چهارشنبه 9 دی 1383

نکاتی در باره گردهمائی سراسری جمهوريخواهان دمکرات ولائيک در پاريس - بخش يکم، حيدر تبريزی

روايت ها و ارزيابی های متفاوت از يک واقعه مشخص نه تنها اجتناب ناپذير، بلکه برای دستيابی به ارزيابی های همه جانبه و نزديک تر شدن به حقيقت ضروری نيز هست. نگرش های گوناگون به واقعه در ارزيابی ها و روايت ها انعکاس می يابد و نبايد انتظار داشت که همه يکسان بينديشند و روايت ها بر هم منطبق باشد. اين حق مسلم هر فرد يا جمعی است که ارزيابی وروايت خود را از يک واقعه ارائه دهد، اما اين حق در عين حال همواره به معنی محق بودن هم نيست. چه بسيار روايت ها که نادرست است وچه ارزيابی ها که غلط. اگر وجود روايت های متفاوت از يک واقعه اجتناب نا پذير و ضروری است، حقيقت محکوم به سرگردان ماندن در وادی روايت های گوناگون نيست. اينجاست که فاکتهای مشخص به ميان کشيده می شود تا حقيقت پايش بر زمين استوار شود. تقابل روايت های مختلف بر بستر فاکتهای مشخص، زمينه ای فراهم می آورد که حقيقت عليرغم نسبيت اش بتدريج، دير يا زود، رخ بنمايد و آنگاه که پيشگاه حقيقت شود پديد، راوی ای شرمنده می شود که روايت بر مجاز کرده است.

گردهمائی سراسری جمهوريخواهان دمکرات ولائيک در پاريس نيز ازاين قاعده عمومی مستثنا نيست. ارزيابی های متفاوت وروايت های گوناگون از اين گردهمائی ارائه شده است و می شود. برخی آنرا بطور نسبی موفق ارزيابی می کنند و برخی شکست خورده،عده ای آنرا تجربه ای نوين و گامی به پيش می دانند و شماری عقيم ماندن يک تلاش روايت ها نيز بسيار متفاوت وگاه کاملا متضاد است. من در مدتی کوتاهی که از اين گردهمائی گذشته است سعی کرده ام بجای گفتن ونوشتن، بيشتر در اين باره فکر و تامل کنم. قصد نداشتم وندارم که روايت ديگری از اين گردهمائی ارائه دهم، اما پس از مطالعه نشريه آرش شماره اخير که مجموعه ای از مقالات در آن به نحوی تنظيم شده است که روايت خاصی را در خواننده القا می کند، روايتی که به باور من بسيار يکسويه وآميخته به داوری ها و پيش داوری های نادرست وغير واقعی است، با پرسشی جدی روبرو شدم.

مساله من اين نبوده و نيست که چرا نشريه آرش از گرايش معينی، بدين شکل آشکار و شايد زمخت، جانبداری می کند اين حق هر نشريه ای از جمله اين نشريه است ومن کاملا از اين حق دفاع می کنم. پرسش من از خودم اين بود که آيا روايت آنچه در اين سه روز بر ما ها گذشت همين است که به همت نشريه آرش گردآوری و تنظيم شده است؟ من در گردهمائی سراسری شرکت داشتم واز نزديک شاهد آن بودم، اما اين روايت بنظرم داستانی ديگرگونه و واژگونه بود. با خود گفتم سکوت در برابر روايت يکسويه خود به نوعی شانه خالی کردن از وظيفه انسانی واخلاقی در روشن کردن حقايق است. من خو د را کليد دار انحصاری حقيقت به شمار نمی آورم و شايد هم دريافتهای من از اين واقعه نادرست باشد ولی می خواهم بسهم خود، هرچند اندک، به وظيفه انسانی و اخلاقی درقبال روشن کردن حقايق عمل کنم و فکر می کنم همه دوستانی که در گردهمائی سراسری شرکت داشتند يا آنرا به نحوی دنبال کرده اند و بويژه دوستان هيئت رئيسه که بار زحمت ومسئوليت اداره جلسه را بر دوش داشتند وضعف ها و اشکالاتی که در نحوه اداره اجلاس بروز کرد، بنوبه خود زمينه انتقاد های جدی ای به گردهمائی را فراهم آورده است، نبايد سکوت اختيار کنند.

دراين نوشته قصدم ساز کردن روايتی ديگر از گردهمائی سراسری پاريس نيست، تنها به افکندن پرتوهائی هر چند کم سو به جوانبی از اين گردهمائی که ممکن است به روشن تر شدن حقايق کمک کند، قانع هستم.


فرهنگ گفتگو و مدارا يا روش های برخورد استالينيستي

از جمله پرسش هائی که با مطالعه مقالات درج شده در نشريه آ رش و بويژه مقالات دوستان راه کارگر برايم مطرح شد، اين بود که چرا اين دوستان که من شخصا می شناسم شان و به آنها علاقه دارم و به پاس مبارزه ای که کرده اند ومی کنند برايشان احترام قائلم، چنين بر گردهمائی پاريس تاخته اند وروايتی کاملا يکسويه از آن ارائه داده اند؟ مگر نه اينکه اين دوستان در نامه سرگشاده شان، چند روز پيش از گردهمائی با اشاره به " حسن نيت دست اندرکاران و فداکاری های تحسين بر انگيز آنان "، از سازماندهندگان اين گردهمائی تقدير کرده بودند، چرا يکباره ورق برگشت و آنها تبديل شدند به؛ کار چرخانان ضد دمکرات که پيه رسوائی رفتارهای غير دمکراتيک را بتن ماليده بودند، بريده از سازمان های چپ وسوسياليسم،چپ های شناسنامه باطله، توبه کردگان از سوسياليسم، پشت کردگان به طبقه کارگر،سوسياليست های روز محشر، ناسيونال شوونيست های فارس و..... برای يافتن پاسخ به اين پرسشم در روايت دوستان راه کارگر دقيق شدم. ديدم بيشتر به يک سناريو شبيه است که در آ ن گويا يک مرکز غيبی، بمثابه کار چرخان اصلی با همه صفاتی که در بالا به آن اشاره کردم وجود داشته که گردهمائی سراسری را با زير پا گذاشتن ابتدائی ترين اصول دمکراتيک به پيش برده است وحدود سيصد نفر شرکت کننده که هرکدام دستکم چندين دهه تجربه مبارزه وفعاليت سياسی داشتند بمثابه انسان های بی اراده، گوسفند وار آلت دست آنها شده اند وهيچگونه نقشی در گردهمائی نتوانسته اند ايفا نمايند. جايگاه ونقش شرکت کنندگان در گردهمائی، در اين سناريو کاملا خالی بود.

يک چنين تصويری از گردهمائی سراسری، که من بچشم خود شاهد بودم که عليرغم ضعف ها واشکالات جدی در تدارک،اداره وپيشرفت کار ها، بدليل تجربه و برخوردهای مسئولانه اغلب شرکت کنندگان توا نست اين امکان را فراهم آورد که گردهمائی به نتيجه برسد، بسيار غريب بود و اهانت به شرکت کنندگان، آگاهی ومسئوليت آنان.

تامل بيشتر برای يافتن پاسخی به پرسشی که برايم طرح شده بود، کم کم مرا بياد دادگاههای دوران استالين انداخت که بسياری از انسان های شريف که در دوره ای از آنها تجليل می شد بدليل مخالفت شان با تفکر استالين با همين قبيل اتهامات و باسناريو های ساختگی بعنوان خائن و... روانه دادگاهها، تبعيد و جوخه های اعدام شدند. در انشعابات دوره های گذشته در جنبش ايران نيز از نزديک شاهد چنين روش هائی بوده ام. ومتاسفانه در قضاوت ها و روايت دوستان راه کارگر نيز نشان روشنی از چنين روش هائی می ديدم. آيا " گناه " اکثر دوستانی که با هزار زحمت اين گردهمائی را تدارک ديدند بجز اين است که به التيماتوم امضا کنندگان نامه سرگشاده تمکين نکردند، همانند دوستان راه کارگر فکر نمی کنند، جمهوری پارلمانی متکی بر تفکيک قوا را مناسب ترين شکل تحقق دمکراسی در ايران بشمار می آورند و طرح هائی را برای گردهمائی ارائه دادند که متفاوت از طرح آنها بود؟ وبقول معروف از ديد دوستان راه کارگر دگر انديش هستند؟

چنين نگاه و روشی همواره با سوء ظن به قضايا می نگرد، در پشت ساده ترين اقدامات هم بدنبال کشف توطئه است و اگر توطئه ای در کار نباشد آنرا خلق ميکند، تاريخ سازی می کند وحتی تاريخ را جعل هم می کند، به ترور فکری و شخصيتی دگر انديش متوسل می شود، تا حقانيت خود را اثبات کند. " احترام به شأن وکرامت انسان " که بدرستی در اعلاميه جهانی حقوق بشر بر آن تاکيد شده است، جايگاهی در اين نگرش ندارد وانسان ها صرفا ابزار پيشبرد سياست اند. در روايت های اين چنينی در جدال بين " شر مطلق " و"خير مطلق" مردم قربانيانی هستند که اغوا شده اند و بايد راه رستگاری به آنها نشان داده شود. البته در مورد گردهمائی سراسری، شرکت کنندگان، اغفال شدگانی هستند که دوستان راه کارگر قصد ارشاد آنان را دارند.

آيا در نگاه، روش برخورد دوستان عزيز راه کارگر با گردهمائی سراسری پاريس و در داوريها وپيشداوريهای شان رد پای اين نگرش و روش به چشم نمی خورد؟ با کمال تاسف بايد اذعان کنم که چرا. دوستان راه کارگر با چنين برخوردهائی در وهله نخست به شرکت کنندگان در گردهمائی اهانت کرده اند وبجای کمک به ايجاد فضای سالم ودمکراتيک برای گفتگو وتلاش مشترک برای يافتن پاسخ برای مشکلات و سوال هائی که در برابر مان قرار دارند، به جوی دامن زده اند که آگاهانه يا نا آگاهانه راه را بر گفتگو می بندد وزمينه برای دستيابی به تفاهم های بيشتر وهمکاری های گسترده تر را تضعيف می کند.

برای گسترش جنبش دموکراتيک ولائيک درايران وايجاد زمينه فعاليت مشترک گرايشا ت گوناگون فکری – سياسی با پيشينه های مختلف، بيش از هر چيز ما نيازمند " فرهنگ گفتگو و مدارا " هستيم. فرهنگ استبدادی وچماق که متاسفانه ريشه های عميقی در جامعه ما دارد وهمواره در اشکال مختلف تجديد توليد می شود، مانعی جدی بر سر راه شکل گيری اين جنبش است. البته مسلط گردانيدن " فرهنگ گفتگو و مدارا " نه آسان است ونه يکشبه ممکن خواهد بود ودر اين مسير ما هنوز راه درازی در پيش داريم.

اميدوارم که دوستان راه کارگر بتوانند در اين قبيل روش های برخورد خود تجديد نظر کرده و به " فرهنگ گفتگو ومدارا " روی بيآورند. روشی که دوستان راه کارگر در پيش گرفته اند، ديوار های جدائی را ضخيم تر و بلند تر می کند. زيان بکار گيری چنين روش هائی صرفا متوجه جمهوری خواهان دمکرات ولائيک نيست، بلکه علاوه بر آن پيله ايرا بدور راه کارگر می تند که بتدريج خود راه گارگر را می تواند دچار خفقان سازد. اين شيوه برخورد به مخالفان نظری در بيرون که بقول دوستمان شهاب " بريده از تشکل های چپ و بريده از سوسياليسم " بشمار می آيند! به درون خود راه کارگر می تواند تسری يابد (اگر تا به حال نيافته باشد)، و در اختلافات درونی بکار گرفته می شود. من نمی دانم با فضای روانی ايکه دوستا ن راه کارگر تلاش کرده اند، عليه سوسياليست هائی که جمهوری پارلمانی مبتنی بر تفکيک قوا را مناسب ترين شکل برای تحقق دمکراسی در ايران در مرحله کنونی ارزيابی می کنند، ايجاد کنند، در درون تشکل راه کارگر، چه اثراتی در آزادی فکر کردن ونظر دادن خواهد داشت و احتمالا دوستی که در درون راه کارگر به چنين نظری برسد، حداقل تحت چه فشار های روانی قرار خواهد گرفت؟ آنهم در دوره ايکه بازبينی در ديدگاههای گذشته از اهميت کليدی برخوردار است. گاه چنين بنظر می رسد که اين روش بيش از آنکه يک شيوه تعرضی به ديگران باشد، يک شيوه دفاعی برای حصار کشيدن بدور راه کارگر بمنظور حفظ منافع فرقه ای ونظر غالب است. در مواردی، روی سخن دوستمان شهاب نه سازماندهندگان و شرکت کنندگان در گردهمائی، بلکه دوستان راه کارگری شرکت کننده در گردهمائی می باشد. و به مصداق مثل معروف " به در ميگه که ديوار بشنفه"، به سازماندهندگان گردهمائی حمله کرده و بدو بيراه می گويد که به رفقای راه کارگری اش چيز هائی را حالی کند.

سخن کوتاه کنم تقاضای من از همه دوستان از جمله دوستان راه کارگر اينست که درراه مسلط کردن " فرهنگ گفتگو ومدارا " بطور جدی بکوشيم وسعی کنيم بحث ها را حول مسائل جدی واساسی که کم هم نيستند متمرکز کنيم.

بحث در باره آئين نامه

بحث در باره آئين نامه ممکن است فرعی بنظر آيد ولی از آنجا که اين بحث در بوجود آمدن فضای سنگين در گردهمائی و روند پيشرفت کار ها تاثير داشت مکثی حول آن ضروری است.

از همان آغاز جلسه بنظر می رسيد فضا تا حدودی سنگين است.دوستمان محمد رضا شالگونی در مقاله خود در نشريه آرش، از فضا سازی عليه راه کارگری ها گلايه کرده ومی نويسد که تصميم شان به شرکت در گردهمائی مخصوصا درنتيجه دعوت و تشويق های مکرر عده ای از رفقا ودوستان سازمان دهنده گردهمائی اتخاذ شده بود، ولی فضا سازی مخربی در روز های آخر، عليه راه کارگر، حتی توسط بعضی از همين دوستان براه افتاده است. او دليل اين فضا سازی را نگرانی سازماندهندگان گردهمائی ازشرکت دوستان راه کارگر ارزيابی کرده و عنوان می کند که بنظر ايشان اغلب سازماندهندگان گردهمائی تا همين اواخر حضور راه کارگری ها را مفيد می دانستند ولی مشکل زمانی پيدا شد که آنها دريافتند راه کارگری ها به آلترناتيو سياسی مورد نظر آنان تن نمی دهند.

در گلايه های دوستمان شالگونی جنبه هائی از حقيقت وجود دارد. منهم در آغاز گردهمائی حس کردم که فضا در رابطه با اين دوستان کمی سنگين است، البته نه به آن شکل مخرب که ايشان عنوان می کنند، ولی با ارزيابی ايشان از دلائل بوجود آمدن چنين جوی، اصلا توافق ندارم. من به دلائل بوجود آمدن اين جو اشاره خواهم کرد، اما به نظر من، آنچه موجب بوجود آمدن جوی کاملا سنگين وحتی عليه دوستان راه کارگر در روز اول گردهمائی شد، اساسا به دليل برخورد های خود آنان در روز اول بود.

اين ارزيابی که مشکل همين اواخر و گويا زمانی بروز کرد که سازماندهندگان گردهمائی دريافتند اين دوستان به آلترناتيو سياسی آنان تن نمی دهند کاملا نادرست می باشد. برای نشان دادن نادرستی اين ارزيابی بايد کمی به عقب تر وانتشار بيانيه "جمهوری اسلامی، جمهوری لائيک وجايگاه ما " رجوع کنيم.
بيانيه حاصل همفکری شمار زيادی از دوستان امضا کننده بود. طرح اوليه در اختيار بسياری از دوستان قرار گرفت، گفتگو و همفکری گسترده، حک واصلاح وتکميل صورت گرفت تا بصورت نهائی درآمد. اين طرح در اختيار دوستان راه کارگر هم قرار گرفت و تا آنجا که من اطلاع دارم بطور مشخص به دوستانمان محمدرضا شالگونی،ابراهيم آوخ وحسن حسام داده شد. ابتدا اين دوستان به دليل تقابل اين بيانيه با اتحاد عمل برای دمکراسی از امضای آن خودداری کردند ولی بعدا به عبارتی در بيانيه که بر دمکراتيک بودن مضمون عمده تحول آتی در ايران تاکيد می کرد، انتقاد داشتند وخواهان تغيير آن بودند. عبارت اوليه تا حدودی تغيير نيز داده شد، ضمن حفظ مضمون اصلی اش، ولی در نهايت دوستان راه کارگر از امضای بيانيه خودداری کردند. اينکه هيچکدام از دوستان راه کارگر، عليرغم اصرار های مکرر، اين بيانيه را امضا نکردند، بهيچوجه اتفاقی نيست. واختلاف با دوستان راه کارگر از همان آغاز و عدم پذيرش آنان موضوعی نا روشن نبود.
مضمون بيانيه "جمهوری اسلامی، جمهوری لائيک وجايگاه ما " در دفاع از ضرورت تحول دمکراتيک در ايران، موازين حقوق بشر و ضروت شکل گيری جانشين دمکراتيک، کاملا صريح و روشن است. آنچه در اين بيانيه مبهم وناروشن مانده است، چگونگی تحقق خواست و آرزوی مشترک امضا کنندگان می باشد.

واقعيت اينست که همانطور که بدرستی دوستمان اصغر ايزدی در مقاله اش اشاره کرده، نه امضا کنندگان ونه امضا نکنندگان هيچکدام درک وتصور روشنی از اينکه چه گامهای مشترکی در راستای تحقق خواست و آرزوی مشترک می توان برداشت، نداشتند و طرح از پيش آماده شده ای وجود نداشت. بحث هائی که آن زمان ميان دوستان جريان داشت،عمدتا حول اين موضوع دور می زد که هدف نه ايجاد حزب است ونه جبهه ولی اينکه اين گامهای مشترک چه اشکالی می تواند بخود بگيرد، هنوز ايده ها بسيار خام بود واين ادعای دوستمان روبن مارکاريان که گويا از همان آغاز دو ديد يکی در راستای تشکيل حزب و ديگری در راستای جنبش وجود داشت، يک تاريخ سازی غير واقعی است که فاقد هرگونه پايه ايست. بهمين دليل نيز يک نظر سنجی صورت گرفت تا روشن شود نظر امضا کنندگان در اين باره چيست.

نتيجه نظر سنجی نشان داد که گرايش عمومی معطوف به برگزاری يک سمينار است. از همين رو دوستان امضا کننده بيانيه و ساکن پاريس دور هم جمع شده وبرای سازماندهی اين سمينا ر همت گماشتند. گروههای کار وهيئت تدارک تشکيل شد و پس از حدود يکسال سمينار پاريس در ماه ژوئيه برگزار شد.

در روند تدارک سمينار، دوستان تدارک کننده تلاش نمودند که امکان شرکت طيف های متنوعی از نهضت ملی، دين باوران لائيک و چپ که با بيانيه همسوئی داشتند، در اين سمينار فراهم شود. در همين رابطه نيز از جمله با دوستان راه کارگر تماس گرفته شد تا در ميز گرد اين سمينار شرکت کنند که آنها هم پذيرفتند.

دوستان راه کارگر که بيانيه را امضا نکرده بودند، در روند تدارک سمينار نيز هيچگونه مشارکتی نداشتند و کمکی هم نکردند.

سمينار که اساسا گفت وشنود بود، تصميم گرفت که گردهمائی ديگری برای بحث و تصميم گيری در باره گامهای مشترک برگزار شود و تدارک آنرا به هيئت تدارک سمينار ودوستانی در سمينار داوطلب شدند، محول نمود.

دو ماه پس از سمينار پاريس، در ماه اوت نشستی در پاريس برگزار شد وگروهای جديد کار برای سازماندهی گردهمائی سراسری تشکيل شدند ونمايندگان گروههای کار جمع هماهنگی تدارک گردهمائی را بوجود آورند.

اين نشست، ماه آوريل را زمان تقريبی تشکيل گردهمائی تعيين کرد ولی از آنجا که امر تدارک به نحو مطلوبی پيش نرفته بود واز سوی ديگر در ساير کشور ها وشهرها بتدريج جمع های جمهوريخواهان دمکرات ولائيک شکل می گرفتند، به منظور سراسری نمودن تدارک گردهمائی سراسری ومشارکت همگانی در امر تدارک، در ماه مارس نشست کلن با شرکت جمع هماهنگی ونمايندگان جمع های مختلف جمهوريخواهان دمکرات ولائيک در شهرهای مختلف تشکيل شد. در اين نشست گروههای کار جديد سراسری برای تدارک گردهمائی تشکيل شد که بعدا با پيوستن دوستان داوطلب از شهر ها وکشور های مختلف تکميل شدند ونمايندگان گروههای کار و جمع های دمکرات ولائيک شکل گرفته، جمع تدارک گردهمائی سراسری را تشکيل دادند.که اين جمع در همکاری با گروههای کار، گردهمائی پاريس را سازماندهی کردند.

پس از سمينار نيز دوستان تدارک کننده گردهمائی برای جلب مشارکت دوستان راه کارگر تلاش نمودند و برخی از دوستان راه کارگر در دوره ای کوتاه مشارکت هائی نيز نمودند. از جمله دوستمان حسن حسام در چند جلسه عمومی پاريس شرکت نمود وداوطلب شرکت در گروه کاری که در پاريس برای تدوين سند سياسی تشکيل گرديد نيز شد.

در گروه کار سند پاريس، اختلافی که از همان آغاز نيز وجود داشت، بادوستمان حسن حسام (که با برخی از دوستان راه کارگر هم مشورت می کرد)، بصورت اختلاف حول نوع جمهوری رخ نمود. در بحث های گروه کار سند پاريس هم مجددا روشن شد که با اين دوستان حول مساله نوع جمهوری تفاوت نظر وجود دارد و رسيدن به توافق ممکن نيست. بهمين دليل نيز در سند سياسی پيشنهادی پاريس اين اختلاف با صراحت و بصورت بند های جداگانه منعکس شد تا به بحث عمومی گذاشته شود.

البته اين نکته را نيز بايد ياد آوری کنم که مشارکت دوستان راه کارگر در تدارک گردهمائی بسيار محدود بود وپس از نشست کلن محدود تر نيز شد. گرچه در هيچکدام از گروه های کار وجمع تدارک گردهمائی که پس از نشست کلن تشکيل شد، اين دوستان شرکت نداشتند، وحتی در پالتک های عمومی هم بندرت شرکت می کردند، ولی اختلاف نظر با دوستان راه کارگر از همان آغاز، هنگام انتشار بيانيه، تدارک سمينار وتدارک گردهمائی کاملا روشن وآشکار بود و با آگاهی به وجود اختلاف نظر ها، دوستان سازماندهنده گردهمائى براى جلب مشارکت دوستان راه کارگر تلاش نمودند و برخلاف ادعای دوستمان محمدرضا شالگونی اختلاف نظر با دوستان راه کارگر و عدم تفاهم وتوافق با آنها، موضوعی نبود که چند روز پيش از گردهمائی برای سازماندهندگان گردهمائی روشن شده وموجب شروع شدن مشکل با اين دوستان شده باشد. حتی عليرغم عدم مشارکت دوستان راه کارگر در تدارک گردهمائی، سازماندهندگان گردهمائی تا روز آخر کوشش می کردند که اين دوستان حداقل در گردهمائی شرکت نمايند و از شرکت آنان استقبال می کردند و اگر نگرانی ای هم بوده باشد از بابت احتمال عدم شرکت آنان بوده است و تلاش برای شرکت هر چه وسيع تر طيف های مختلف در گردهمائی نه فقط در رابطه با دوستان راه کارگر بلکه در رابطه با ساير طيف ها از جمله نهضت ملی و دين باوران لائيک نيز صورت گرفته بود.

به نظر من برخوردهای خود دوستان راه کارگر در روند تدارک گردهمائی سراسری در مجموع تاثيری منفی، حداقل در بخشی از شرکت کنندگان در گردهمائی داشته است. اين دوستان در تدارک گردهمائی مشارکت بسيار محدودی داشتند، در هيچکدام از گروههای کار بويژه گروه کار سند سياسی و ساختار که بهرحال برای روشن تر کردن بحثها وتفاوت نظر ها مهم بود شرکت نکردند و حتی در بحث های متعدد پالتکی که به منظور تدارک صورت گرفت، شرکت چندانی نداشتند. در عوض نامه سرگشاده ايرا چند روز قبل و خطاب به گردهمائی منتشر کردند که بيشتر بيک فرمان و التيماتوم شبيه بود تا تلاشی برای گشودن درهای گفتگو.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

نامه سرگشاده در عرف سياسی، معمولا زمانی داده می شود که راه گفتگو بسته است و بيشتر هدف يا افشاگری است يا اتمام حجت يا بالاخره اعمال فشار. مگر راه شرکت در گروههای کار ويا در شرکت در بحث های پالتک های عمومی و پالتک های غير عمومی (گروههای کار، جمع هماهنگی و..) بر دوستان راه کارگر بسته بود که به چنين شکلی متوسل شدند؟ اگرواقعا هدف آنان بحث وگفتگو و اقناع شرکت کنندگان در گردهمائی بود چرا از شرکت فعال در بحث وگفتگوهای دوره تدارک، احتراز کردند؟ چرا طرح خود را زود تر منتشر نکردند تا فرصت بحث وگفتگو در روند تدارک گردهمائی، برای شرکت کنندگان وجود داشته باشد؟ گذشته از شکل، مضمون نامه سرگشاده هم خالی از اشکال نبوده وبه اتمام حجت شباهت داشت. در اين نامه پيشاپيش فرض بر اين گذاشته می شود که اکثريت بزرگی از شرکت کنندگان طرفدار نظر دوستان امضا کننده نامه هستند، بر چه پايه ای معلوم نيست ومهمتر از آن چنين گفته می شود که کسانی " با درايت واحساس مسئوليت " هستند ازپيشنهادات راه کارگر استقبال خواهند کرد ولابد تنها اقليتی بی درايت وغير مسئول به آن روی خوش نشان نخواهند داد. نامه سرگشاده با خط بطلان کشيدن بر تمامی بحث ها وتلاش های گروه های کار در تدوين سند سياسی وسند ساختار، آنهم در روز های آخر که فرصتی برای بحث نبود، گردهمائی را مشروط به پذيرش نظر امضا کنندگان نامه می کند. علاوه بر اين سازمان راه کارگر به دعوت عمومی برای شرکت نمايندگان سازمان ها در گردهمائی هم پاسخ منفی داد و به نظر می رسيد که دوستان راه کارگر حول فرستادن نماينده به گردهمائی اختلاف داشته اند که به نفع نفرستادن نماينده حل شده است. اگر بر اين برخوردهای نسنجيده، تبليغات حداقل بخشی از دوستان راه کارگر را اضافه کنيم که به طرفداران صراحت بخشيدن به جمهوری در سند سياسی بر چسب انشعاب طلب می زدند، دشوار نيست نتيجه بگيريم که سنگين بودن فضا (البته تا حددودی)، در رابطه با دوستان راه کارگر عمدتا به دليل برخورد های نسنجيده خود اين دوستان بوده است. البته کاملا محتمل است که برچنين زمينه ای برخوردهای نادرستی از جانب اين يا آن دوست صورت گرفته شده باشد که بنوبه خود به سنگين شدن فضا کمک کرده باشد.

برخورد های روز اول دوستان راه کارگر، اما، جو را نه تنها بشدت سنگين، بلکه تا حدودی متشنج نيز کرد. درهمان آغاز جلسه هنگام اعلام کانديداتوری برای هيئت رئيسه، دوستمان اصغر ايزدی (از امضا کنندگان نامه سر گشاده) از جانب برخی دوستان پيشنهاد شد. ايشان نپذيرفتند که کاملا حق شان بود ولی در توضيح عدم قبول کانديداتوری به نکته ای اشاره کردند که تاثير بسيار منفی گذاشت. ايشان گفتند چون هنوز معلوم نيست، سندهای پيشنهادی گروههای کار يا منشور کداميک در دستور جلسه قرار خواهد گرفت، واگر منشور در دستور نباشد ايشان حاضر به شرکت در هيئت رئيسه نيستند، لذا کانديداتوری را نمی پذيرند. معنی اين حرف اين بود که اگر منشور پيشنهادی دوستان بجای سندهای پيشنهادی در دستور قرار نگيرد حتی در حد اداره سه روزه جلسه هم، اين دوستان حاضر به همکاری نيستند.

پس از تعيين هيئت رئيسه، بحث حول آئين نامه شروع شد.هيئت رئيسه از همان آغازعدم هماهنگی خود را در اداره وکنترل جلسه، که البته بسيار دشوارهم بود، نشان داد. دوستان راه کارگر با دخالت های با اجازه و گاه بدون اجازه توام با عصبيت بسهم خود در متشنج کردن فضای جلسه از هيچ کوششی فروگذار نکردند. دوستان مختلف بدون توجه به وقت اصلاحات متعددی را برای تصحيح آئين نامه ارائه می کردند و بنظر می رسيد هيئت رئيسه هم توجه جدی به محدوديت وقت ندارد واجازه می داد شرکت کنندگان، گاه حتی بدون اجازه در بحث ها دخالت کنند. دوستان راه کارگرهم پيشنهادات متعددی را ارائه کردند که بنظر من در دو مورد مهم بود.

مورد اول دستور جلسه بود. دوستان امضاکننده نامه سرگشاده پيشنهاد کردند که؛ کل دستور جلسه پيشنهادی حذف شود و بجای آن منشور در دستور قرار بگيرد. بنا بر اين پيشنهاد نه تنها سند سياسی پيشنهادی گروه کار، بلکه سند ساختار پيشنهادی نير می بايد کنار گذاشته می شد. اين دوستان هيچگونه پيشنهادی در باره ساختار آينده نداشتند. من هنوز هم نمی دانم نظر اين دوستان در رابطه با ساختار چيست. ولی بهر حال معنای اين پيشنهاد اين بود که اساسا بحث حول ساختار در گردهمائی لازم نيست وصرفا منشور می بايد در دستور قرار بگيرد. اگر اين پيشنهاد مورد تصويب قرار می گرفت، کار گردهمائی پس از بحث و بررسی منشور واحيانا تصويب آن می بايست به پايان می رسيد و ختم جلسه اعلام می شد و شرکت کنندگان هرکدام به دنبال کار خود می رفتند. در بحث های شفاهی کنار گردهمائی نيز برخی از دوستان امضا کننده نامه، در باره اين سوال که اگر در مورد ساختار بحث نشود بجز تصويب منشور چه کاری بايد کرد؟ می گفتند؛ می شود عده ايرا برای سازماندهی گردهمائی بعدی انتخاب کرد و بس. اين دوستان از همان آغاز اجلاس، مخالف ساختار يابی جمهوريخواهان دمکرات و لائيک ومخالف انتخاب شورای هماهنگی بودند و شرکت نکردن شان در انتخابات شورای هماهنگی از جمله به دليل همين نگرش می تواند بوده باشد.

اين پيشنهاد فقط يازده رای آورد وپيشنهاد اوليه با اين تاکيد که ساير سندهاومنشور ها نيز جزو سندهائی می باشند که در دستور قرار دارند به تصويب رسيد. در همين جا به نکته ای بايد اشاره کنم وآن اينکه من از هنگام انتشار هر سه منشور؛ " تدوين يک منشور مشترک برای تحکيم اتحاد ما ضروری است "، " منشور جنبش جمهوری خواهی لائيک و دموکرات " و " نامه شرگشاده به اجلاس جمهوری خواهان لائيک و دموکرات در پاريس "، براين نظر بودم که اين سه منشور منطق واحدی ندارند، بويژه منشور " تدوين يک منشور برای تحکيم اتحاد ماضروری است " (که عمدتا دوستان هانوفر امضا کرده بودند)، کاملا از دو منشور ديگر متمايز بود. منشور دوستان هانوفر معطوف به حرکت سياسی وسامان يابی جمهوريخواهان دمکرات ولائيک بود. و اين را هم رای گيری حول دستور جلسه و بيشتر از آن برخوردهای دوستان امضا کننده منشور های مختلف در روز های بعد وادامه کار بروشنی نشان داد.

مورد دوم در باره پيشنهاداتی بود که می بايد به رای گذاشته می شد. در آئين نامه پيشنهاد شده بود که پس از بحث ها کميسيون ها تشکيل می شوند. پيشنهادات به کميسيون ها بايد داده می شد وکميسيون ها ضمن گزارش پيشنهادات داده شده، پيشنهاداتی که حول آنها رای گيری بايد صورت می گرفت را تعيين کرده و به اجلاس ارائه می کردند. ولی برای اينکه تنها کميسيون ها تصميم گيرنده در باره پيشنهاداتی که به رای گيری گذاشته می شد، نباشند. در بندی پيشنهاد شده بود که هر پيشنهاد ديگری هم که يک پنجم رای دهندگان ارائه دهند نيز به رای گيری گذاشته شود. اين بند به اين دليل گذاشته شده بود که فقط کميسيون ها در مورد موارد رای گيری تصميم گيرنده نباشند وچنانچه يک پنجم رای دهندگان خواهان رای گيری حول پيشنهادی باشند آن پيشنهاد از رای گيری حذف نشود. سقف يک پنجم هم برای صرفه جوئی در مدت زمان رای گيری ها بود چرا که اگر اين سقف پائين آورده می شد، ممکن بود با زياد شدن موارد رای گيری وقت کافی نباشد. وگرنه اگر وقت کافی باشد بنظر من پائين آوردن اين سقف دمکراتيک تر هم هست. دوستان راه کارگر خواهان تغيير سقف يک پنجم به يک دهم بودند. اين پيشنهاد دوستان راه کارگر هم رای نيآورد ولی مساله مهم اينجاست که دوستان راه کارگر که رای گيری حول اختلافات را که اکثريتی خواستار آن بودند، بعنوان يکی از مظاهر بارز زير پانهادن آشکار ابتدائی ترين اصول دمکراتيک بشمار می آورند، گويا فراموش کرده اند که خود آنها خواستار اين بودند که سقف يک پنجم به يک دهم کاهش پيدا کند. من به اين موضوع در بخش مربوط به رای گيری ها مجددا برخواهم گشت.
مجموعه پيشنهادات و رفتار دوستان راه کارگر جو سنگينی را بر جلسه حکمفرما ساخت. بحث حول آئين نامه وقتی بمراتب بيش از آنچه پيش بينی شده بود بخود اختصاص داد. من خودم شخصا از جو حاکم بر جلسه ناراحت شده و جدا نگران ادامه جلسه وزمان شدم. احساس من اين بود که دوستان راه کارگر عمدا می خواهند جلسه را کش داده جو را نا آرام کنند ونگذارند گردهمائی به مسائل در دستور بپردازد. از همين رو در فرصت يک تنفس به سراغ دوست عزيزم محمدرضا شالگونی رفته واز وی سوال کردم که برای چه چنين رفتاری می کنند؟ وچرا نمی خواهند گردهمائی بتواند به دستور جلسه اش بپردازد وخاطر نشان کردم که می دانيد که چقدر زحمت کشيده شده است تا اين عده اينجا بتوانند جمع بشوند ومی دانند که اگر به نتيجه ای نرسيم جمع کردن مجدد چنين جمعی تا چه حد مشکل خواهد بود. او در پاسخ به من گفت که چنين تصميم وقصدی ندارند. من به وی گفتم ولی اين برخوردها ی آنها چنين دريافتی را به من داده است.

برخوردهای روز اول دوستان راه کارگر نه تنها در من بلکه فکر می کنم در حداقل بخش زيادی از دوستان شرکت کننده هم اين ايده را تقويت کرد که؛ دوستان راه کارگر برايشان چندان مهم نيست که اين گردهمائی به نتيجه ای برسد، کناره گيری کردن از اين حرکت برايشان خيلی آسان است واگرنظرات شان تامين نشود چه بسا ترجيح می دهند گردهمائی به نتيجه ای نرسد. بنظر من در حقيقت دوستان راه کارگر تهديد به جدائی خودشان از اين حرکت را عملا به عامل فشار روانی برای پيشبرد نظرات شان بکار گرفتند واين در فضای گردهمائی که بدرستی تمايل نيرومندی به باهم بودن وفعاليت مشترک وجود داشت بی تاثيرهم نبود. اگر به اين جو روانی توجه نداشته باشيم که از همان روز نخست، سايه کناره گيری دوستان راه کارگر بر فضای گردهمائی سنگينی می کرد، درک اين مساله چندان ساده نخواهد بود که؛ چرا دوستانی به فکر پيشنهاد تشکيل کميسيونی متشکل از نمايندگان سندها، منشورها، نهضت ملی ودين باوران لائيک افتادند، چرا دوستمان محمدرضا شالگونی يکی از تحرير کنندگان اين پيشنهاد بود، چرا يک طرف بحث ها در کميسيون مذبور ايشان بودند و بالاخره چرا يکی از سه نفر پاکنويس کنندگان سند اشتراکات وافتراقات بازهم ايشان بودند و چرا توضيحاتی از جانب ايشان بهمراه سند مصوب گردهمائی آمده است.

مساله رسانه ها در گردهمائي

مساله چگونگی شرکت رسانه های گروهی درگردهمائی از جمله مسائلی بود که مورد اعتراض واقع شد. دوستمان محمدرضا شالگونی هم در نوشته اش به اين نکته بمثابه اولين نمونه مهم از برخوردهای غير دمکراتيک وغير اصولی سازماندهندگان گردهمائی، اشاره کرده ومی نويسد:
" سازمان دهندگان گردهمائی عملا برای خودشان حقوق ويژه ای قائل بودند و بنابراين هرجا که لازم می ديدند به جای جمع شرکت گنندگان تصميم می گرفتند و شناخته شده ترين قواعد دمکراسی را به راحتی زير پا می گذاشتند. مثلا تصميم گرفته بودند هر نوع گزارش تصويری وصوتی از جلسه را زير کنترل خودشان داشته باشند " و اضافه می کند که بعد از اعتراضات، هيئت رئيسه مجبور شدند روی آن تصميم بگيرد ولی در عمل کسی نتوانست تصميم قبلا اتخاذ شده را تغيير بدهد. اما قضيه از چه قرا ر بود.

مساله چگونگی شرکت رسانه های گروهی در گردهمائی، در جريان تدارک گردهمائی، ابتدا در گروه کار ارتباطات مورد بررسی قرار گرفت. تا آنجا که در خاطرم مانده است، در گروه کار حول اين موضوع که رسانه ها در امر گزارش دهی بايد کاملا آزاد باشند، مورد تاکيد بود. حتی بر اين مساله نيز تاکيد می شد که از رسانه های مخالف نيز حتما بايد دعوت شود وبهمين دليل هم بود که از جمله، از کيهان لندن هم برای شرکت در گردهمائی دعوت شده بود. از آنجا که قرار بود گردهمائی بطور مستقيم از پالتک پخش شود (وپخش هم شد)، بنابراين آزاد بودن تهيه گزارش های کتبی وشفاهی (ضبط) هم که امری بديهی بود. نکته ايکه حول آن تفاوت نظر وجود داشت ضبط تصويری وتلويزيون ها آنهم صرفا بدلائل امنيتی بود. نظر اول تا حدودی محدود کردن فيلم برداری وعکس گرفتن را مطرح می کرد ونظر دوم با تاکيد بر اينکه گردهمائی علنی است، هيچگونه محدويتی را قائل نبود، من خودم بعنوان يکی از اعضای گروه کار ارتباطات، بر نظر دوم بودم.از آنجا که در گروه کارحول اين مساله تفاهمی حاصل نشد، تصميم گيری در اين باره به جمع هماهنگی تدارک گردهمائی محول شد. جمع هماهنگی تدارک گردهمائی، نهادی بود که در نهايت می بايست در اين باره تصميم می گرفت (همين جا خاطر نشان کنم که من جزو جمع هماهنگی تدارک گردهمائی نبودم ولی حق جمع هماهنگی می دانم که در اين باره تصميم می گرفت)، همانطور که در کليه موارد مربوط به تدارک گردهمائی تصميم گرفت. من از دوستمان شالگونی سوال می کنم کدام نهاد ديگری می بايست پيش از گردهمائی در اين باره تصميم ميگرفت؟ آيا اين که جمع هماهنگی تدارک گردهمائی در کليه موارد مربوط به تدارک از جمله اين مورد از پيش تصميم گرفته بود، بمعنی حق ويژه قائل شدن برای سازمان دهندگان وتصميم گيری آنان بجای جمع شرکت گنندگان می باشد؟ که دوستمان شالگونی به آن بمثابه برخوردی غيردمکراتيک اعتراض دارد. اگر جمع هماهنگی در موارد مربوط به تدارک، تصميم نمی گرفت چه کسی بايد تصميم می گرفت؟. تا آنجا هم که من می دانم تهيه گزارش کتبی وشفاهی وضبط صوتی در گردهمائی آزاد بود ومشکلی که در رابطه با رسانه ها بوجود آمد در رابطه با ضبط تصويری وتلويزيون آپادانا بود.

اما وقتی اين مشکل در جلسه بروز کرد هيئت رئيسه در اين مورد بايد تصميم می گرفت، چرا که با انتخاب هيئت رئيسه ديگر کار جمع تدارک گردهمائی خاتمه يافته بود. من تا آنجا که در خاطرم مانده، پس از طرح شدن اين مساله، هيئت رئيسه در اين مورد در فرصت تنفس بحث می کردند تا تصميم بگيرند. من پس از مدتی فکر کردم که تصميم شان را گرفته اند، بسوی جايگاه هيئت رئيسه رفتم تا سوال کنم که نتيجه تصميم شان چيست واز دوستمان شهرام سوال کردم که هيئت رئيسه چه تصميمی گرفته است. اوبمن گفت هنوز بحث تمام نشده است. من بخودم اجازه دادم که فقط به او بگويم که بنظرم تصميم درست هيئت رئيسه در حل اين مشکل مهم است وبهتراست هيئت رئيسه تصميمی بگيرد که بتواند اين مشکل را حل کند. واين تنها موردی است که در طول سه روز گردهمائی در کار هيئت رئيسه "دخالت " کردم البته اگر آنرا بشود دخالت به حساب آورد. و از دوستان راه کارگر و ساير دوستان، تقاضا دارم اگر مورد ديگری را در باره دخالت من در کار هيئت رئيسه سراغ دارند، آنرا صريحا اعلام کنند.

از اينکه هيئت رئيسه بالاخره چگونه وطی چه بحث هائی در اين باره تصميم گرفت اطلاعی ندارم ولی همينقدر يادم هست که هيئت رئيسه تصميمی در اين باره گرفت که در نتيجه آن، دوستمان آقای مهدی ذوا لفقاری فيلم برداری از صحنه اصلی را مجددا شروع کردند. قطعا دوستان هيئت رئيسه بيشتر وبهتر از من می توانند در اين باره توضيح بدهند و نبايد از روشنگری در اين باره کوتاهی بکنند.

به نظر من، ادعای دوستمان محمدرضا شالگونی مبنی بر اينکه " هرنوع گزارش زنده ی غير « مجاز» از جلسه ممنوع اعلام " شده بود وحتی گزارش صوتی از صحبت ها نيز آزاد نبوده است، کاملا بی پايه است به اين دليل ساده که اين گردهمائی، بطور همزمان وزنده نه تنها از پالتک صدای ما، بلکه از پالتک ديگری نيز پخش می شد. دوستمان شالگونی هم از اين موضوع بی خبر نيست و می داند که رفقای راه کارگری اش شهاب وروبن هم از طريق گوش دادن به پخش زنده گردهمائی از طريق پالتک، نه تنها از صحبت ها و جريان کار وپيشرفت گردهمائی مطلع شده اند، بلکه از آنچه در تالار ها وپشت صحنه نيز می گذشته است، خبر دارگشته اند!. فکرش را بکنيد جلسه ای بطور همزمان و زنده از پالتک پخش شده است و اينک دوست عزيز وشرکت کننده در گردهمائی ادعا می کند که حتی ضبط صحبت ها نيز ممنوع بوده و سخنان گفته شده در گردهمائی هم سانسور شده است! واين را بعنوان يکی از نمونه های اصلی برخوردهای غير اصولی وغير دمکراتيک سازماندهندگان گردهمائی سراسری پاريس ذکر می کند، تا اثبات نمايد که درگردهمائی پاريس ابتدائی ترين اصول دمکراتيک نقض شده است، سانسور حاکم بوده ويکعده به منظور پيشبرد نظرات شان به آن متوسل شده اند. من قضاوت در اين باره را به ديگران واگذار می کنم تا در باره صحت و سقم ارزيابی و روايت دوستان راه کارگر بيشتر تامل نمايند.

(ادامه دارد)

دنبالک: http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/16225

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'نکاتی در باره گردهمائی سراسری جمهوريخواهان دمکرات ولائيک در پاريس - بخش يکم، حيدر تبريزی' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016