درباره مرحوم مهندس بازرگان سخن بسيار مى توان گفت. او خصايص اخلاقى بسيار ارزشمندى داشت كه مى تواند آموزنده باشد. يكى آن كه بازده فعاليت هاى بازرگان بسيار بالا و تعهدش به كارى كه مى كرد چشمگير بود. تلاش او اين بود كه در هر كارى بيشترين ثمره و بازده را بر جاى گذارد. قليل المعونه و كثيرالمئونه بود. يك بار به طنز كار خود را به كار يك فولكس تشبيه كرد _ هر چند كه بايد گفت اين فولكس با چهار ليتر بنزين صد كيلومتر راه طى مى كرد!
ديگر آن كه نظم بازرگان فوق العاده بود. وقتى در سوئيس درگذشت چمدانش را كه باز مى كنند با شگفتى مى بينند هر چيزى منظم و مرتب در جاى خود قرار دارد. او حتى در زمان بيمارى نيز كارش را فراموش نمى كرد. اين نظم از جزئيات و مسائل كوچك تا كليات و مسائل بزرگ را دربر گرفته بود.
بازرگان از سوى ديگر حق الناس را و حق الله را بسيار رعايت مى كرد و از اين جهت تعهد حيرت انگيزى داشت. آنچه شهيد مطهرى را وادار كرد كه او را براى نخست وزيرى پيشنهاد كند، تعهد و ديندارى او بود. همچنين بايد از شكيبايى و صبر بازرگان سخن گفت. آن آرامش و متانت در كارها را از صبر و شكيبايى اش داشت. يادمان هست كه حتى از برخى نمايندگان مجلس اول كتك خورد و اهانت شنيد، در بهشت زهرا ضرب و شتم شد و اهانت بسيار ديد، اما هيچ گاه دم برنياورد. بازرگان سليم النفس بود. زندگى سالم و پاكى داشت و ديگر آن كه جوزده نمى شد. ثبات قدم داشت. بر اين فهرست، بسيارى خلقيات حسنه ديگر را نيز مى توان افزود. اما موضوع سخن من چيز ديگرى است. عنوانى كه بر اين گفتار نهاده ام چنين است: «بازرگان؛ مشروطه خواه تمام عيار.» اين عنوان در تقابل با جمهوريخواه تمام عيار است. مدعاى من آن است كه بازرگان چنين بود. خواهم كوشيد تا دلايل اين مدعا را بيان كنم. درباره مشروطه خواهى و جمهوريخواهى سخن نمى گويم. اين معانى را پيشتر و در مقالاتى ديگر كاويده ام. در اينجا اما بايد اشاره كنم كه جمهوريخواهى در ايران سابقه چندان مناسبى ندارد. تقريباً همزمان با انقلاب مشروطه در ايران جنبش هاى مشروطه خواهى در روسيه و عثمانى هم پا گرفت. اين سه را سه خواهر مشروطيت مى نامم. بلافاصله در روسيه و عثمانى جريان هايى پيدا شدند كه كوشيدند از مشروطيت عبور كرده مفهوم جمهوريت را مطرح كنند. انديشه جمهوريتى كه آنها طرح كردند، لائيك بود. حتى مى توان گفت جنبه آتئيستى هم داشت و در نتايجى كه به بار آورده ضديت با دين برجسته بود.
در تركيه ماجرا به سوى برنامه هاى «كمال پاشا» (آتاتورك) رفت و در روسيه به سوى بلشويسم. به اين دليل بود كه در ايران در بين مردم، روحانيت و متدينين رفته رفته نسبت به اين لفظ نفرت يا حداقل دريافتى منفى پيدا شد. درصدر مشروطه جريان ضعيفى از روشنفكران به دنبال جمهوريت رفتند كه دوام نداشت و به آرامى از بين رفت. حتى در زمان رضاخان هم كه جمهوريت طرح شد، علما مخالفت كردند و رضاخان آن را پس گرفت. بايد تاكيد كنم كه گرچه پيش از مشروطه گاه سخن از جمهوريت گفته شده است، ليكن پس از آن و با توجه به دو خواهر ديگر مشروطيت ايران از آنجا كه معناى جمهوريت تغيير كرد، ديگر در ايران سخنى از جمهوريت به ميان نيامد.
حتى در دوره نهضت ملى هم چنين سخنى مطرح نبود. پس از آن هم ايده اصلى روشنفكران و مخالفان اين بود كه قانون اساسى مشروطه كافى است و شاه بايد مظهر حاكميت ملى باشد و نه حكومت.
مى گفتند حكومت در دست نخست وزير باشد اما حاكميت در دست شاه. همچنين قواى مسلح صرفاً براى حفظ تماميت ارضى كشور و تقابل با دشمن بيگانه و به صورت غيرسياسى در اختيار شاه بماند. حداكثر اختيارى هم كه براى شاه در نظر مى گرفتند اين بود كه فرضاً وزارت خارجه هم به عنوان بخشى از سياست خارجى به شاه سپرده شود.
مرحوم مهندس بازرگان در چنين فضايى رشد كرد. به اين ترتيب زمينه تربيتى و تاريخى زندگى او در فضاى مشروطه خواهى بود. پس از آن بازرگان براى ادامه تحصيل به فرانسه رفت و در حدود ۷ سال در آنجا ساكن شد، فرانسه مهد جمهوريت است و آن زمان نيز جمهورى سوم را پشت سر مى گذاشت. با اين حال چرا بازرگان مشروطه خواه باقى ماند؟ شايد اگر وى در انگليس تحصيل مى كرد، مشروطه خواهى اش توجيه پذير بود. در اين باره بايد نكته اى بيفزايم. انقلاب فرانسه با سه شعار «برابرى، برادرى و آزادى» پيروز شد. با گذشت زمان هر كدام از اين شعارها وارثان و متوليان خود را يافت. شعار آزادى، شعار ليبراليسم فرانسوى بود. احزاب ليبرال، وارث اين شعار شدند. اما وارث شعار برابرى، سوسياليست هاى فرانسوى بودند و اتفاقاً سوسياليسم فرانسوى بسيار ساختار گراست. اما وارث شعار برادرى كدام گروه بود؟ من معتقدم كه بايد گروه ها و انجمن هاى كاتوليك فرانسه را وارثان شعار برادرى بدانيم. محافظه كارى فرانسوى _ به معنى خاص فرانسوى اش و به تفكيك از آنچه ما در ايران محافظه كار مى شناسيم _ وارث شعار برادرى شد. آنها بيشتر در حوزه جامعه مدنى _ يعنى شوراى شهر، شهردارى ها، خيريه ها و... _ فعال شدند و چندان به حوزه سياست (Polity) توجه نكردند. مثابه اين گروه ها در مصر اخوان المسلمين است كه كارهاى خدماتى و خيريه اى انجام مى دادند. همان كارى كه حزب رفاه يا فضيلت در تركيه انجام مى داد. اين كارها از الگوى اخوتى و برادرى الهام مى گيرد.
مهندس بازرگان در تمام دوران تحصيل خود بيشتر با اين انجمن ها سروكار داشت. او شنيده بود كه غربيان بى دين هستند، اما وقتى كه با اين گروه ها برخورد كرد، دريافت كه اتفاقاً اين جريان به شدت ديندار است. البته با دولت هم كارى نداشته و گرايش محافظه كارانه دارد. اصولاً بعد از انقلاب فرانسه و افراطى گرى هايى كه توسط ژاكوبن ها پيش آمد نوعى سرخوردگى از انقلاب در بعضى از اقشار به خصوص اقشار مذهبى رايج شد كه به آن مى توان نام نهضت رمانتيسيسم داد. اين نهضت خود را در اشكال مختلف تجلى مى داد اعم از هنر، سياست و... البته نهضت رمانتيك رگه هايى از محافظه كارى در خود داشت اما كاملاً بايد دقت كرد كه اين محافظه كارى با محافظه كارى طبقات و اقشار زمين دار و اشراف وابسته به دربار بربن _ در پيش از انقلاب فرانسه _ تفاوت ماهوى دارد. اين نگرش مى تواند با هر دولتى و در هر نظامى فعاليت كند. چرا كه برنامه اش فقط در حوزه جامعه مدنى است. وضعيت دولت و اين كه اليگارشى نظامى است، پادگانى است، سلطنتى است يا جمهورى براى چنين برنامه اى اصولاً مهم نيست. برخورد نزديك بازرگان با اين جريان روحيه مشروطه خواهى او را تقويت كرد.
پس از آن بايد به رشته تحصيلى بازرگان نيز توجه كنيم. او ترموديناميك خوانده است. مى دانيم كه در علم ترموديناميك با تحولات دفعى و ناگهانى سر و كار نداريم. بلكه مورد مطالعه ما تحولات تدريجى است. فرضاً از دست رفتن حرارت يا تبديل جرم به انرژى به صورت آرام و تدريجى انجام مى شود. يا اگر به اصل آنتروپى توجه كنيد، در هر دو حالت ميكرو ارگانيسم و ماكرو ارگانيسم تحولات تدريجى است.
مى دانيم كه بعدها هم مهندس در نوشته هاى تحقيقى اش بارها مى كوشيد تا از اين تعاريف و قوانين سود برد. ضمن آن كه او در نوشته هايش به حوزه روانشناسى بيشتر علاقه داشت تا جامعه شناسى. به اين ترتيب ديدگاه بازرگان در مورد تحولات اجتماعى نيز چنين گرايشى يافت و به تحولات بطئى و آرام اعتقاد پيدا كرد. بسيارى از تحولات اجتماعى را كه بنگريم همين گونه به آرامى شكل گرفته است. مثالى كه بارها طرح كرده ام، نحوه تغيير وضع حكومت در انگلستان است كه قرن ها به طول انجاميد. بايد بگويم كه مرحوم بازرگان گرچه آراى پوپر را نديده و ملاحظه نكرده بود اما در نحوه تفكر متدولوژيك همانند او مى انديشيد. در اين شيوه مهندسى اجتماعى را نبايد به يك باره انجام دهيم در غير اين صورت اگر اشتباهى رخ دهد، فرصتى براى جبران در ميان نخواهد بود، اما اگر آرام آرام پيش رويم، حتى اگر خطايى هم سرزند، امكان جبران آن وجود دارد. شايد اگر مهندس در انگليس تحصيل كرده بود، در پروژه خود راسخ تر مى شد. منظور اين است كه مكان و آكادمى محل تحصيل فرد بر آرا وى تاثير اساسى دارد چنان كه مى دانيم مثلاً همزمان با مرحوم بازرگان برخى ديگر از ايرانيان نيز در آلمان تحصيل كردند كه به مرور گرايش چپ يافته حتى به ضديت با دين گرايش پيدا كردند. نكته بعدى آنكه مهندس بازرگان با توجه به علايق شديد مذهبى اش نسبت به چپ ها نوعى جبهه گيرى داشت.
چپ ها انقلابى بودند و به بسيج توده اى و راهى كه ناگهان همه چيز را دچار تغيير كند، مى انديشيدند. مهندس با اين روش مخالف بود و راهى را كه يك شبه دنيا را تغيير دهد، نادرست مى دانست. او حتى وقتى از قرآن سخن مى گويد تاكيد مى كند كه سير نزول قرآن تدريجى بوده و حتى خداوند قادر متعادل دنيا را در شش شبانه روز خلق كرده است. نكته ديگر آن كه بازرگان بارها خود را ايرانى، مسلمان و مصدقى ناميده بود. در مصدقى بودن معناى مشروطه خواهى نيز نهفته است. چرا كه مصدق حتى در دادگاه نيز حاضر نشد اعلام كند از قانون اساسى مشروطيت دست كشيده و به شاه خيانت كرده است. بنابراين انقلاب مشروطه ايران انجمن هاى كاتوليكى فرانسه كه وارث شعار برادرى انقلاب فرانسه بودند رشته تحصيلى بازرگان كه ترموديناميك بود در كنار مخالفت فكرى او با گرايش هاى تند و انقلابى چپ، در مجموع منابع انديشه مشروطه خواهى بازرگان را شكل مى دهند. اما انقلاب كه شد ناگهان طنز روزگار بازرگان را كه مشروطه خواهى تمام عيار بود بر تارك دولت انقلاب نشاند. انقلابى اتفاق افتاده بود و بازرگان با آن مواجه شد. مى دانيم كه پيش از آن او در ديدارى كه در پاريس با امام خمينى داشت، پيشنهادهايى طرح كرد. اول اين كه در همان رژيم مشروطه انتخابات آزاد برگزار شود و انقلابيون و مخالفان براى آزادى انتخابات فعاليت كنند. دوم آن كه نظام مشروطه و قانون اساسى آن ملغى نشود. البته اين پيشنهادها عملى نشد. ليكن او در شرايطى سخت نخست وزير دولت موقت انقلاب شد. بازرگان در وضعيت پوپوليستى شگفت انگيزى كه هيچ گونه سازگارى با روحيه او نداشت، گرفتار شد. يادمان هست كه حتى چند بار گفت مردم قدم رنجه كرده و انقلاب كردند، حالا به خانه هايشان بازگردند تا كشور اداره شود. او پس از انقلاب هم مشروطه خواه باقى ماند. آن مرحوم معتقد بود كه ساختار سياسى، اجتماعى و اقتصادى تغيير چندانى نكرده است و ما هم همان مشروطه خواهان سابقيم. به همين دليل راه گذشته خود را همچنان ادامه داد. در آن زمان اين تحليل هم وجود داشت كه انقلابى به وقوع پيوسته است و رهبر كاريزماتيك آن مدتى فضا را ملتهب مى كند اما ساختارها تغييرى نخواهد كرد.
در آن زمان نهضت آزادى نيز به پيروى از بازرگان همين شيوه را ادامه داد. آنان از قدرت كناره گرفتند و به شيوه انتقادى برنامه مشروطه خواهى خويش را پيگيرى كردند. در روش كار بازرگان بايد به يك مسئله ديگر نيز توجه داشت. او بسيار نخبه گرا بود. مى گفت بايد براى توده مردم كار كرد اما اين كار را به كمك نخبگان بايد انجام داد. شايد به همين دليل است كه تمام گروه هايى كه بازرگان در تاسيس و تشكيل يا تقويت آنها نقش داشت مانند انجمن اسلامى دانشجويان، انجمن اسلامى مهندسان يا پزشكان و... نخبه گرا بوده اند. اكنون بايد به نتيجه سخن بپردازم. بايد پرسيد كه آيا پروژه بازرگان درست بوده است؟ مسئله او مى تواند مسئله امروز ما نيز باشد؟
بايد تاكيد كنم كه من ضمن پذيرش كليت آن پروژه به شيوه كار مرحوم بازرگان انتقادهايى دارم و معتقدم بايد در اين پروژه به لحاظ روش اجرا اصلاحاتى به عمل مى آمد تا نتيجه مى داد.
مشروطه خواهى اولاً منوط به حضور در حاكميت است و شيوه اى است كه در دوره گذار به آن دست زده مى شود تا در نهايت به مشروطه كامل و تاسيس حاكميت يگانه مشروطه بينجامد. اين پروژه بدون حضور در حاكميت ممكن نيست. اين كه تنها در جامعه مدنى فعاليت صورت گيرد تاثير كافى ندارد. يعنى منابع مشروعيت آن دوگانه است. دومين شرط مشروطه خواهى آن است كه اين پروژه در بدنه جامعه مدنى نيز بايد پيگيرى شود و تنها با نخبه گرايى به نتيجه نمى رسد. اگر نخبه گرايى شكل گيرد بخشى از حاكميت بخش ديگر را از حكومت بيرون خواهد راند. پس در ميان توده ها نيز بايد پايگاهى داشت. بنابراين سازماندهى اجتماعى در هيچ مقطعى نبايد رها شود. در واقع اين دو شرطى كه گفتم لازم و ملزوم يكديگرند. به نظر من مرحوم بازرگان اين دو مسئله مهم را چندان كه بايد مورد توجه قرار نداد. مسئله بازرگان مسئله امروز ماست. ما هنوز هم مشروطه خواهيم.