خبرگزاری دانشجويان ايران - تهران
سرويس: فرهنگ و ادب - کتاب
رمان "باشبيرو" محمود دولتآبادی به زبان ايتاليايی ترجمه شده و جای خالی سلوچ اين داستاننويس به زبان هلندی نيز منتشر میشود.
به گزارش خبرنگار بخش کتاب خبرگزاری دانشجويان ايران (ايسنا)، "باشبيرو" يک رمان بومی است که داستان آن در جنوب کشور اتفاق میافتد. اين اثر برای نخستينبار در سال ۱۳۵۲ منتشر شد و بهتازگی به زبان ايتاليايی ترجمه شده است.
همچنين ترجمهی هلندی رمان "جای خالی سلوچ" اين داستاننويس در حال انجام است و بهزودی منتشر خواهد شد.
ترجمهی انگليسی و فرانسه اين رمان نيز به پايان رسيده که ترجمه فرانسه آن، تا اواخر ماه جاری و ترجمه انگليسیاش تا چند ماه آينده منتشر خواهد شد.
پيش از اين رمان "جای خالی سلوچ" به زبانهای آلمانی و سوئدی نيز ترجمه شده بود.
اين رمان سال ۵۸ توسط نشر چشمه منتشر شده و تا امروز به چاپ دهم رسيده است.
همچنين مجلد دوم "کليدر" شامل جلد سوم و چهارم آن در حال ترجمه به زبان آلمانی است. حدود پنج سال پيش، دو جلد اول اين رمان توسط ناشر سويسی منتشر شد.
کاست "کليدر" دولتآبادی هم پس از گذشت بيش از دو سال، هنوز در انتظار دريافت مجوز نشر است. اين کاست بازخوانی بخشهايی از رمان "کليدر" با صدای اين نويسندهی پيشکسوت و نوای تار محمدرضا لطفی است که از اوايل سال ۸۳ در انتظار کسب مجوز نشر است.
نخستين مجلد "کليدر" در سال ۱۳۵۷ منتشر شد و دورهی کامل آن، شامل ۱۰ جلد در پنج مجلد، سال ۱۳۶۴ بهچاپ رسيد.
محمود دولتآبادی اولين داستان خود را با عنوان "ته شب" در سال ۱۳۴۱ منتشر کرد و "لايههای بيابانی"، "اوسنهی باباسبحان"، "ققنوس"، "ادبار"، "پای گلدستهی امامزاده"، "هجرت سليمان"، "سفر"، "گاوارهبان"، "عقيل عقيل"، "آهوی بخت من گزل"، "کارنامهی سپنج"، "باشبيرو"، "تنگنا"، "ديدار بلوچ"، "جای خالی سلوچ"، "روزگار سپریشدهی مردم سالخورده"، "کليدر"، "سلوک"، "روز و شب يوسف" و "آن ماديان سرخيال"، ديگر آثار منتشرشدهی او هستند.
اين داستاننويس پيشکسوت متولد ۱۰ مردادماه سال ۱۳۱۹ در دولتآباد سبزوار تاکيد دارد: من نويسندهای هستم متعلق به همهکس و در عين حال، متعلق به هيچ جريان خاصی نيستم. من اين را بهعنوان يک نويسنده حفظ خواهم کرد. اگر گاهی اظهار نظر سياسی کردهام، موضعگيری نبوده؛ درواقع نقطه نظرات من بوده است؛ برای اين که درغايت، من يک ايرانی هستم.
دولتآبادی زمانی در ديدار گروه فرهنگ و ادب ايسنا با بيان اين مطلب اضافه کرد: باور کنيد اسم وکلای مجلس را نمیدانم، وزرا را هم نمیشناسم، اما دلم میخواهد خيابانهای مملکتم آسفالت شود. دلم میخواهد وقتی ماشينهای شهرداری آشغال میبرند، بستههای آشغال در خيابانها نريزند؛ يا در امور مهمتر، مثلا آبها هرز نشوند و مملکت آباد باشد.