شنبه 15 دي 1386

ادا درنياوريم؛ نشان دهيم خودمان چه داريم، گفت‌و گو با ناصر غياثی، داستان‌نويس و مترجم، ايسنا

ناصر غياثی
ناصر غياثی

خبرگزاری دانشجويان ايران - تهران
سرويس: فرهنگ و ادب - ادبيات

ناصر غياثی با تأکيد بر اين‌که بايد بيش‌تر آثارمان را معرفی کنيم، گفت: نبايد ادای نويسنده‌های ديگر را درآوريم و بايد نشان دهيم خودمان چه داريم.

اين داستان‌نويس و مترجم با حضور در خبرگزاری دانشجويان ايران (ايسنا)، درباره‌ی معرفی ادبيات ايران، جايزه‌های ادبی، داستان‌نويسی امروز، دغدغه‌ی نسل‌های داستان‌نويس، وضعيت بازار کتاب و برخی موضوعات ديگر سخن گفت.


تصوير سياه و تصور نادرست

ناصر غياثی که در آلمان سکونت دارد، درباره‌ی معرفی ادبيات ايران در خارج از کشور تأکيد کرد: خواننده‌ی آلمانی از جامعه‌ی امروز ايران خبر ندارد و تصورش از ايران، ايران ‌صد سال پيش است. اين برمی‌گردد به تصوير سياهی که اغلب رسانه‌های غربی از جامعه‌ و مردم ايران نشان می‌دهند. با اين‌حال تشنگی جامعه‌ی آلمان برای دانستن از ايران خيلی زياد است.


ادا درنياوريم

او در ادامه گفت: ما نبايد ادای نويسندگان غربی مثلا ويليام فاکنر يا هاينريش بل را دربياوريم، چون نمی‌توانيم کپی تحويل آن‌ها دهيم. غربی ِ کتاب‌خوان همه‌ی اين نويسندگان را خوانده‌ است. پس ما اگر قرار باشد چيزی عرضه کنيم، بايد نشان دهيم که خودمان چه در چنته داريم. امروز ديگر هيچ نويسنده‌ای حرف تازه‌ای ندارد. مضمون‌ها کهنه‌اند؛ اما داستانی که با زبانی ساده، بدون پيچيدگی‌های روايی ِ تحميل‌شده بر اثر و به دور از تصنع نوشته شده باشد، خواننده‌اش را در سراسر دنيا پيدا می‌کند.


هيچ تلاشی برای معرفی خود نمی‌کنيم

اين داستان‌نويس درباره‌ی تلاش‌های داخل و خارج از کشور برای معرفی هرچه بيش‌تر آثار ايرانی، اظهار کرد: تقريباً هيچ‌گونه تبليغاتی در جهت معرفی خودمان نمی‌کنيم؛ چون واقعاً مقابله با غول است و به‌جز حمايت‌ مالی ممکن نيست. بايد يکی پيدا شود به مترجمی پول بدهد، تا او بتواند اثری را مثلاً به يک ناشر آلمانی معرفی کند. اگر هم در اين ميان‌ کاری صورت می‌گيرد، همه‌اش از روی عشق و خدمت به فرهنگ است؛ چون در غير اين‌صورت، از نظر مالی هيچ بهره‌ای ندارد. پس نتوانسته‌ايم خيلی موفق باشيم، ضمن اين‌که همواره بيش‌تر تلاش‌ها با مقاصد سياسی همراه و کم‌تر از يک موضع بی‌طرفانه برخودار بوده است. در آلمان تنها از هوشنگ گلشير‌ی، محمود دولت‌آبادی، سيمين دانشور، احمد محمود و عباس معروفی کتاب‌هايی ترجمه شده‌اند.


پيوستن به کپی‌رايت

اين مترجم همچنين درباره‌ی پيوستن ايران به قانون کپی‌رايت خاطرنشان کرد: چون در جامعه‌ی جهانی زندگی می‌کنيم، بايد عضو کپی‌رايت باشيم. ممکن است به لحاظ مالی ضرر داشته باشد؛ ولی چاره‌ای جز اين نداريم. بايد شرايطش را فراهم کنيم.


جايزه‌های ادبی

غياثی درباره‌ی برگزاری جايزه‌های ادبی در ايران گفت: برگزاری اين جايزه‌ها فی‌نفسه امری مثبت است. دست‌ کم اين‌که کتاب و نويسنده مطرح می‌شوند. هرچند همه‌ی جايزه‌ها حاشيه‌هايی هم دارند که اجتناب‌ناپذيرند؛ دوستی‌ها، دشمنی‌ها، حب و بغض‌ها.

اين نويسنده‌ که به‌تازگی‌ برای کتاب «تاکسی‌نوشت‌ها» جايزه‌ی کتاب سال طنز حوزه‌ی هنری را در بخش داستان دريافت کرده است، افزود: از جايزه‌ی حوزه‌ی هنری به‌شدت غافلگير و البته خوشحال شدم. به‌هر حال همين که با اين جايزه‌های ادبی دريچه‌ای برای ادبيات باز می‌شود، اميدبخش است. البته من ساير آثاری را که در اين جشنواره برگزيده شده‌اند، نخوانده‌ام و قضاوتی هم نمی‌توانم بکنم. «تاکسی‌نوشت‌ها» سال گذشته در ليست اوليه‌ی جايزه‌ی گلشيری قرار گرفته بود. طنز اين اثر در سطح نيست؛ بلکه در لايه‌های زيرين کتاب جاری و طنز تلخی است. در داستان‌های اين کتاب سعی کردم تصويری از جامعه‌ی آلمان و مردم آن‌جا به ايرانيان ارائه کنم، ضمن اين‌که زندگی يک راننده‌ی تاکسی ِ ايرانی را در آن‌جا مطرح می‌کنم و به تصوير می‌کشم. دو داستان آخر، «مسافرنوشت»ها، آن‌طور که شنيده‌ام، خيلی‌ها را خندانده و همين برايم راضی‌کننده است.

او همچنين گفت: سعی کردم اين کتاب را به زبان خيلی ساده بنويسم و شگردهای داستان‌نويسی و بعضاً تصنعی به‌کار نبرم.


طنزپردازان و ادبيات طنز در ايران

غياثی طنزهای عبيد زاکانی، پرويز شاپور، عمران صلاحی و بهرام صادقی را از طنزهای ماندگار در ايران دانست و يادآور شد: دو نوع طنز داريم؛ طنز روزمره يا روزنامه‌يی که ماندگار نيست و طنز ماندگار که هروقت بخوانيم، تأثير می‌گيريم و جذبش می‌شويم و حتا ما را به تأمل وامی‌دارد. عبيد، شاپور، صلاحی و صادقی از طنزپردازان ماندگارند که طنزشان روزنامه‌يی نيست.


خنداندن؛ رسالت اصلی طنزنويس

اين مترجم درباره‌ی تفاوت‌های طنز ادبی در ايران و آلمان نيز گفت: تفاوت چندان محسوس نيست. آن‌جا هم طنز دارند. توخولسکی - معروف‌ترين طنز‌نويس آلمانی - را وقتی می‌خواهيد بخوانيد، بايد حتما کمی از تاريخ آلمان اطلاع داشته باشيد يا لهجه‌ی برلينی را بشناسيد. اما داستان‌های کوتاه طنزش اين‌گونه نيستند و تاريخ مصرف دارند. رسالت اصلی طنز‌نويس، خنداندن است؛ و نه فقط آگاهی دادن. معتقدم بهترين نوع طنز، طنز گروتسک است، يعنی در عين اين‌که می‌خنداند، تو را به گريستن هم می‌کشاند.


ادبيات مهاجرت ايران در دوران شکوفايی

ناصر غياثی معتقد است: ادبيات مهاجرت ايران دوران کودکی‌اش را پشت سر گذاشته و در مرحله‌ی شکوفايی به‌سر می‌برد.

او در توضيح بيش‌تر گفت: زنجه‌موره‌ها و حس‌های نوستالژيک و پرداختن مستقيم به مسائلی چون سياست از ادبيات مهاجرت رخت بربسته‌اند. امروز توجه اصلی اين ادبيات معطوف است به اين‌که زندگی ايرانيان خارج از کشور را در مواجهه با کشور ميزبان و فرهنگ‌شان نشان دهد، بويژه اين‌که تعدادی هستند که تلاش می‌کنند به زبان کشور ميزبان بنويسند و اتفاقاً موفق هم شده‌اند، بخصوص در کشورهايی مثل هلند يا آلمان که به آلمانی و هلندی شعر و داستان و رمان می‌نويسند.

اين داستان‌نويس يادآور شد: علاقه‌ به شنيدن و خواندن داستان در همه‌ی مردم جهان مشترک است. داستان اگر گيرايی داشته باشد، به بازی‌های زبانی آلوده نشود و برای معرفی‌اش تبليغاتی صورت بگيرد، خوانده خواهد شد. مثلاً آن‌قدر که کتاب‌های زويا پيرزاد و فتانه حاج سيدجوادی در آلمان خواننده دارند، کتاب بزرگان ادبيات معاصر و کلاسيک‌ها ندارد؛ چون خواننده‌های حاج سيدجوادی، خواننده‌های ادبيات عامه‌پسند و بازاری و روشن هستند و همين خواننده‌ها در آلمان نيز وجود دارند. کتاب‌هايی مثل «بامداد خمار» و «چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم» جزو پرفروش‌ها از ايران بوده‌اند.


نسل‌های داستانی قبل و بعد از انقلاب

غياثی سپس درباره‌ی دغدغه‌ی نسل‌های داستان‌نويس در ايران توضيح داد: من تقريباً همه‌ی کتاب‌هايی را که بايد در اين حيطه خوانده شوند، می‌خوانم. به نظرم، دغدغه‌ها متفاوت‌اند. قبل از انقلاب، بزرگان ما به ادبيات به‌شکل يک وسيله برای آگاهی‌ دادن به توده‌ها نگاه می‌کردند؛ اما نويسندگان بعد از انقلاب و متأخرترها از اين پنجره به ادبيات نگاه نمی‌کنند. ادبيات داستانی تنها می‌خواهد داستان بگويد که داستان گفته باشد. امروزه زبان بيش‌تر مورد بحث است و فن روايت اهميت يافته و در اين ميان، تأثير ادبيات ترجمه را هم نمی‌شود ناديده گرفت. به وجود اين تفاوت‌ها بين دو دوره‌ی قبل و بعد از انقلاب معتقدم.

او در ادامه افزود: امروز آن وظايف آگاهی‌دهنده را رسانه‌ها دارند و مثلا گفتن اين‌که فقر وجود دارد، ديگر کار داستان‌نويس نيست.


داستان بايد سرگرم کند

غياثی معتقد است: هر نويسنده‌ای خواننده‌ی خودش را دارد؛ چنان‌که مثلا هوشنگ گلشيری يا فتانه حاج سيدجوادی. داستان بايد سرگرم کند و اشتياق به خواندن را در خواننده برانگيزاند. اعتقادی به پيام در داستان ندارم و معتقدم مشکل بزرگ ادبيات ما سانسور است.

او افزود: دوستی که «رقص بر بام اضطراب» را خوانده بود، به من گفت آن را نپسنديده؛ اما همين دوست «تاکسی‌نوشت‌ها» را خواند و گفت لذت برده است. خواننده يک مفهوم عام است. هر خواننده‌ ويژگی و دانشی دارد و با توجه به آن، از داستان لذت می‌برد. کسی که بهرام صادقی می‌خواند، ديگر فهيمه رحيمی نمی‌خواند. هرچند معتقدم خدمتی که فهيمه رحيمی، مؤدب‌پور و شرکا به ادبيات ايران می‌کنند، اين است که کتاب خواندن را ياد می‌دهند و خواننده‌ی کتاب درست می‌کنند. اين خواننده‌ها کم‌کم به‌سمت ادبيات با کيفيت بالاتر و جدی‌تر می‌روند. در جامعه‌ی آلمان هم، هم ادبيات بازاری هست و هم فرهيخته. ممکن است در يک خانواده‌ی معمولی آثار کافکا را نبينيد، ولی آثار بازاری حتما هست. ترجمه در آن‌جا با سرعت بيش‌تری انجام می‌گيرد و قابل اعتمادتر هم است.

اين نويسنده همچنين متذکر شد: در آلمان بسياری از نويسنده‌ها از طريق قلم زندگی نمی‌کنند، اما چندشغله هم نيستند. مثل نويسنده‌ی ايرانی دغدغه‌ی‌ مالی چندانی ندارند و کافی است يک کتاب‌شان جايزه ببرد.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

گلشير‌ی جزو نويسندگان مورد علاقه‌ی من است

ناصر غياثی در ادامه گفت: بارها و بارها آثار گلشيری را خوانده‌ام و خوشحالم از اين‌که چنين نويسنده‌ای در ادبيات‌مان داشته‌ايم. منش او و نيز اين‌که هم ‌و غم او داستان بوده و همه‌ی زندگی‌اش را سر داستان گذاشته است، برای من گيرايی دارد. کارهای او مدرن و نو بودند و هنوز هم شاهد تأثيراتش در ادبيات ايران هستيم.


شعری که کسی از آن سر در نياورد، شعر نيست

او سپس درباره‌ی شعر گفت: شعر هم می‌خوانم. شعر پسامدرن و فراپسامدرن و امثال اين‌ها را نمی‌پسندم. شعر را بايد بفهمم و تکانی به من بدهد. شعری که کسی از آن سر در نياورد، ديگر شعر نيست. در هر دو حيطه‌ی داستان و شعر، چون از ايران دورم، صبر می‌کنم تا بدانم آن‌هايی که اهل کتاب‌اند، کدام کتاب را توصيه می‌کنند و بعد آن‌ها را می‌خوانم. در اين ميان، آخرين کتاب‌هايی که ر شعر خواندم، «قارچ با سس مکزيکی» و «ترمز کن پياده شوم» عليرضا حسنی‌ آبيز بود که به دلم نشست.

ناصر غياثی متولد سال ۱۳۳۶ در رشت است. از او تا کنون دو مجموعه‌ی داستان «رقص بر بام اضطراب» و «تاکسی‌نوشت‌ها» توسط انتشارات کاروان و يک ترجمه از برتولت برشت در طنز به‌نام «سقراط زخمی» توسط حوض نقره منتشر شده‌اند.

دنبالک:
http://news.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/35478

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'ادا درنياوريم؛ نشان دهيم خودمان چه داريم، گفت‌و گو با ناصر غياثی، داستان‌نويس و مترجم، ايسنا' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016