دو سالی پیش از این، در واپسین روزهای ماه بهمن آخرین یاد مان زنده یاد «دکتر امیر حسین آریان پور» بر گزار شد . به خاطر آوردم آن روز را و نیز سیاه نوشته های جرح و تعدیل شده ام رادر جریده شهید!، «یاس نو». در هشتم ماه اسپند، هشتادمین سالروز تولد آموزگار آموزگاران دیار فراموشی ؛ یگانه معلم آن نسل که روئید، بالید، فرا گرفت،عاشق شدو آن عشق را جامه عشق عمومی پوشاند!،در قصر، اوین و کمیته مشترک، در اتاق تمشیت عشق عمومی را فریاد کرد و هنوز و همچنان در کار فریاد کردن است!...
سیمای آموزگار را وامی کاویم ، پر شتاب و گذرا!...
از دوست درگذشته سخن گفتن، آن هم دوستي به قد و قامت و گونه گوني شخصيت والاي دكتر اميرحسين آريان پور كه همچون الماسي خوشتراش به هر وجه خود پرتو ديگري ميافشاند، آسان نيست، خاصه براي من با اين ناتواني تن بيمار كه بر نارسايي زبان و قلم بس افزوده است. اما اين قدر هست كه ميتوانم، گذشته از ديگر فضايل دوست، بر تعادل فطري منش او گواهي دهم كه در رفتار و گفتار در همه حال روشن و صريح بود، بينشان از تكلف، به دور از پيچيدگيهاي فضل فروشانه، سرشار از محبتي فراگير به مردم ساده به ويژه به جوانان دوستدار دانش، تو گويي چشمهاي آب زلال از بلنديهاي جان و دل و انديشه رو به شيب دارد تا تشنگان را سيراب كند...
و اين يادكردن از يار ديرين است توسط آنكه امروز در بستر بیماریست. هم او که ميرود تا از مرز نود درگذرد و نهمين دهه عمر را بياغازد. «بهآذيني» كه همچنان بر مانندگي هستي انگشت مينهد و تكرارش را به هيچ ميانگارد!، بيخوف و خيال بر اين برج خوف و خشم همچنان بيدار نشسته است و اينگونه از ياد ياران ميگويد. بيست و ششم بهمن ماه 1382، تالار اجتماعات دانشكده علوم توانبخشي. جمعيت چندصد نفره از ياران، و همراهان، دوستداران و مشتاقان معلم انسان ساز، در عصر سرد بهمن ماه گرد هم آمدند تا به ياد او ساعاتي را در كنار يكديگر بگذرانند و از آن يارسفر کرده بگويند كه تا واپسین دم از آموختن بازنايستاد. او كه دانشپژوه بود و دانشگستر. هم او که به گواه شاگردان پر شماره اش با بيان رسا، مطالب پيچيده علمي را ساده و روان توضيح ميداد و چنان شور و شوق غريبي در كلاسهاي درس ايجاد ميكرد كه اثر آن تا به امروز ادامه دارد.ضمن ارایه درس،کراراً به مسایل اجتماعی و راه حل آنها گریز می زد. حضور در کلاس آریان پور اختیاری بوده و چیزی به نام «حاظر و غایب» وجود نداشته!او به امتحان کردن و نمره دادن نیز وقعی نمی نهاده و معتقد بوده باید طوری درس داد که هر کس در کلاس حضور دارد،فی المجلس مطالب را فرا گیرد، بر سر شوق آید و خود آنرا دنبال کند...
در حوزه آموزش عالی مدرن ایران به گواه صاحب نظران امر دکتر آریان پور یگانه معلمی است که دسپوتیسم رایج در این عرصه را کنار زد و برای اولین بار در دانشگاههای ایران دیالوگ و ارتباط دو سویه را میان استاد و دانشجو جانشین وضع سابق کرد!
بانوی روز نا مه نگار، دوست و شاگرد ممتاز کلاس آریان پور به خاطر می آورد آن روزها را که استادش هفته ها و هفته ها کلاس را تنها به تبیین و کنکاش در یک واژه اختصاص داد.
واژه ایی که آریان پور هفته ها بر سر آن وقت گذاشته: «شناخت!»... مراسم يادمان دكتر اميرحسين آريان پور در سالن بزرگ تالار اجتماعات دانشكده علوم توانبخشي رأس ساعت 5 بعدازظهر با شعار «روز ما فرداست، فردا روشن است.» آغاز شد. حال و هواي مراسم آن سال همچنان مانند سالهاي پیش ترش پرشور و حرارت بود، اما بسياري از آنان كه پشت تريبون رفتند و خواستند كه از استاد سخن بگويند، آن نگفتند كه ميبايد! چه بسيار بودند، يارانش و همفكرانش كه در جاي خود نشسته، بيآنكه سخني بگويند، هچنان نظارهگر بودند و چه بسيار آنان كه از برخي سخنان سخنرانان دلآزرده شدند. پيش از آغاز مراسم، فرصتي دست داد تا با دكتر خسرو پارسا، جراح حاذق مغز و اعصاب و نويسنده و مترجم برجسته كشورمان از آريان پور بگويم و از خلأ عدم حضورش. دكتر پارسا گفت: «به گمان من بايد سالها سپري شود تا خاطره و آموزههاي دكتر آريان پور خود را بيشتر بنماياند. او از معدود كساني بود كه مسائل را با ديد كاملاَ علمي ارزيابي و تجزيه و تحليل ميكرد، بيهيچ پيرايهاي، بيهيچ سازشكاري، سعي ميكرد در هر شرايطي از همه امكانات خود بهره گيرد و حرفش را بزند، او حرف خود را ميزد، شما خوب ميدانيد كه همين مسأله موجب واردآمدن فشارهاي زيادي بر او شد، در بدريهاي بسيار! از معدود افرادي در جامعه ايراني بود كه هيچ گاه در برابر استبداد كوتاه نيامد!، تا آخرين دم ايستاد، حرف خود را زد و شاگردانش را مستقيم و غيرمستقيم پرورش داد.
كمتر كسي را در جامعه خودمان سراغ دارم كه چون او بر چندين نسل تأثيرگذار بوده باشد، جاي او بسيار خالي است، اميد كه شاگردان او و رهروانش راهش را ادامه دهند». پارسا که در همه این سالها در هیات پژوهشگری فعالبه کارزار شده و نگاهی دیگرگون و به دور از برخی دگم های استالینیستی رابه مارکس و آثار او داشته بر خرد ورزی آریان پور انگشت گذاشت،او گفت خرد ورزی آریان پور،روشن بودن نقطه نظر ها و گفته ه،فروتنی چشمگیر او و برخورد رفیقانه اش حتی در موارد اختلاف نظر برایم گوارا بود...
مراسم می رود که آغاز شود، در حالي كه هنوز همه حضار وارد سالن نشده و در جاي خود مستقر نشدهاند، به سراغ ديگر يار استاد، دكتر محمدرضا باطني زبان شناس و محقق شهره ميروم، و با او از جاي خالي آريانپور در روزهاي همه خاكستري ميگويم. «من شاگرد دكتر اميرحسين آريان پور بودم، و اين مربوط است به زمان تحصيلم در دانشسراي عالي كه امروزدانشگاه تربيت معلم شده است، دلسوز بود و از بهترين استادان آنجا. ويژگي بسيار برجسته اميرحسين آريان پور از همان روز نخست اين بود كه با رئيس دانشسراي عالي بر سر مسائل سياسي اختلافات شديد پيدا كرد و ماجراهايي را كه متعاقب آن برايش به وجود آوردند... هيچ گاه زور را تحمل نكرد و زير بار تحميل آن نرفت. در همه زمانها، چه ديروز و چه امروز!... زبان فارسي مديون اميرحسين آريان پور است. دانشجويان زيادي را پرورد كه هر كدامشان امروز براي خود يلي شدهاند. آريانپور، بيشك، از ماندگارترين چهرههاي فرهنگ ايراني در همه زمانها خواهد بود!».
در گوشه ديگر سالن و در ميانه همهمه آمد و شدها به سراغ رفيق، همراه و هميار استاد، همابهبهاني (آريان پور) رفتم و با او نيز از روزهاي بدون آريان پور گفتم. همسر استاد ميگويد: «هيچگاه فكر نكردهام كه ايشان نيستند، ايشان همواره براي ما زنده هستند، حتي كلمه زندهياد را هم هرگز براي ايشان به كار نبرده و نميبرم، هميشه ميگويم، آقاي آريان پور! حضور او همواره بوده، هست و خواهد بود، شايدفقدان فيزيكي او برايمان حس كردني باشد، اما لحظهاي نيست كه ياد و خاطره حضورش از برابر چشمان ما محو شود. عشق ما همچنان با همان شدت و حدت خود پايدار است و مانا. لحظهاي نيز نميتوانم تصور كنم كه او رفته است. با او متولد شدم، پيش از او هيچ تجربهاي نداشتم، پس از ازدواج نيز همواره دو دوست بوديم در كنار يكديگر. رفيق و صميمي».
همابهبهانی، نگاه استاد را به زن، نگاهي روشن و امروزين بيان ميكند. و ميگويد كه او هيچگاه نگاه مردانه يا زنانه را قبول نداشت، نگاهي داشت جهاني، همراه با مهر و احترام براي همگان. او به فرزندشان «پويا» اشاره ميكند و ميگويد: «همواره به او گفتهام، كه تو لازم نيست حتماً علم پدر را ياد بگيري و رشته تخصصي او را ادامه دهي، تنها سعي كن منش و سلوكش را بياموزي، آدم دانشمند فراوان است، اما آن كس كه بتواند با همه انسانها سلوك داشته باشد، بسيار نادر»، همسر آريانپور ميگويد،در زندگي خصوصي، از نظر عاطفي چيزي نداشتهاند كه با ديگران تقسيم نكنند و به جوانان توصيه ميكند كه هر چه بلندمرتبهتر ميشوند، متواضعتر شوند، فروتنتر. آنچه كه ويژگي بارز اميرحسين آريانپور بود! شيوا دولتآبادي كه گردانندگي مراسم را بر عهده داشت اعلام برنامه ميكند، پس از سخنان دولتآبادي، فيلمي از زندگي آريانپور در قالب فتورمان به نمايش درآمد. آريانپور جوان، آريانپور قهرمان، آريانپور معلم، آريانپور حقيقتطلب ، طغيانگر و سرانجام تصوير او كه از پشت ميبينيمش! او از ما دور ميشود و ميرود، ميرود تا دورها! و اين همه با موسيقي «فتح بهشت»، اثر شورانگيز آهنگساز برجسته جهاني، «ونجليز» همراه است. صحنه هایی هز قهر مانی هایش ؛در عرصه علم، ورزش و زندگی!آریان پور جوان پیش از عزیمت به ایالات متحده و تحصیل در دانشگاه پرینستون!(که دوران سیاه مک کارتیسم منجر به اخراج شدن او از خاک ایالات متحده به دلیل چاپ رساله ای درباره ملی شدن نفت ایران شد!) بنا به سنت خانواده خود ،از کودکی به ورزش بدنی گرایید.
او با راهنمایی استاد ورزش، «منوچهر مهران» و قهرمان بزرگ وزنه برداری ایران،«انوشیر وان حیات غیب»، در سال 1319 در مشهد به مقام قهرمانی وزنه برداری رسید، در سال 1321 قهرمان وزنه برداری کشور شد(قهرمان دوم، بعد از قهرمان اول، محمود نامجو).آریان پور در سال 1322 در مسابقات چند ملیتی بیروت، به مقام قهرمانی وزنه برداری خاور نزدیک نایل می گردد...
و اما در اينجاي مراسم بود كه سالن يكپارچه تحتالشعاع ورود بانوي سپيدمويي قرار گرفت كه با گامهايي آهسته و استوار از ميان جمعيت عبور کرد و در رديف اول مدعوين جاي گرفت.
«مريم فيروز» در ميان محاصره حلقه دوستداران وارد سالن شد. از اين سو و آن سو به سراغ او ميآمدند. جوان، ميانسال و كهنسال.
او كه چندي ديگر ميرود تا يكمين قرن زندگي خود را جشن بگيرد، همچنان سرزنده و شاداب، سر به سر اين و آن ميگذشت، شوخي ميكرد، ميخندید، ميايستاد، تأمل ميكرد و دوباره حرف خود از سرميگرفت.
حالادكتر حبيبالله قاسمزاده روانشناس، به عنوان اولين سخنران پشت تريبون ميرود و از آريانپور فرهنگساز سخن ميگويد. پس از اين سخنان، نويد مصطفيپور، ويولونيست جوان قطعاتي را به صورت تكنوازي براي حضار اجرا ميكند. فيلمي ديگر از زندگي اميرحسين آريانپور، كلاژي بسيار دیدنی، از سالهاي زندگي او و حوادث تماشایی سياسي و اجتماعي ميهنمان. و سخنان آريانپور در بزنگاههاي تاريخي اين سرزمين!... نگاهی بس تیز و هوشمندانه!
در جايي از فيلم صداي آريانپور را ميشنويم كه از شمار اندك هنرمندان ميگويد و خيل عظيم هنربندان! و صداي او در سالهاي پاياني زندگي،«چگونه ميتوان در محيط مملو از co¬2 و زير فشار گاز دياكسيدكربن سخن گفت؟!
دوستان من! به راستي چه شد؟ چه شد آن همه آرزو، آن همه خيال، آن همه آرمان، بر ما چه رفت در اين روزگار...».
سخنران بعد، دكتر يگانه است كه از جانب فارغالتحصيلان «ماما-زن» پشت تريبون ميرود، او به نمايندگي از دانشجويان دهه 40 آريانپور سخن ميگويد، آريانپور را خطاب قرار ميدهد و ميگويد: كجاييد تا ببينيد بذري را كه كاشتيد امروز ثمر داده است، شما! شما كه بذر آگاهي را در آن روزگار در دل ما كاشتيد، نهالهاي جوانتان امروز درختاني شدهاند تنومند، راه پرواز را از شما آموختند و عزم كردهاند كه راه و رسم چنين بلند پريدن را به آيندگان بياموزند».
«يگانه»، سپس در اقدامي جالب ويژگيهاي استاد را كه در جدولي تنظيم كرده بود به ترتيب حروف الفبا برشمرد و از همگان خواست تا در تكميل اين جدول وي را ياري رسانند، او ويژگيهاي اميرحسين آريانپور را اينگونه برشمرد:
آزادي، پايندگي، پژوهشگري، تكاپو، ثبات، جوانمردي، چارهپژوهي، حماسهآفريني، خلوص، درك، ذكاوت، رفاقت، زندگي، سربلندي، شرافت، صداقت، ضابطهمندي، طاقت، ظفرمندي، عشق، غرورآفريني، فصاحت، قدرشناسي، كمالطلبي، گوشدادن، لياقت، مردانگي، نبوغ، وفاداري، همت، يگانگي و ...
سخنران بعدي، «دكتر سعدي افشار» بود، سعدي افشار بيهيچ مقدمهپردازي رايج يكراست رفت سراغ اصل مطلب! و گفتمان: «عادت كردهايم!، ديگر عادت كردهايم، شايد همين اصطلاح شهيدپرور براي ما بهترين توصيف باشد. كجا بوديد؟ كجا بوديد آن هنگام كه استاد را ممنوعالقلم كردند؟!، آن روز كه در كتابخانه مركزي به باد كتكش گرفتند؟! از خاطر بردهايد كه چگونه رسانه رسمي كشور به زرينكوب در زمان حياتش تاخت و چه توهينهايي كه به او روا نداشت؟ در آن روزگار لب فروبسته بوديم و هيچ نميگفتيم. آداب زيارت را خوب فراگرفتهايم!...»
سخنان سعدي افشار، دومين موج واكنشها و احساسات را پس از ورود «مريم فيروز» در سالن به همراه داشت، كف زدن حضار تا زماني كه «سعدي افشار» از تريبون پايين آمد و در جاي خود مستقر شد، همچنان ادامه يافت. پس از او«عرفان قانعی فرد» مترجم جوان، از جايگاه آريانپور در ميان مترجمان ايراني سخن گفت و آموزههايش از استاد، او سخنان خود را با خوانش شعري از «شفيعيكدكني» به پايان برد.
شهر خاموش من آن روح بهارانت كو؟
شور و شيدايي انبوه هزارانت كو؟
ميخزد در رگ هر برگ تو خوناب خزان،
نكهت صبحدم و بوي بهارانت كو؟
کوی وبازار تو میدان سپاه دشمن
شیهه اسب و هیاهوی سوارانت کو؟
زیر سر نیزه تاتار چه حالی داری؟
دل پولادوش و شیر شکارانت کو؟
سوت و کور است شب و میکده ها خاموشند
نعره و عربده باده گسارانت کو؟
چهره ها در هم و دلها بیگانه ز هم
روز پیوند و صفای دل یارانت کو؟
آسمانت همه جا سقف یکی زندان است
روشنای شرر این شب تارانت کو؟
برنامه بعدي، چنانكه از پيش اعلام شده بود، اجراي موسيقي با دف و ني توسط جمشيد عندليبي و فرزاد عندليبي بود كه به دليل كسالت جمشيد عندليبي اين برنامه اجرا نشد و به جاي آن شيوا دولتآبادي اعلام كرد كه «پري زنگنه» در ميان ماست و مايل است كه چند دقيقه با حضار سخن بگويد، به محض شنيدن نام «پري زنگنه»، سالن غرق در کف زدنهای پیاپی شد. زنگنه با همراهي دختري جوان در حالي كه مانند هميشه، عينكي تيره به چشم داشت، از ميان جمعيت عبور كرد و در پشت تريبون قرار گرفت، او سخنان خود را اينگونه آغاز كرد: «آريانپور همين جاست، او نرفته است».
زنگنه گفت، تكنوازي ويولوني كه اجرا شد، او را به ياد پاگانيني انداخت كه بسياري ميگفتند، اين نواي سحرآميز زميني نيست، آسماني است و اميرحسين آريانپور نيز كه بزرگ بود و بينهايت بود. زنگنه گفت: «بسيار دوستش داشتم و از او بسيار آموختم...»
و اما نوبت به «بابك احمدي» رسيد. سخنان او پيرامون اميرحسين آريان پور با واكنش مثبتي از سوي بسياري از افراد حاضر در جلسه مواجه نشد! احمدي سخنان خود را اين گونه آغاز كرد: «شاگرد او بوديم، با رويي گشاده با ما صحبت ميكرد، به ما كه در آن روزگار جواني، پرو بوديم احترام ميگذاشت، عقايدمان را با او در ميان ميگذاشيم و او همه ما را تحويل ميگرفت، بحثمان را جدي ميگرفت و تأثير عظيمي بر ذهن همه ما ميگذاشت، سه بار بيشتر او را نديدم، هيچ گاه خاطرهاش از ذهنم بيرون نميرود. صداي او، محبت او، شيوه سلام كردنش و علاقهاي كه به بحثهاي ما نشان ميداد...».
و اما احمدي در بخش ديگري از سخنان خود از آريانپور به عنوان یکی از معدود افراد باسواد جريان چپ ايران نام برد! سخناني كه همفكران و ياران نزديك آريان پور، هم آنان كه بارها خود استاد بر علم و دانششان صحه گذاشته است و مورد تأييدشان قرار داده را دل آزرد!
احمدي حضار شركتكننده در مراسم كه همگي قريب به اتفاق از ياران، همراهان و همفكران آريانپور بودند را مخاطب قرار داد و گفت: «ممكن است، شما با تعهد سياسي او موافق نباشيد! ممكن است از عقايدش خوشتان نيايد!، ممكن است در عين حال كه به علم و دانش او معترفيد، آن فكرها را نپسنديد...»
متعاقب اين سخنراني، سخنراني «امير خاكي» بود كه او نيز با سبك و سياق سخنان احمدي و شايد به گمان برخی نامقبولتر از او سخناني را ايراد كرد كه باز، اين سخنان نيز ياران استاد را دلآزرده كرد! زمان استراحت فرارسيد، فرصتي دست داد تا در ميان همهمه جمعيت به سراغ برخي چهرههاي شاخص حاضر در جلسه بروم، «بهزاد فراهاني» آشفته بود و از سخنان برخي مدعوين دلآزرده! او گفت «سخن منتقد شنيدن، بحث و نقادي امرسیت به جا، اما سخن گفتن در يادمان فردي با انديشهاي كه شايد از نظر ما مقبول نباشد، اگر مشتاق سخنراني در يادمان او هستيم، قطعاً تأمل بيشتري ميطلبد!...» به سراغ «محمدعلي عمويي» رفتم؛ عمویی گفت «آنچه، امروز در اينجا عنوان شد، با نظرات و تفكرات آريان پور اختلافاتي اساسي داشت». عمويي تصریح کرد، اگر قرار است به مناسبتي خاص برنامهاي برگزار شود و در آن برنامه، درباره شخصيت و انديشه انديشمندي سخن گفته شود بايد بيان مطالب در چارچوب نگرش همان شخصيت قرار داشته باشد، آنچه كه او در تمام طول زندگي خود و تا آخرين روز عمر به آن ايمان داشته است! و الا نظرات اشخاص در آثار آنها، در مقالاتشان، در كتابهايشان و... وجود دارد و هر كس كه علاقهمند باشد ميتواند به اين آثار رجوع كند.»
از محمدعلي عمويي، خواستم، حال كه مجال سخن گفتن از يار ديرين براي او و بسياري ديگر از همفكران آريان پور در یادمان فراهم نشد، از روزهاي بدون آريان پور براي ما بگويد، او گفت: «من يادآوري يكي از سخنرانان را بجامی دانم، دكتر آريانپور همواره حضور دارد. غيبت او تنها از يك زاويه ديد ميتواند مايه تأسف باشد و آن تحولبخشي، پيشبرد و پويايي نظرات اوست كه همواره در زندگي دكتر حضور داشت و از اين بابت، آري، ما احساس غبن ميكنيم...».
و اما بخش ديگري از مراسم كه بسيار مورد توجه قرار گرفت، زماني بود كه دكتر حسين افشار به نمايندگي از «كانون نويسندگان ايران»، پشت تريبون رفت، و از برخي افراد كه براي مراسم پيام فرستاده بودند، نام برد.
هنگامي كه نوبت به افراد در بند كانون نويسندگان ايران ،«عليرضا جباري»(آن هنگام در بند بود) و خصوصاً « دکتر ناصر زرافشان» رسيد، سالن ثانيههايي متمادي غرق در تشويق و كف زدنهای پیاپی حضار شد.حضور گرم زرافشان ساری و جاری یادمان بود! به باور حقوقدان و نویسنده در بند!،آریان پور از آن دسته شخصیت هایی است که از یک سو به عنوان یک چهره دانشگاهی متمایز و پیشرو با کار تدریس و تربیت نسلی از دانشگاهیان و پژوهندگان مردمی و آگاه و از سوی دیگر به عنوان یک شخصیت اجتماعی فرزانه از راه تالیف و ترجمه آثار برجسته اجتماعی و هدایت و تشویق یک نسل کامل از روشنفکران و کوشندگان اجتماعی در فضای فرهنگی نیم قرن گذشته میهن ما تاثیر ژرفی از خود به جای گذاشته است. آنگونه که حقوقدان در بند واگویه مان میکند، حضور و فعالیت
آریان پور در محیط دانشگاهی و روشنفکری ایران در طول دهه های پیاپی به مطالعات اجتماعی،مضمون و جهتی مردمی و دموکراتیک میداد. زرافشان، تصریح می کند که آریان پور چون سدی نیرومند در برابر امواج تبلیغاتی نو لیبرال در علوم اجتماعی می ایستاد!به باور زرافشان، آریان پور نماینده اصلی نگرش آرمانی و طبقاتی در جامعه شناسی و مدافع سر شناس و قدرتمند این نظریه در جامعه ما طی دهه های یاد شده بود و از این رو هیچ بزرگداشتی اصولی تر از تشریح مواضع او در این زمینه نیست... از ديگر چهرههاي شاخص حاضر در یادمان سال 82 باید به علي اشرف درويشيان، سيمين بهبهانی، پرويز شهرياري، صبحي، و ... اشاره كرد.درویشیان همچون سالهای اخیر باز هم به یک عصا تکیه داده بود. به باور او نام امیر حسین آریان پور مترادف است با:اندیشمند اجتماعی و فلسفی، نظریه پرداز در مسایل جامعه، ادیب و زبان شناس،انسانی پیشرو با تفکر نجیب سوسیا لیستی،شخصیتی شجاع و مستقل، مترجمی توانا و ... باری هم او آریان پور است که در کتاب «آیین پژوهش»،واگویه مان میکند تاریخ هر نسلی را به حل مسا له هایی خاص می گمارد!«نسل ما در سراسر زمین با
مساله هایی خاص رو به روست. از این رو مردم، مخصو صاً حقیقت پژوهان از تعهد وظایفی شامخ نا گزیرند» آریان پور تصریح میکند که در عصر حاظر، علم مسوءو لیتی سترگ دارد، زیرا مسا له هایی سترگ انسان ها را به مبارزه خوانده اند. بی نوایی و نادانی و بی داد، زندگی را دشوار گردانیده است...
هم اوست که استوار در برابر استبداد و ارتجاع ایستاده و در کتاب در «آستانه رستاخیز» خودسنت را به مثابه پلکانی می داند که هر نسلی باید از پله های آن بالا رود و سپس برای بهبود و ترقی وضع خود و بشریت،پله دیگری بر فراز آن بنا نهد.«حالا اگر نسلی در یکی از پله ها یا حتی بالاترین پله توقف کند، مسلماً از ایفای نقش اجتماعی خود باز خواهد ماند و چیزی به مواریث نسل های پیشین نخواهد افزود»
و اما،آریان پور در طول زندگانی پر فراز و نشیبش هماره گوش به زنگ صدای پای فاشیزم بود! او در «در آستانه رستاخیز» به روشنی بر مصلحت خداوندان زر و زور انگشت می نهد و نیز «جامعه سنت پرست»! «...خاصه خداوندان زر وزور با بت شکنان آزاد اندیش در می افتند و منادیان بهبود را سر کوب می کنند!» به باور آریان پور اینان[ارتجاعیون و قشریون] با هر تجددی باهر بدعتی؛ با هر نهضت جوانی می جنگند و هر مصلح پیشاهنگی را به چهار میخ می کشند! «نغمه ساز سنت پرستی در همه اقالیم و اعصار گوش هوش بیدار دلان را خراشیده است. شوکرانی که سقراط را به هلا کت رسانید، تیغی که پوست از تن مانی بر کند،...تکفیری که گالیله را به زانو درآودر،آتشی که برونو را سوزانید از عواقب سنت گرایی است. به راستی می توان نو آوران جهان را اقلیتی بسیار رنجیده دانست! اقلیتی بشر دوست که همواره در عصر خود خطر ناک و آسیب رسان شمرده شده و در دنیای به این پهناوری،تبعیدی و بیگانه و بی کس بوده اند!...»
آریان پور در کتاب «زمینه جامعه شناسی»، که به گواه اهل فن هنوز که هنوز است تر وتازه نقطه نظراتی مانا را در زمینه علم جامعه شناسی آموزشمان می دهدواگویه مان میکند که برای رفع پریشانی جامعه های معاصر باید اقتصاد جامعه را تابع مصالح عمومی جامعه کرد و امکان سود جویی بی کران خصوصی و بهره کشی انسان از انسان را از میان برد.او عمده اهداف این حرکت صلح خواهانه را چنین برمی شمرد«جلوگیری از بهره کشی انسان از انسان،استقرار حکومت های ملی،سر کوبی استعمار و امپریالیسم اقتصادی معاصر، بر قراری مناسبات متنوع انسانی بین ملت ها، همزیستی مسالمت آمیز دولت ها،خلع سلاح عمومی با نظارت دستگاههای بین المللی و ...» باری، حرف بر سر همان اتوپیاست که...
گفته اند، در یکی از مشهور ترین آثاری که آریان پور با مدد گیری از منابع فراوان غربی به رشته تحریر در آورده به علت شرایط دشوار دوران رژیم سلطنتی ناگزیر شده است در پشت سپر کتاب «جامعه شناسی» آگبورن و نیمکوف که اولی امریکایی و دومی روسی بود،موضع بگیرد و نظریات اجتماعی خود را بیان کند.
کتابی که زمینه ساز رویکرد جوانان به علوم اجتماعی،به ویژه مقوله جامعه شناسی،و کاربرد واژگان و گفتمانی جدید شد؛گفتمانی که تا به امروز ابزار اندیشه علمی و جامعه شناختی در میان اندیشمندان و محققان میهن ماست.اثری که به عنوان یکی از کتب درسی مرجع در خارج از کشور نیز همچنان مورد توجه است.در اینجا به نام برخی از آثار او اشاره میکنم:
1-آیین پژوهش
2-ایبسن آشوب گرای
3-بزرگ مردان تاریخ
4-تاریخ تمدن ویل دورانت(جلد سوم،ترجمه)
5-جامعه شناسی هنر
6-دو منطق:ایستا و پویا
7-در آستانه رستاخیز
8-روانشناسی از دیدگاه واقع گرایی
9-زمینه جا معه شناسی
10-سیر فلسفه در ایران(ترجمه)
11-فرویدیسم:با اشاراتی به ادبیات و عر فان
و فرهنگ چهار زبانه(فارسی، انگلیسی،فرانسه، آلمانی) که گنجینه پر باری از واژه ها و معادل های فارسی را در برابر واژه های خارجی فراهم آورده است.از واژه های مشهور آریان پور که به عرصه علوم اجتماعی و فلسفه و هنر راه یافته و حتی مورد استفاده رسانه های گروهی قرار گرفت می توان به واژه «مردم سالاری»(به معنی دموکراسی)،«پویا»(به معنی دینامیک) و واژه های مختوم به «گرایی»(برای ایسم اروپایی) و... اشاره کرد.باید به این فهرست بلند بالا، بی شمار دست نوشته ها، یادداشت ها ، روزنگارها،متون سخنرانی ها و... آریان پور را اضافه کرد که همچنان در جای خود باقی مانده و روز انتشار را انتظار می کشد!(آریان پور در فاصله زمانی کوتاهی پس از انقلاب بهمن در سال 57 و متعاقب تحولات سیاسی مشهود دهه 60 ، بار دیگر از تدریس در دانشگاه باز مان و در خانه کار آموختن و آموزاندن را پی گرفت...)
و اما پيش از پايان گرفتن یاد مان و تقريباً در نيمه آن بود كه همزمان با نمايش فيلمي از زندگي اميرحسين آريانپور چشمها به سوي ديگري نيز خیره شد، بانوي سالخورده، از جاي خود برخواست، جمعيت ديده از او بر نداشت و تا لحظه خروج او از سالن روي برگردانده و نظارهگرش بود. آرام قدم برميداشت روسری بزرگ و شال مانندی که به سر داشت از سر او سر خورده بود و تقریباً به روی شانه ها افتاده بود، گیسوان سپیدش به تمامی عیان بود. او در طول مسير، بارها متوقف ميشد، احوالپرسي ميكرد، روبوسي ميكرد و به راه خود ادامه ميداد.
مراسم پايان گرفت و ما در طعم گس بعدازظهري زمستاني، در گهواره پردرد يأس جنبيديم و رطوبت چشمانداز دعاهاي هرگز مستجاب نشده خويش را چون حلقه اشكي به هزاران هزار چشمان بينگاه آرزوها بستيم.و اما ماحصل این همه برای هم نسلی ها ، هم آنان که بیزار از قبله اند و بت، در هر شکل و هر قاموس آن!درسهای ماندگار آریان پور است. درس وارستگی،بی پروایی،بت شکنی،نوجویی و نوآفرینی!
باری ، همچنان در کار آموختنیم از حضور سیالش که هیچ اندیشمندی را بت نپنداریم و هیچ اندیشه ای را نهایی ندانیم! اميرحسين آريانپور بر بستر سبزهها خفت با يقين سنگ! و ما در عتاب او همچنان می شکفیم، در شتابش، در كتاب او و در دفاع از لبخندش كه يقين بود و باور بود!...