اصلا زحمت نکشيد. خواهش ميکنم. قربان شما را به خدا زحمت نکشيد. اصلا راضی به زحمتتان نيستم. سپاسگزارم. مرسی. ممنونم. دستتان درد نکند. بله... عرض ميکردم که... خب... انگار شما روش زندگيتان را تغيير داده ايد! خيال ميکردم هنوز به آرمان مشترکمان وفاداريد! حيف، زياده عرضی نيست. رفع زحمت ميکنم. خودتان را دردسر ندهيد. اصلا لازم نيست چای بياوريد. تشکر ميکنم. عرض کردم که رفع زحمت ميکنم. چطور دلتان ميآيد....ما يک وقتی مشترکاتی داشتيم... البته چای خوبی است. چه عطر و بويی دارد...هيممم... عاليست.... بله، عرض ميکردم که زمانی بود که... زحمت شيرينيها را خانم کشيده اند؟ منظورم اين است که دست پخت ايشان است؟... به به به... عجب، چه زن هنرمندی! نه، آخ... ببخشيد. خيال کردم ايشان پخته اند. جسارتا عرض شود که عيال سابق بنده هم دست پخت خوبی داشتند، حيف، حيف که نتوانستيم با هم کنار بياييم. دليلش... بله، بنده که گرفتار شدم، بله همان زمانی که شما تشريف آورديد فرنگ، بنده گرفتار شدم... بله خيلی طول نکشيد، ولی بالاخره زندگی ما به هم خورد. ايشان زندان را باعث سرشکستگی ميدانستند... البته به نظرم ابوی ايشان در تغيير نظرشان نسبت به بنده بی تاثير... بله چشم... صرف ميشود. دستتان درد نکند.. عاليست... عرض ميکردم که بله... ابوی عيال سابق بنده – جسارت است – از سياست هيچی متوجه نبودند. برايشان اصلا شاه و جناب مصدق فرقی نداشت. باور بفرمائيد جدی عرض ميکنم... بله ايشان بازاری بودند و خب... به ريش ما جوانهای آن دوران ميخنديدند. البته کم لطفی ميفرمودند. من در آن سالها خيلی هم جوان نبودم. دانشکده را تمام کرده بودم... بله دانشکده ی حقوق را... بله... دستتان درد نکند. بفرمائيد سرکار عليه اينقدر زحمت نکشند، باعث شرمساری ميشود.عرض ميکردم. بنده و جنابعالی هر دو در دانشکده ی حقوق... ميز شام را... مگر ساعت چند است؟ نه شب... ای داد... يعنی بنده چهار ساعت است خدمتتان هستم؟ ميبخشيد عرض ميکردم از قرار جنابعالی... بله... بله... حالا که اين همه اصرار ميفرمائيد در خدمت ميمانم... به به... دستتان درد نکند. جنابعالی بفرمائيد بالا... قربان بالا و پائين ندارد... بنده همينجا در خدمت خواهم بود... باشد... حالا که اين همه... اين که درست نيست... خانم تشريف نميآورند؟ سر ِ کار؟ اين وقت شب؟ که اينطور؟ پزشک هستند... کشيک شب... شما چطور راضی ميشويد ايشان... اين موقع شب... تنها... بله خيلی ممنون... کافی است... کافی است... برای کلسترولم اين همه چربی خوب نيست... بله... متاسفانه... اين هم از يادگارهای زندان شاه ملعون است... الان بهتر است... قربان خيلی از آن دوران کودتاچيان امريکايی خون آشام... بله... حالم بهتر است... عرض ميکردم... دست کم امپرياليسمی در کار نيست. البته هست ولی قاچاقی است... مرسی... ماء الشعير است؟ الکل؟... نه قربان... بنده مدتی است نماز ميخوانم... وقت نميشود... شما همه چيز زندگيتان را تغيير داده ايد... البته در اين سفر ميخواستم هم خدمتتان برسم و هم عرض کنم که بله جبهه... بله خيلی خوشمزه است... دست پخت خانم... نه... آه پس دست پخت خدمتکارتان است... آماده خريده ايد از مغازه ی افغانيها... پس ما چی؟... ای بابا... من فکر کردم که خانمتان... در ايران راستش ما ميخواستيم شما قبول بفرمائيد و بخش خارج کشوری جبهه را ... چه ترشيهايی... از اينها در ايران پيدا نميشود... مال ترکيه است... برنج چی... پاکستانی است... خاويارها... از مراکش... پس خاويارهای ايران... کيفيت ندارد... چطور ميتوانيد اينطوری... قربان وطن... وطن... همه چيز وطن ... حتا چاقوکشهای وطن... بله... يک موقعی بود که ... چه دوغی... عاليست...آماده خريده ايد؟ ای وای... مثل دوغ اراج خودمان است... از کشور ترکيه... ترکيه ی اسلامی... هرچند که آنها همه شان امريکايی... بگذريم... صرف شد... دستتان درد نکند...
امشب... با تاکسی... اينجا؟ ... قبول نميفرمائيد... از سياست ... کناره... آخر چرا؟... بالاخره اين وطن مال ماست... بله... نخير قربان بيشتر از اين مزاحم نميشوم. متشکرم... قربان... شما به ايران تشريف نميآوريد؟ آخر چرا؟ خب... چه اشکالی دارد؟ حالا شما قبول بفرمائيد... ما بايد جبهه را سر پا نگه... اصلا قربان... بله قربان همه چيز صرف شد... در اين مورد حتما فکر بفرمائيد... به اين زودی جواب منفی... خواهش ميکنم... بله... بنده فردا عازم هستم به سوی ايران... بله... خير... نخير قربان... در فرودگاه امام خمينی... خب... چه اشکالی دارد... باور کنيد از بالا... مرقد مطهر امام... بله... خب... اين هم از بيت المال هموطنان... است... خواهش ميکنم... شب و روز شما هم خوش... به اميد ديدار در وطن... بله... خوب بخوابيد... بله... تاکسی... خب... سلام بنده را مجددا خدمت عيال محترمتان ابلاغ بفرمائيد... خدانگهدارتان... پاينده ايران....
۲۲ فوريه ۲۰۰۸ ميلادی