وگرنه دوباره حسرت مطالعة کتابهای ناخواند به دلم می ماند تا باز اگر در ميان مشغله و کار فرهنگ نويسی فرصتی به چنگ آوردم، به سراغ کتابهای ناخواندة تازه و قديمی بروم و شايد چيزکی هم دربارة آنها بنويسم.
همه پاسخ ها را در نشريه «کتاب هفته» ويژه نوروز در صفحات 9 تا 23 می توانيد بخوانيد. (pdf)
(Download حدوداً سه دقيقه طول می کشد)